عزتالله فولادوند در گفتوگو با خبرنگار ایبنا درباره نگارش این کتاب گفت: قصد داشتم مقالهای بر کتاب «گمشدهی لب دریا» پورنامداریان بنویسم، اما وقتی کتاب را خواندم، دیدم کتاب آنقدر جذاب و مستدل و منطقی است، که حیفم آمد به مقاله اکتفا کنم. این است که دامنه سخن به درازا کشید و نهایتا به کتاب «عالمی دیگر بباید ساخت» منتهی شد.
او ادامه داد: در این کتاب به برداشت پورنامداریان از شعر حافظ پرداختهام، که مثل بقیه کسانی است، که درباره این شاعر براساس داستان آفرینش و فرهنگ اسلامی و عرفانی کار میکنند و از تاثیر فرهنگ زبان فارسی، به خصوص شاهنامه و آئین مهر و مسائلی از این دست غافل هستند. در کتاب آن بخش مربوط به برداشت حافظ از قصه آفرینش که پورنامداریان به آن پرداخته را ذکر کردهام، بعد آن را بسط دادم، که ما در تفسیر و برداشت از حافظ باید مقداری به سوابق فرهنگ و زبان فارسی هم توجه داشته باشیم. حافظ شاهنامه فردوسی را زیاد میخوانده است، بنابراین شاهنامه تاثیر مستقیم بر حافظ داشته است. کما اینکه در برخی اشعار حافظ درباره سیاوش و شاه ترکان و این قبیل موارد سخن گته شده که حتما از شاهنامه برداشت شده است. یا مثلا ساقینامه حافظ کاملا متاثر از فردوسی است. بعد برای اینکه حرفم پا در هوا نباشد، از تحقیق محمدامین ریاحی هم نقل کردهام و چون آئین مهر هم در حافظ تاثیر داشته، مقداری هم به میترائیسم و آئین مهر پرداختهام و شواهدی از خود حافظ آوردهام.
نویسنده کتاب «این قله تنیده زدل، بافته زجان» در ادامه درباره تاثیر حافظ از شاهنامه فردوسی اظهار کرد: حافظ نمونههای زیادی دارد که از کیخسرو، کیکاووس، افراسیاب، سیاوش، جام جم و این قبیل موارد گفته است، که اینها همه از شاهنامه گرفته شده است. دلیل آن هم این است که با فردوسی و شاهنامه موانست داشته، آن را مطالعه کرده و مقداری از فرهنگ مسلط اطراف خودش بیرون آمده است. دیگر شعرا اصلا روی خوشی به فردوسی نشان ندادهاند؛ حتی آدمی مثل امیرمعزی به او فحش داده و گفته یک عمر باطل گفته است.
اگر ابیاتی که من در اینباره نمونه آوردم و مثالهایی که از محمدامین ریاحی اشاره کردهام را مطالعه کنید، میببینید کاملا مشخص است که حافظ تحت تاثیر فردوسی است و دیگر شاعران حتی عطار هم از فردوسی خوشش نیامده است. فقط انوری یک گوشه چشمی به فردوسی داشته و گفته:
«آفرین بر روان فردوسی/ آن همایون نژاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد/ او خداوند بود و ما بنده»
بنابراین حافظ روی فردوسی بسیار مطالعه و با او انس داشته و تاثیرش در شعر او هم پیداست. چنان که ساقینامه حافظ، خلاصه شاهنامه است. اینها همه نشان میدهد که حافظ آنطور که یک عده فکر میکنند، یک آدم دینزده، عرفانزدهِ صوفی نبوده است. اصلا مشخص هم نیست که مرشد، مراد و معلم اصلی او که بوده است.
نگاه پورنامداریان به ظاهر غزل حافظ مخالف خرمشاهی و براهنی است
فولادوند درباره موارد بدیع و متفاوتی که پورنامداریان در «گمشدهی لب دریا» درباره شعر حافظ عنوان کرده، گفت: مثلا درباره گسستهنمایی ظاهری ابیات غزلهای حافظ، بهاءالدین خرمشاهی میگوید: «شکل و شیوه غزل حافظ متاثر از صورت و ساختمان سورههای قرآن است»، اما پورنامداریان تقلید آگاهانه حافظ از یک اسلوب و نمونه معین مثل قرآن کریم را رد میکند و میگوید: «ابیات غزلهای حافظ، ظاهرا هر کدام به صورت مستقل بیان و سروده شدهاند، اما در چشمانداز کلی و کلیت، همه تقریبا با هم متصل و یکپارچهاند»؛ یعنی نه تنها از محور افقی، بلکه از محور عمودی هم این اشعار کاملا با هم مرتبط هستند؛ که پورنامداریان کاملا آن را توضیح داده است.
او ادامه داد: یک مثال کوچک هم در همین باره من اضافه کردهام که مثلا وقتی ما وارد یک باغ یا بیشه میشویم، یک مقدار فاصله بین درختها و کرتها وجود دارد، که این درختها از هم جدا هستند، اما وقتی از دور نگاه میکنیم، یک بیشه یا باغ کاملا متراکم و انبوه را میبینیم که یک مسئله را بیان میکنند و یک منظر را نشان میدهند. غزل حافظ هم همینطور است و پورنامداریان به خوبی این را بیان کرده است. البته رضا براهنی هم با خرمشاهی همنظر است و میگوید علت گسستگی ظاهری بیتهای غزل حافظ، سرکوبهای رایج در آن دوران بوده؛ بنابراین حرف شاعر در همان یک بیت زندانی شده و مانده است؛ که این برخلاف آنچه است که پورنامداریان میگوید.
پورنامداریان و انفجار بزرگ در شعر حافظ
نویسنده کتاب «عالمی دیگر بباید ساخت»، برداشت پورنامداریان از شعر حافظ را نقطه قوت کتاب «گمشدهی لب دریا» دانست و گفت: از جنبههای مثبت کتاب پورنامداریان این است که از یک انفجار بزرگ یاد میکند و میگوید هر کدام از این تصویرها و غزلها، متاثر از یک رویداد اجتماعی است، که در ذهنیت حافظ به صورت یک انفجار بزرگ روی میدهد و این انفجار خودش را در قالب آن ابیات نشان میدهد؛ بنابراین به همین دلیل این ابیات با هم نسبت و ارتباط دارد. نکته دیگر اینکه پورنامداریان در این کتاب بین غزل حافظ، مولوی و سعدی تعادل برقرار کرده و گفته معشوق مولوی در غزلش، یک معشوق آسمانی، متافیزیکی و دستنیافتنی و معشوق در غزل سعدی، یک معشوق زمینی است؛ در حالی که معشوق حافظ ترکیبی از این هر دو است. یعنی معشوق حافظ را هم میتوان یک معشوق زمینی و هم یک معشوق آسمانی در نظر گرفت. که پورنامداریان براساس اینها حافظ را تفسیر کرده که خیلی هم دلنشین است. اما ایشان نسبت به تاثیر فردوسی بر حافظ بیتوجه بوده است.
فولادوند در ادامه درباره تفاوت شعر حافظ با اشعار صوفیانه سنایی، عطار و مولانا که در یکی از بخشهای کتاب «عالمی دیگر بباید ساخت» هم به صورت مجزا به آن پرداخته است، عنوان کرد: تفاوت اصلی آن این است که حافظ متاثر از فرهنگ ایرانی، شاهنامه و میترائیسم است، که آن دیگر شاعران نیستند. از طرفی شاعرانی مثل سنایی، عطار و مولانا خیلی تحت تاثیر مکتب اشعری هستند، که فلسفه آن بر تقدیر، سرنوشت و قضا و قدر و محتوم بودن زندگی انسانها است. در نگاه آنها انسانها در یک دایره بسته محدوداند و اختیار ندارند. اما حافظ اینگونه نیست؛ گرچه در همان فصل نمونههایی آوردهام که حافظ تحت تاثیر اینگونه مسائل هم بوده است؛
مثلا: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/ کان شاهد بازاری، وین گوشهنشین باشد»
اما اینطور مسائل در شعر حافظ خیلی کم است، اما در شعر سنایی، عطار و در مثنوی مولوی فضای اشعریگری فوقالعاده سنگین است.
عزتالله فولادوند
اسم کتابم را از خود حافظ گرفتم
نویسنده کتاب «عالمی دیگر بباید ساخت» درباره عنوان این کتاب گفت: ایده اسم این کتاب را از خود حافظ گرفتم که گفته:
«بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»
حافظ این دنیا را دوست نداشته و نمیخواسته است. حافظ منتقد و معترض نسبت به چرخه هستی است و دنیای دیگری را دوست دارد؛ که بنده هم با الهام از همین نگاه حافظ نام کتاب را «عالمی دیگر بباید ساخت» گذاشتم. بنده در کنار شفیعیکدکنی بزرگ، پورنامداریان، بهاالدین خرمشاهی و بسیاران، ادعایی درباره حافظ و حافظشناسی ندارم، اما آنچه که بضاعت و نظرم بود را در این کتاب گردآوردم، که شاید نظر جالبی هم نباشد، اما امیدوارم که مخاطب بپسندد.
فولادوند در ادامه به آثار قبلی خود در حوزه شعر اشاره کرد و گفت: کتابی با نام «بشنو این نی چون حکایت میکند؛ نیستانی از مثنوی معاصر» در حدود 900نسخه گردآوری و در آن شرح احوال و آثار شعرای بزرگ معاصر که مثنوی هم گفتهاند، مثل ملکالشعرای بهار، فرخ خراسانی، مهدی حمیدی، شفیعیکدکنی، منزوی، بهمنی، قیصر امینپور، نوذر پرنگ واین قبیل را آوردهام؛ که حدود 12 روز است، که منتشر شده است. قبلتر هم یک کتاب دو جلدی با نام «این قله تنیده زدل بافته زجان» به چاپ رساندم که در آن به قصیده و قصیدهسرایان معاصر پرداختهام؛ منتها در مورد قصیده عدهای مثل ملکالشعرای بهار، فرخ خراسانی، مهرداد اوستا و مهدی اخوانثالث یک نظر کلی هم دادهام و نمونههایی ذکر کردهام. جلد دوم آن را به شاعران نوپرداز و شعرایی که در حاشیه شعر اصلیشان قصیده هم گفتهاند، مثل شفیعیکدکنی، موسویگرمارودی و... اختصاص دادهام. علاوه بر این دو سه دفتر شعر هم دارم.
وی در پایان از انتشار کتابهای جدید خود خبر داد و گفت: در حال حاضر سه کتاب در دست ناشر دارم که احتمالا همین روزها منتشر خواهد شد. یک کتاب هم آماده دارم که تا چند روز دیگر به ناشر تحویل میدهم. خودم این کتاب را خیلی میپسندم و عنوان آن را هم از شعری از اخوانثالث برگزیده و «ما فاتحان قلههای فخر تاریخیم» گذاشتهام، که نمادها و نشانههایی از تاریخ و فرهنگ ایران باستان را در آن کار کردهام.
نظر شما