زندگینامه حسن خسروشاهی، کارآفرین ایرانی به قلم عاطفه ملایری در قالب یک داستان 20 فصلی از سوی انتشارات ایجاز منتشر شد.
خسروشاهی در کتاب خاطراتش تجربیات حاصلِ بیش از 50 سال کار، فعالیتها و سفرهایش را برای مخاطب بازگو میکند و در این تجربیات، سیرتحولات تاریخی زمانهاش و رویدادها را با استناد به مدارک نقل میکند.
راوی در این کتاب دغدغهاش شناخت و رفتار متعالی است که به طور قطع آن را نتیجه اندیشه والای انسانی میداند. ملایری نویسنده کتاب، مطالب این کتاب را در 20 فصل و در قالب ادبیات داستانی که راویاش حسن خسروشاهیست، نوشته است.
خسروشاهی در بخشی از کتاب خاطراتش میگوید با وجود سفرهای زیادی که به اقصی نقاط جهان داشته است، اما بازهم ترجیح میدهد خاک کشورش، ایران را سرمه چشم کند و بر این باور است که جوانان همچون گلهایی هستند که باید در خاک ایران پرورش یابند.
در نهایت نقل میکند که «باید باورمان این باشد که ما در این سرزمین هزاران سال بودهایم، هستیم و خواهیم ماند. مگر نه اینکه ما فقط یک خانه، یک وطن و یک ایران داریم؟ پس باید در پیشرفت، شکوفایی و عظمتش کوشا باشیم.
فصل آخر این کتاب به حوزه عکس اختصاص دارد و در آن تصاویر رنگی از حسن خسروشاهی به همراه خانواده آمده است.
در بخشی از فصل هشتم این کتاب که به جریانات سیاسی ایران در سال 1342 میپردازد، آورده است:
«بعد از خرداد سال 1342 امام خمینی را از قم به تهران و از تهران به ترکیه و بعد از آن هم به نجف تبعید کردند. همزمان با این اتفاقات تشکلهای دانشجویی مخالف شاه به تکثیر اعلامیه و نوارهای سخنرانیشان پرداختند.
در آن سالها بود که امام خمینی رهبریت مخالفان مذهبی شاه را به عهده داشتند و به پیروی از ایشان بسیاری از احزاب و تشکلهای سیاسی در هر خط مشی فکری ایشان را حمایت میکردند. در آن برهه از زمان من هم یکی از فعالین دانشجویی بودم که مسئولیت آوردن اعلامیهها و تکثیر و پخش آنها را عهدهدار شده بودم.
در جلساتی که روزهای شنبه و یکشنبهها در خیابان بایزید روبهروی دانشگاه استانبول برگزار میشد انجمن دانشجویی فعالیت چشمگیری در هر زمینه که به ایران مرتبط میشد داشت. در سال 1347 تابستان وقتی من و هاشم تصمیم گرفتیم دیداری با خانواده تازه کنیم و به ایران آمدیم در آغازین روزهای ورود تمام فعالیتهای سیاسی ضد رژیم شاه را به مانند فیلمی سینمایی با کیفیتی که باور نمیکردیم از جلوی چشمانمان گذراندند.
هنوز خوش و بشمان با خانواده تمام نشده بود که زودتر از آن چه فکر میکردیم مورد خوش آمدگویی ساواک قرار گرفتیم. چشمهای پر اضطراب مادر با دستانی که میلرزید نامه را به دست من داد و در پیاش با نگرانی منتظر عکسالعمل من شد.»
حسن خسروشاهی کارآفرین ایرانی در سال ۱۳۲۶ در تبریز متولد شد. وی در زمینه صنعت و معدن به عنوان مدیر عامل شرکت کالسیمین، رئیس معدن انگوران و مدیرعامل شرکت سرب و روی کارخانه چینکور ترکیه فعالیت داشته است و همچنان در زمینه صنعت و معدن در ایران، ترکیه و کانادا فعالیت دارد.
کتاب داستانی «از تبریز تا غربت» اثر عاطفه ملایری که به داستان زندگی حسن خسروشاهی میپردازد در 228 صفحه، شمارگان 500 نسخه و بهبهای 35 هزار تومان از سوی انتشارات ایجاز راهی بازار نشر شده است.
نظر شما