هفتاد و یکمین نشست «بر خوان سعدی» با سخنرانی دکتر منصور رستگار فسایی و حضور جمع مشتاقان سعدی در شیراز برگزار شد.
در این نشست استاد رستگار فسایی با بیان اینکه سعدی شاعری جهاندیده و خطیبی مجرب بود، گفت: اگر فردوسی روزی گفت «برافراشتم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند»، سعدی نیز با توجه به کاخ سخن فردوسی، خود را «سازنده بارگاه سخن» میشناسد.
نویسنده «انواع نثر فارسی» در ادامه با اشاره به اینکه سعدی خود را «پادشاه ملک سخن» میداند و بهحق نیز درباره خود مبالغه نمیکند، افزود: هنوز هم سعدی پادشاه ملک سخن است.
این چهره ماندگار ادبیات فارسی سپس افزود: سعدی وسعت نفوذ کلام خود را همه پهنه زمین میداند و همه یافتههای خود را از لطف ایزدی میشناسد. «زمین به تیغ بلاغت گرفتهای سعدی/ سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست.»
سعدی اشهر مشاهیر روزگار خویش بود
منصور رستگار فسایی در ادامه با اشاره به ذکر جمیل سعدی در مقدمه گلستان یادآور شد: هیچ شاعر و نویسندهای در زمان حساسی چون بحران حمله مغول به این سرزمین، چنین ادعایی ندارد؛ اما سعدی در روزگار خودش، اشهر مشاهیر بود.
نویسنده «خاک پارس» با بیان اینکه سعدی برای خود رسالتی قائل بوده است، گفت: مردم نیز همواره کلام سعدی را زبان حال خود و بهویژه در آشفتگی زمان حمله مغول به ایران میدانند.
رستگار فسایی سپس با تأکید بر اینکه سعدی قلم را با رسالتی خاص در دست میگیرد، افزود: این رسالت برخاسته از فرهنگ قومی، باورهای دینی، تجربیات سفرهای سعدی و یافتههایی است که این شاعر بزرگ از ادب ایرانی پیدا کرده است.
سخن سعدی اوج نصیحت و اندرزگویی در ادبیات فارسی است
منصور رستگار فسایی در ادامه با بیان اینکه سعدی در آثارش «زبان نصیحت» را برمیگزیند، گفت: نصیحتگری هدف سعدی در گلستان و بوستان بوده است.
رستگار با اشاره به اینکه سخن سعدی در چارچوب همین باورها شکل میگیرد، یادآور شد: سعدی در بوستان از انسان مطلوب خود میگوید، اما در گلستان، اخلاق مردم عصر خود را نشان میدهد و حق را در مقابل ناحق، و خوبی را در برابر بدی مطرح میکند.
نویسنده «پیکرگردانی در اساطیر» با خواندن این بیت از سعدی: «دوست دارم که همه عمر نصیحت گویم / یا ملامت کنم و نشنود الا مسعود»، گفت: سعدی معتقد است کسی که میخواهد سعادتمند باشد، به کلام سعدی گوش میکند. «همه گویند و سخن گفتن سعدی دگرست/ همه دانند مزامیر نه همچون داود».
از همین منظر، به باور رستگار فسایی، سخن سعدی اوج نصیحت و اندرزگویی در ادبیات فارسی است. «سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی/ به عمل کار برآید به سخندانی نیست.»
وی در ادامه گفت: نیکاندیشی سعدی به این جهت است که او حقگو است. «سعدیا چندان که میدانی بگوی/ حق نباید گفتن الا آشکار».
این استاد پیشکسوت ادبیات فارسی سپس یادآور شد: صمیمیت و اخلاص سعدی سخن او را تبدیل به سخنی پدرانه میکند؛ «زنهار پند من پدرانه است گوش گیر/ بیگانگی مورز که در دین برادری».
انساندوستی سعدی
منصور رستگار فسایی در ادامه با بیان اینکه سعدی هنگامی که در اوج شهرت بوده است و از معنویت سرشار، رسالتی خود را آن میدانسته که به کلیت انسان نگاه کند، یادآور شد: سعدی انسان را خلیفهالله میدانست و از او انتظار ادای وظیفه خلیفهاللهی داشته است.
نویسنده «انواع نثر فارسی» سپس با بیان اینکه آنچه سعدی در این چارچوب میگوید، به سخن اگزیستانسیالیستهای خداباور بسیار نزدیک است، افزود: آنچه را که اگزیستانسیالیستهایی مانند یاسپرس از قرن 18 به بعد مطرح کردند، سعدی قرنها پیش از آن در گفته بود.
رستگار فسایی با بیان اینکه سعدی از انسانگرایی با تعابری مانند بنیآدمی، آدمی، انسانبودن یاد کرده است، افزود: انساندوستی سعدی مبتنی بر فرهنگ میهنی ـ اسلامی، یافتههای جهانگردیاش و سپس اجتهاد او از همه این داشتهها بوده است. «تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت / اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی / چه میان نقش دیوار و میان آدمیت / خور و خواب و خشم و شهوت / شغب است و جهل و ظلمت / حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت / مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی / که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت.»
نویسنده «کلمات آتشانگیز» با بیان اینکه سعدی برای انسان وظایف و رسالتهایی نیز قائل است، افزود: سعدی میخواهد انسان رو به سوی کمال داشته باشد؛ او قصد آن دارد که انسان خود را از اسفلالسافلین، ذرهذره برساند به جایی که «راست با مهر فلک، همسر شود.»
رستگار فسایی حکایت مشهور سعدی از باب نخست بوستان «چنان قحطسالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق»، را شاهدی آشکار از کمالگرایی جمعی سعدی عنوان کرد.
سعدی تنها شاعر طبیعتدوست ماست
وی در ادامه با بیان اینکه عشق سعدی به مخلوقات خداوند، تنها به انسان محدود نیست، گفت: عشق سعدی به همه جانداران میرسد و شاید اغراق نیست که بگوییم سعدی تنها شاعر طبیعتدوست ماست.
این شاهنامهپژوه با اشاره به اینکه دانایی و خردورزی ذهنی سعدی، احترام او به طبیعت را ایجاد کرده است، غزل مشهور «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»، را نمونهای از عشق سعدی به همه هستی، اعم از انسان، حیوان حشرات، گیاهان و... عنوان کرد.
رستگار فسایی سپس با اشاره به اهمیت و جایگاه مضمون عشق در کلام، غزل، حکایات و قصاید سعدی گفت: بعد از عشق به انسان و تربیت انسان، هیچ عشقی بالاتر از عشق به طبیعت و محیطزیست در کلام و شعر سعدی هویدا نیست. «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کفی آری و به غفلت نخوری.»
به باور وی، سعدی عاشق تمام ذرات عالم است و در شعر او، رفتار با طبیعت جزوی از شأن انسانی است.
همه نصیحت سعدی، پند به نیکی، عدل و خوبی است
رستگار فسایی در ادامه با اشاره به اینکه سعدی به یک تحول تاریخی در تکامل انسانی معتقد است، یادآور شد: سعدی همه چیز را در حال جوشش و حرکت، و البته نابودشونده میداند. «بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا در نبندد هوشیار».
از این منظر، رستگار فسایی معتقد است همه نصیحت سعدی، پند به نیکی، عدل و خوبی است و او در واقع همه فضایل را در نیکی خلاصه میکند. «صورت زیبای ظاهر هیچ نیست/ ای برادر سیرت زیبا بیار».
به گفته نویسنده «قصههای شاهنامه»، سعدی اگر گاه رفتار غیرانسانی را هم نشان میدهد، قصد آن دارد که با نشاندادن رذائل اخلاقی، انسان را پند دهد. «ایهاالناس! جهان جای تنآسانی نیست/ مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست/ روی، اگر چند پریچهره و زیبا باشد/ نتوان دید در آیینه که نورانی نیست / شبِ مردان خدا روزِ جهان افروزست/ روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست/ طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی!/ صدق پیشآر! که اخلاص به پیشانی نیست.»
سعدی هنر نه پنجه مردم شکستن است
دکتر رستگار فسایی در پایان با اشاره به بیت «سعدی هنر نه پنجه مردم شکستن است/ مردی درست باشی اگر نفس بشکنی»، افزود: سعدی هرچه را که زشت و بد بداند، شر میشناسد. «شر انگیز هم بر سر شر شود/ چو کژدم که با خانه کمتر شود.»
رستگار فسایی در پایان سخنان خود در هفتاد و یکمین نشست بر خوان سعدی به پرسشی درباره دلیل استفاده سعدی از واژه «عجم» در شعر خود گفت: واژه «عجم» گناه سعدی نیست؛ چه اینکه فردوسی نیز که کاخ زبان فارسی را پی افکند میگوید: «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده كردم بدین پارسی».
وی در تشریح این موضوع افزود: در این مضمون، «عجم» نه تنها به معنای انسان گنگ، کور، کر و لال نیست؛ بلکه درست مفهومی برعکس این معنا را دارد.
نظر شما