در این نشست عبدالله فرهی (مولف اثر)، عبدالرسول عمادی و امیر محمد گمینی به بیان دیدگاههای خود درباره کتاب و علم دوره اسلامی پرداختند.
نقدها هرچه تندتر، جذابتر
عبدالله فرهی، نویسنده کتاب «انقلاب علمی» در آغاز صحبت خود با قدردانی از پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: هدفم از نگارش این کتاب بیان اندیشه است و اینکه افراد با خواندن این آثار به تفکر و اندیشه درباره دانشمندان اسلامی بپردازند. تمرکز این کتاب بر قرن دوم تا چهارم هجری قمری است و هدف این بود که ببینیم چه در قرون پیشین گذشته و سیر تحول علوم را بهتر درک کنیم.
او با بیان اینکه هرچه نقدهایی که در این جلسه بر کتاب میشود تندتر باشد برایش جذابتر خواهد بود، بیان کرد: مطالعه این قرون (دوم تا چهارم هجری قمری) برایم لذت بخش بود و از لذتهای آن رویه علمی بود که علمای مسلمان علیه هم مینوشتند و نشان داد شک فلسفی برایشان ارزشمند بوده است. ویژگیهای این اثر را هم پرداختن به شک میدانم.
فرهی با اعتقاد بر اینکه مقوله شک باید در جامعه علمی زنده شود، تصریح کرد: متاسفانه هماکنون افراد دانشگاهی و حوزوی مقلد هستند. دانشگاهیان به تقلید از گذشته در قرن نوزدهم و آنچه به عنون علم تجربی گفته شده ادامه دادند. در حوزههای علمیه هم آنچه میراث گذشته است سیطره خودش را دارد. در این کتاب تقابل سیطره متون آموزشی را میبینیم. متونی داریم که در تمدن اسلامی راه شک را بستند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه مذاهب اسلامی افزود: در تاریخ علم موضوعاتی داریم که محور هستند و تا حدودی متوجه میشویم که علوم چگونه سیطرهبندی میشوند و علم در فلسفه یک سیر خاص پیدا میکند و این سیر خاص برخی افراد را از زمره فلاسفه بیرون میکند و آن افراد در حاشیه اجازه نمیدهند اندیشه خود را بیان کنند و آزادی بیان و اندیشه فیلسوفان با سیطره دانشمندان بسته شد.
او توجه به حاشیهها را ویژگی اثر خود دانست و گفت: یکی از نکات اساسی که کتاب را جذاب کرده پرداختن به حاشیههاست که در کتابهای دیگر کمتر به آن توجه شده است. عمده محصولات سوفسطائیان از بین رفته است. در این کتاب میبینیم شکاکان و فلاسفه به حاشیه رانده شدند. یکی از آثاری که در این کتاب مورد توجهم بود «الفهرست» ابن ندیم بود. ابن ندیم در این کتاب نه تنها از فلاسفه بلکه از پزشکان و منجمان میزند و حتی به این باور رازی و جالینوس را میتوان فیلسوف شمرد و سیر غالب این شد که آنها را از جرگه فلاسفه بیرون کردند.
در سبقه اسلامی بخشیدن به تمدن، ما ضعفهای زیادی داشتیم
فرهی افزود: در تمدن اسلامی محصولات را باید نهادینه کنیم. موضوع ریشههای شرقی تمدن غربی برای من از بخشهای جذاب کتاب بود که فرقی بین اروپا و شرقشناسی نیست. اروپاییها خود را دنبالهروی یونانیها میدانستند و مسلمانان را میراثدار یونانیها برمیشمردند. در سبقه اسلامی بخشیدن به تمدن، ما ضعفهای زیادی داشتیم. در تمدن اسلامی ما باید تلاش میکردیم سبقه اسلامی را ببینیم و نه آنچه یونانیها گفتند. ابوحیان توحیدی در دو کتاب «الامتاع و المؤانسة» و «المقابسات» معتقد است نتوانستیم خودمان درباره منطق بنویسیم بلکه منطق را از «ارغنون» ارسطو صرفا ترجمه کردیم.
نویسنده کتاب «جنبش اخوانالمسلمین» مشکل در ابزارسازی را از مواردی دانست که باعث مشکلات تاریخ علم اسلامی شده و در این باره اضافه کرد: شاید یکی از نکاتی که مایه عقبماندگی مسلمانان شد ضعف در ابزارسازی است چون ابزارسازی به گونهای که باید رشد نکرد. برای مثال درباره اسطرلاب تا دوره قبل از اسلام شواهد زیادی نداریم و بعد از اسلام هم نمونههایی گفته شد ولی باید به جایگاهی که میرسید نرسید و نتوانستیم پاردایمهای اروپایی را بشکنیم.
او افزود: به باور توماس کوهن با شکستن پاردایمها میتوان انقلاب علمی انجام داد و این انقلاب منجر به سیطره پاردایمهای علمی به جامعه میشود و وقتی رخ میدهد که فرد دانشمند در یک جهان متفاوت زیست میکند. من در این کتاب به دنبال کشف بحرانهایی بودم که در سدههای اسلامی داشتهایم. در این حال چیزی که اهمیت دارد تبدیل شدن فنون به علوم است که در این کتاب مطرح است. در واقع در سدههای اول اسلام فنونی که باید به علوم تبدیل میشد، تبدیل نشد و فلاسفه برخی فنون را بر فنون دیگر اشرفیت دادند.
فرهی ادامه داد: برای مثال فارابی در «احصاءالعلوم» فنی مانند کشاورزی را مطرح نمیکند. چون مبنا به گونهای بود که کشاورزی در جایگاه علوم جا نمیگیرد و به سبب اشرفیت بخشی از علوم مطرح نمیشود و این باعث میشود ضرباتی اینگونه به تمدن اسلامی بخورد. امیدوارم دانشپژوهان از این آثار استفاده کنند و آثار بهتری بنویسند.
انقلاب امری ناگزیر است
در ادامه مراسم عبدالرسول عمادی، پژوهشگر تاریخ علم در سخنانی گفت: عنوان کتاب با محتوای کتاب سازگاری ندارد. در این کتاب شواهدی دیده نمیشود که نشان دهد دانشمندان چهار قرن اول اسلامی چه نقشی در انقلاب علمی ایفا میکنند و در مجموع آیا فعالیت آنها منجر به انقلاب شده یا خیر بنابراین من چنین سیری در کتاب ندیدم.
او با طرح این پرسش که پارادایم چه زمانی در یک انقلاب علمی رخ میدهد، گفت: انقلاب یک حرکت ناخواسته است و وقتی که زمانش برسد خودش رخ خواهد داد. کاری که مولف باید در این کتاب انجام میداد این بود که بیشتر انقلاب علمی را در چارچوب بررسی کند. مولف در کتاب مطرح میکند در قرون اول اسلام، انقلاب حلقه گمشده است، اما موضوع اینجاست که اصلا این انقلاب شکل نگرفته تا گم شده باشد چون حرکاتی که در چهار قرن به وجود آمد آن قدر قدرتمند نبود که به یک پارادایم جدید تبدیل شود.
عمادی اضافه کرد: در کتاب شواهدی بر مبنای انقلاب علمی ذکر شده، اما این انقلاب نمیتوانست اتفاق بیفتد. برای مثال عزم و اراده برای درگیر شدن با پاردایم ارسطویی در چهار قرن اصلا وجود نداشته است. ابن سینا نظرات خود را در ذیل ارسطو مطرح میکند و این نشان میدهد عزم و اراده جدی برای درگیر شدن با پارادیم ارسطو در این چهار قرن وجود نداشته است.
این پژوهشگر عدم استقلال فکری دانشمندان را دلیل آن دانست که انقلاب علمی در چهار قرن بعد از اسلام در ایران رخ نداده و بیان کرد: انقلاب یک امر ناگزیر است و انقلاب اجتماعی زمانی پیروز میشود که همزمان دواتفاق صورت گیرد؛ نخست شورشگران اراده جدی و برگشتناپذیر برای تحقق آرمانها داشته باشند چون در شورش اجتماعی انقلابیون حاضر هستند تمام انرژی خود را در راه هدف خود هزینه کنند و دومین اتفاق در پیروزی یک انقلاب این است که نظام سیاسی حاکم در سرکوب ناتوان شود یعنی نظام حاکم یا ناتوان باشد یا در موضوع تردید کند.
او با اعتقاد بر اینکه نویسنده باید در چاپ جدید کتابش درباره برخی مفاهیم تجدید نظر کند، افزود: نویسنده انقلاب علمی را امری قابل مدیریت میداند که اگر به گونه دیگری عمل میشد این انقلاب رخ نمیداد و این با آنچه در انقلاب علمی رخ میدهد در تمایز است و امیدواریم در چاپ مجدد این کتاب در این باره تجدید نظرهایی داشته باشد.
مطالب در برخی موارد نامفهوم و اشتباه گفته شده است
در پایان این نشست امیرمحمد گمینی، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران با نقدهای نسبتا تندی به کتاب «انقلاب علمی» تصریح کرد: من با این نگاه به سراغ کتاب رفتم که آیا این کتاب به شناخت ما از تاریخ علم دوره اسلامی اضافه میکند با عنوان کردن این سوال که چرا انقلاب علمی در تمدن ما رخ نداد؟ ولی چرا واقعا باید این مطالب عنوان شود.
او افزود: آنچه که مطالب کتاب را به هم ربط بدهد معلوم نیست کجاست؟ همه چیز در تاریخ به هم ربط دارد و توقع میرود نویسنده در همه جای کتاب حضور داشته باشد ولی نویسنده تا مرحله نتیجهگیری در کتاب حاضر نیست و مطالب هم نمیتواند پاسخگوی خواننده باشد بنابراین بیشتر کتاب تقریر نوینی نیست.
گمینی بیان کرد: مطالب در برخی موارد نامفهوم و اشتباه گفته شده است. برای مثال در صفحه 51 درباره دکارت میگوید که دکارت تجربهگرا است در حالیکه دکارت عقلگراست نه تجربهگرا. البته در علم از روش تجربی استفاده کرده ولی در فلسفه عقلگرا بوده است. در صفحه 58 درباره طبیعت میگوید و ناگهان به سراغ طبقهبندی علوم میرود.
او با بیان اینکه در واقعی بودن جابر بنحیان ابهام وجود دارد گفت: در این کتاب بسیار درباره جابربنحیان سخن گفته شده و معلوم نمیشود چرا این همه پژوهشگران درباره جابربن حیان شخصیتی که اصلا وجود ندارد صحبت کردهاند. در حالیکه شک بسیاری درباره شخصیت جابربن حیان وجود دارد و اینکه جابربن شاگرد امام جعفر صادق (ع) بوده است در هیچ کتب رجالی و روایی وجود نداشته است. نظر پژوهشگرانی مانند پاول کراس که کارشان متون جابری بوده این است که اینها متون اسماعیلیه بودهاند که یکی دوقرن قبل نوشته شده و به شخصی موهوم به نام جابر نسبت داده شده و برخی پژوهشگران دیگر هم به این موضوع پاسخ دادند و سعی کردند این نظر را تعدیل کنند. این مباحث در کتاب مطرح نمیشود و انگار جابر شخصی واقعی است.
گمینی ادامه داد: قسمتهایی که سراغ آخرتشناسی میرود و اصطلاحاتی مانند آخرتنگاری، جهاننگاری و دنیانگاری را مطرح میکند، این اصطلاحات هم در معنای نجوم، هیئت و طب به کار رفته است. ما نمیفهمیم چرا باید مباحث فلسفی درباره عرش و سماوات را بخوانیم. ممکن است که به مفهوم کتاب ربط داشته باشد اما ربط آن را نویسنده مشخص نمیکند و اینها جنبه ادبی کتاب است که نویسنده به خوبی بتواند مطالب را کنار هم قرار دهد.
این پژوهشگر تاریخ علم با بیان اینکه نویسنده در این کتاب از این شاخه به آن شاخه میپرد، گفت: نویسنده با این روش نوشتن، خواننده را آزار میدهد چون ربط مطالب اصلا مشخص نیست. زمانی که نویسنده به سراغ بطلمیوس میرود مطالبی را میگوید که اصلا ربطی به بطلمیوس ندارد و ارسطویی است ولی نویسنده تمام مطالب علم هیئت را ذیل بطلمیوس ذکر میکند.
گمینی انتقادات دیگری را به کتاب وارد کرد و گفت: مطالب آنقدر ناهمگون در کنار هم قرار گرفته که بسیار نامتناقض و تکراری میشود. نویسنده تلاشی نمیکند که بخشی از مطالب علمی را به خواننده به طور دقیق منتقل کند و به مخاطب برای نظرات علمی کمکی نمیکند. من در کتابهای تاریخ علم بسیار میبینم که هدف نویسنده این است که از علم مدرن ویترینی درست کند و نویسنده کتاب در این باره بسیار شتابزده این کار را کرده است. بعضی جملاتی در کتاب است که حتی فکر میکنم معنی این جملات را خود نویسنده هم نمیداند و اگر نویسنده بداند خواننده نمیفهمد.
او سپس به منابع کتاب اشاره کرد و گفت: نویسنده برخی منابع معتبر تاریخ علم را یافته ولی منابع نادقیق بسیاری هم استفاده کرده است. منابعی که محققان تاریخ علم دوره اسلامی است میدانند کتابهای معتبری نیستند. سنتگراها با همه ادعا درباره تاریخ علم حرفهای نادقیق بسیار زدهاند. از آن طرف نویسنده علاقه نشان نداده به یک اثر داخلی ارجاع دهد حتی یک مقاله از مجله تاریخ علم و از این منظر کارهای مورخان داخلی را نادیده گرفته است.
عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران به کمبودهای دیگر کتاب اشاره کرد و گفت: نوآوریهای دانشمندان اسلامی در قرن هفتم و هشتم در کتاب صحبت نشده و افتادن در ورطه افکار قومگرایی و ناسیونالیستی دیگر مشکل کتاب است و این موضوع به این افسانه دامنزده که در ایران باستان علم پیشرفتهای بود و توسط اسکندر به یونان رفته است. حواسمان باشد تاریخ علم دوره اسلامی را غربیها نوشتهاند و ما تازه داریم به گرد پای سزگین و کندی میرسیم.
او در پایان درباره نکات مثبت کتاب «انقلاب علمی» بیان کرد: بخش نتیجهگیری بحثهای نوآورانهای داشت. این کتاب جز در نتیجهگیری موضوعی دیگر به پژوهشهای تاریخ اسلامی اضافه نمیکند. در بخشی که مربوط به تفاسیر قرآن از شکل زمین بود دیدگاه مفسران به طور کلی بررسی شد و از نکات مثبت کتاب گستردگی منابع آن است. امیدوارم نویسنده در چاپهای بعدی دقت بیشتری به خرج دهد.
نظر شما