در سومین درسگفتار درباره شمس تبریزی عنوان شد:
شمس؛ تنها استادی که در عمر خود فقط یک شاگرد گرفته است
قدرتالله طاهری گفت: شمس استادی است که بدون، استاد و شاگردیکردن، استاد شده و تنها استادی است که در عمر خود، فقط یک شاگرد گرفته است. منتهی شاگردی میپذیرد که از خود او، به علم برتری دارد. در واقع شمس شکارچی بزرگی است، که شاهماهی مثل مولانا را صید کرده است. از این نظر هیچ عارف و بزرگی مانند شمس نیست
قدرتالله طاهری، در شروع بحث خود، با هدف سنجش اینکه نوشتههای خود شمس چه تصوری از او در ذهن مخاطب ایجاد میکند، سه گفتار از او را برای نمونه قرائت کرد و گفت: ذهنیت و تصوری که از این سه گفتار عایدخواننده میشود، کودکی نامتعارف، دانشمندی بینظیر و بیهمتا و معلمی خشن و ناپایدار است.
شمس مرموزترین شخصی است که عالم شرق به خود دیده
وی در ادامه شمس را مرموزترین شخصی که عالم شرق به خود دیده، خواند و ضمن طرح سوالاتی درباره شخصیت وجودی شمس، به دیدگاه مولانا نسبت به شمس تبریزی اشاره و عنوان کرد: تعابیر مولوی از شمس بسیار فراوان است. مثلا در جایی به تعبیر مولانا، شمس رسول لامکان است؛ که این ادعای او در خور توجه است و میتوان به تاسی از آن گفت، شمس نظیری نداشته و نخواهد داشت و چون بینظیر است، اگر با متر و معیارهای انسانهای این جهانی مورد قضاوت و ارزیابی قرار گیرد، شخصیت، اعمال و گفتارش تناقضآمیز به نظر میآید.
طاهری در ادامه به دلایل و عواملی که با توجه به مندرجات مقالات شمس، باعث میشود چهرهای متناقضنمایانه از شمس بروز و ظهور پیدا کند، پرداخت و گفت: شمس در واقعیت وجودی خود و در دستگاه فکری خویش، دچار تناقض نیست؛ بلکه این ذهن شنوندگان عصر او بود، که او را چنان که باید، درک نمیکرد و در قضاوت او خطا میکرد. خوانندگان امروزی متن مقالات هم، در صورت عدم دقت، ممکن است دچار همان لغزشی شوند، که مخاطبان آن روزگار شمس داشتند. علاوه بر این، گفتههای شمس در مقالات و مستندات تاریخی متقنی داریم، که مریدان و اطرافیان مولانا، در درک مقام شمس، دچار خطاهای بنیادی شدند.
شمس در محدوده داوریهای متعارف نمیگنجد
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی در ادامه به دلایل تناقض در ادراک واقعیت شمس و دستگاه او پرداخت و و عنوان کرد: شمس را چه به تعبیر نیچه همچون اَبَرانسان جهان عرفانی عهد کهن بدانیم، یا به تعبیر کییور کگور، شهسوار ایمان، یا چنان که سلطان ولد گفته خضر زمانه خود بخوانیم؛ یا بنا به تعریف خود شمس و مولانا «خود غریبی در جهان چون شمس غریب نیست»، در هر صورت شمس در محدوده داوریهای متعارف نمیگنجد. شمس همه متر و معیارهای داوری سنجش عیار انسانها را، بلااثر و خنثی میکند. به عبارت دیگر، با هیچ تور و دام اینجهانی نمیتوان شاهماهی مانند شمس را شکار کرد.
وی در ادامه به دلایل داوریناپذیری شمس اشاره کرد و گفت: شمس امری سیال و رونده است و و در دوران و زمانه خودش به شمس پرنده لقب گرفته بود، که در یکجا آرام و قرار ندارد؛ از این نظر انسان بیوطن یا انسانی «نا درجایی» است و مدام از شهری به شهر دیگر در سفر است. نه به کسی، چیزی و جایی دل میبندد و نه اجازه و فرصت میدهد، کسانی به او دل ببندند، شمس مسافری است که قرارگاهی ندارد. بسیاری از تعاریفی که از آدمیان می کنیم، با تعلقات شان است اما شمس انسان بیتعلقی است. که نه شغل ثابت و تعریف شدهای دارد و نه مال و جاه و مقامی که به واسطه آنها شمس تعریف شود. به همین خاطر است که شمس را نمیشناسیم.
طاهری اضافه کرد: شخصیت شمس بهگونهای است که، غیر از این که مدام سیر آفاقی دارد؛ دائماً سیر انفسی نیز دارد. در واقع وجودش همچون جویباری است، که آبش نو به نو میرسد و در هر لحظه در حال شدن است. شمس مصداق عینی این بیت مولانا است:
«این همه بیقراریت از طلب قرار توست/ طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت»
یعنی درواقع شمس از طریق غرق شدن در بیقراری، به قرار رسیده است. مثل رودخانه پر آبی که وجودش برقرار است، ولی آبش مدام تازه به تازه میشود.
شمس؛ غریبهای در جهان که اهل خطر است
وی ضمن بیان اینکه شمس بهعنوان غریبهای در جهان، یا شهسوار ایمان، اهل خطر است، اظهار کرد: شمس با انتخاب شیوه زیست خود، خطر کرده است، چون به همه نهادها، علوم، حرفیات و مناسبات عالمانه و صوفیانه زمانه خود پشت پا زده است. او گمنامی را در ازای فردیتیافتگیاش، به جان خریده و با این انتخاب، ازدستدادن همه مواهب زندگی اینجهانی را، در برابر کسب عظمت روحی و سعادت آنجهانی، معامله کرده است. چنین انسانی نه تنها برای مخاطبان عصر شمس، بلکه برای انسان امروزی هم ادراکناپذیر است. در مقالات شواهد فراوانی هست که از او درخواست میشود وظایف و مسئولیتهای متعارفی را برعهده گیرد، که در همه موارد سر باز میزند.
او ادامه داد: شمس چون غریبهای در جهان است و نمیتواند خود را در بافت و مناسبات عادی و معمول اینجهانی قرار دهد. مناسبات اجتماعی اینجهانی چنان که مولانا گفته است، در بافتار غفلتآمیز یا به تعبیر شمس، فضای نفاقآلود شکل میگیرد، اما شمس نمیتواند نفاق ورزد و چون از جهان راستیها است و راست میگوید، از طرف جامعه غرق در نفاق، رانده میشود؛ هرچند که معنای نفاق در نزد شمس، با معنای متعارف آن در شریعت رسمی، متفاوت است. شمس هر سخن یا رفتاری که با در نظر داشتن ملاحظاتی به زبان رانده شود، یا به عمل درآید را نفاق میداند.
سخنران نشست در ادامه در بیان ویژگیهای شمس، برخاسته از متن مقالات گفت: شمس دیرجوش و گریزان از خلق است. او نه به قضاوت خلق اهمیت میدهد و نه از آذار و اذیت آنها مکدر میشود. البته شمس در جایی از مقالات علت گریز از خلق یا عدم مکدرشدن از قضاوتهای آنها را بیاعتنایی خلق به اولیای الهی بیان میکند، که موجب راحتی آنها و خسران عامه است.
اگر میخواهید شمس را بشناسید، به مولانا نگاه کنید
استاد دانشگاه شهید بهشتی در بخش دیگری از سخنان خود عنوان کرد: شمس انسان ناشناخته ای است؛ بهویژه اگر فاعل های شناسا، انسانهایی باشند که به هزار بدبختی مانند بند خیالات خود، یا امیال و هوسهای دنیایی آلوده باشند. شمس به صراحت خودش و مولانا را با استعاره «خورشید و ماه» معرفی میکند. میدانیم که بیننده به چشم عادی نمیتواند خورشید را مستقیم ببیند، چون نورش مانع دیدن میشود، اما ماه را میتوان دید. لذا اگر مردم میخواهند شمس را ببینند، باید به مولانا نگاه کنند.
طاهری ضمن بیان اینکه شمس در مقام استادی و تعلیم نیز مانند ساحات دیگر، در شرق هیچ نظیری ندارد؛ در دلیل آن گفت: شمس استادی است که بدون، استاد، مدرسه و شاگردیکردن به مقام استادی رسیده است. او تنها استادی است که در عمر خود، فقط یک شاگرد گرفته است. او جهان را شهر به شهر گشته، سراغ گرفته و به قول خودش به درگاه خدا تضرع کرده، تا توانسته یک شاگرد مثل مولانا پیدا کند. از این نظر هیچ عارف و بزرگی مانند شمس نیست. درست است که شمس در تمام عمر خود فقط یک شاگرد میگیرد، منتهی شاگردی میپذیرد که از خود او، به علم برتری دارد. در واقع شمس شکارچی بزرگی است، که شاهماهی مثل مولانا را صید کرده است. تعبیری که شمس برای خود دارد، استاد «شیخگیر» است، آن هم نه هر شیخ، بلکه یک شیخ کامل مثل مولانا که عالمگیر است و اصلا ما به واسطه او شمس را میشناسیم.
شمس هیچگاه از مولانا مقلدی سرسپرده نساخت
او ادامه داد: شمس با وجود جایگاه رفیعی که در نزد مولانا دارد، هیچگاه سعی نکرده از خود برای او بتی بسازد. او به طرق مختلف خود را میشکند، تا شاگردش استادی کند. شمس هیچگاه از مولانا مقلدی سرسپرده نساخت. البته که رسیدن شمس و مولانا به یکدیگر، مرج البحرین یلتقیان است، دو دریایی که شانشان یکی است و کوچک و بزرگ ندارند.
سخنران نشست در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شمس عالمی متکی بر فهم، استنباط و ادراک خویش است. او نه شارح آرای دیگران و ناقل دیدگاههای آنان است. آن دانشی هم که از خود بروز میدهد، برای مخاطبان آن روزگار نامعهود است و همین نامعهودی زمینه نافهمی و تضاد و ایجاد تناقض را در ذهن آنان فراهم میکند. شمس تقلیدناپذیر است. یعنی هر که سیر آفاقی کند و در درون سیری نماید شمس نمیشود. چون شمس هم در درون خود سر انفسی دارد و هم در طول آفاق سیر طولی یا آفاقی دارد. جهان اندیشگانی شمس، نهتنها در دایره فهم عموم، بلکه بسیاری از خواص هم نمیگنجد. لایه لایه بودن سخن او، عمق اندیشه و نامتعارف بودن تجربیات ذهنی او، فهم گفتارهایش را سخت و دشوار کرده و زمینه را برای سوءفهم و بروز چهره متناقضنما برای شمس ایجاد کرده است. شمس همچنین رفتارها و گفتارهایی دارد، که در چارچوب اخلاق عرفی و رسمی نمیگنجد و زبان او گاه بیپروا و نامتعارف میشود و از مرزهای عفت عمومی میگذرد. همچنین بیملاحظگیهایی که شمس در مواجهه با مردم دارد، صراحت لهجه و خشونت رفتار، از دیگر خصوصیات شمس است که همگی دست به دست هم داده، تا شمس را به فردی فراهنجاری مبدل سازد.
او ادامه داد: شمس بهعنوان ولی خدا، دو ساحت زمینی و آسمانی دارد. به تعبیر خودش، برگهای که دو رو دارد، اگر فقط یک روی آن را بخوانیم، بیآنکه روی دیگرش را خوانده باشیم، دچار تناقض میشویم. یکی از دلایل کجفهمی عامه و خلق در باب واقعیت وجودی انبیا و اولیا، همین توجه صرف آنها به بعد بشری و غفلت از بعد آسمانی آنها است.
طاهری در پایان گفت: از اشکالاتی که مریدان مولانا به شمس وارد میکردند، دنیاداری او بود و این اشکال از آنجا ناشی میشود، که شمس برای دادن وقت ملاقات خود و مولانا، از مریدان وجوهاتی میگرفته، که این عمل هم در رساله هست و هم در مناقب. خود شمس نیز حداقل ۳ بار به آن اشاره کرده است. ظاهراً این پول گرفتنها با آن بعد معنوی متعالی که مریدان از شمس در نظر داشتند، نمیخواند. البته خود شمس در جایی در مقالات بیان میکند که این پول و صله گرفتنها به خاطر سنجش میزان ارادت مریدان به مولانا و نیاز آنها به آن دیدارها است.
نظر شما