گفت وگو با مالک شجاعی جشوقانی به مناسبت روز جهانی ترجمه
ایده ترجمه فرهنگی می تواند خاستگاههای جدی خود را در امتزاج افقها بیابد
مالک شجاعی جشوقانی می گوید: ایده ترجمه فرهنگی میتواند یکی از خاستگاههای جدی خود را در بحث امتزاج افقها که گادامر می گوید، پیدا کند. ما مدام افق فرهنگی خودمان را به مصاف افق فرهنگی غربی میبریم و در این امتزاج افقهاست که مسائل، ایدهها، استعارهها و راهحلهای جدید پیدا میشود.
شما در سالهای اخیر چه در سخنرانیهاتان و چه در کتابی که درباره محمدعلی فروغی نوشتهاید بر لزوم توجه به مقوله «ترجمه فرهنگی» تاکید کردهاید. بهطور مشخص در یکی از سخنرانیهایتان هم گفتهاید که راهبرد ما در مواجهه با فلسفه غرب توجه به ترجمه فرهنگی است. این ایده چه حدود و ثغوری دارد؟
آنچه که من مطرح کردهام بیشتر آموختههایم از اساتیدم بوده و در این میان تلاش کردم که یک صورتبندی تازه از مبحث ارائه دهم. این صورتبندی را هم برای اولین در خدمت مرحوم قانعیراد و در جلسهای که به کتاب هابرماس و روشنفکران ایرانی که ایشان و دکتر پایا منتشر کردهاند اختصاص داشت مطرح کردم. البته بحث ترجمه فرهنگی یا Cultural translation در حوزه مطالعات ترجمه، مطالعات فرهنگی و مطالعات زبانشناختی مطرح بوده و هست. اما اینکه این ایده به بحث مواجهه ما با فلسفه غرب گره بخورد به گمانم در آن جلسه جوانه زد و البته این ایده هنوز کاملاً خام و اولیه است.
ما در دورههای مختلف تاریخ ایرانی با فرهنگ غرب مواجهه داشتهایم. نهضت ترجمه آثار از یونان به زبان عربی که عمدتاً آثار افلاطون و ارسطو و دیگر فلاسفه یونان را شامل میشد و یا نهضت ترجمه آثار اندیشمندان مسلمان مانند غزالی و ابنسینا به زبان لاتین در دوران قرون وسطی نمودهایی از این مواجهه هستند. اما آنچه من بر آن تمرکز دارم، مواجهه فرهنگ ایرانی با فرهنگ غربی در دوران پس از رنسانس است که میتوان آن را موج سوم مواجهه نامید.
در زمینه این دوره از مواجهه فرهنگ ایرانی با فرهنگ غرب و بهطور مشخص فلسفه غرب که در کنار هنر، ادبیات، سیاست، اسطورهها و... بخشی از فرهنگ غرب و تجربه مدرنیته محسوب میشود. سرآغاز این مواجهه در فرهنگ ایرانی در دوران قاجار است که با ترجمه آثار از زبانهای اروپایی ما با فرهنگ جدید غرب تا حدودی آشنا میشویم. پس از این آغاز ما از زمان مشروطه تا کنون، انواع و انصاف مختلفی از رویکردها را را میتوانیم مشاهده کنیم.
اگر ما بخواهیم رویکردهایی را که نسبت به فرهنگ و اندیشه متجدد غربی نزد ما شکل گرفته است طبقهبندی کنیم میتوانیم هفت رویکرد را بربشماریم. رویکرد معرفتشناسانه، رویکرد ایدئولوژیک، رویکرد سیاسی، رویکرد تئولوژیک یا الهیاتی، رویکرد سنتگرایانه، رویکرد سنتی و رویکرد ترجمه فرهنگی. در این میان، رویکرد ترجمه فرهنگی قابلیتهایی دارد که میتواند سخن زمانه ما باشد. به عبارت دیگر این رویکرد ظرفیتهای بیشتری برای گفتوگوی میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ غربی فراهم میسازد.
بهطور مشخص «ترجمه فرهنگی» را چگونه میتوان تعریف کرد؟
منظور از ترجمه فرهنگی آنگونه که در ترمینولوژی این اصطلاح آمده و به عنوان نمونه خانم دکتر فرحزاد در کتاب «فرهنگ اصطلاحات مطالعات ترجمه» ذکر کردهاند، انتقال مفاهیم و مقولات و ایدههای کلیدی یک فرهنگ، از فرهنگ مبداء به فرهنگ مقصد است. در اینجا فرهنگ مبداء فرهنگ غربی است که تجربه مدرنیته را از سر گذرانده است و بنیادهای فکریاش در آثار فلاسفه، متفکران و بزرگان علوم انسانی صورتبندی مفهومی شده است و حالا اندیشمندان و نواندیشان و روشنفکران و متفکران ایرانی معاصر تلاش میکنند متناسب با بافت و زمینه فرهنگ ایرانی این آثار را ترجمه و منتقل کنند. منتهی مسئله این است که در ترجمه فرهنگی باید به اهم و مهمهای این انتقال توجه کنیم. مثلاً آیا در این انتقال ما باید بیشتر فلسفه قارهای را مورد توجه قرار دهیم یا فلسفه تحلیلی؟ آیا باید به فلسفههای انضمامی توجه کنیم یا به سراغ کلاسیکهای فلسفه برویم؟ انتخاب از میان این گزینهها مسئلهای است که باید در اجتماع علمی اندیشمندان علوم انسانی و فلسفه حل و فصل شود و البته در این زمینه گامهای خوبی هم برداشته شده است. من در حال تمرین هستم که از بسامد واژگانی نظیر متاسفانه، عقب ماندیم، منحل شدیم و... در سخنم بکاهم و امیدوارانهتر نگاه کنم و همین باعث میشود که ترجمه فرهنگی هم برایم اهمیت بیشتری داشته باشد، چرا که ترجمه فرهنگی بر امکانات فرهنگ ما تاکید دارد و نه محدودیتها و شکستها و امتناعها و انحطاطهای آن.
شما در همان بحثی که ذکرش به میان آمد، حاملان ایده ترجمه فرهنگی را کسانی چون دکتر منوچهر بزرگمهر، عزتالله فولادوند و دکتر یحیی مهدوی تلقی کردهاید که اکثر آنها بیش از آنکه در جامعه علمی به عنوان فیلسوف شناخته شوند، عنوان مترجم بر خود دارند. آیا میتوان گفت حاملان اصلی «ترجمه فرهنگی» را مترجمان دانست؟
پاسخ به این سوال ساده نیست. چون واقعاً ما نمیدانیم که مرحوم دکتر مهدوی را باید مترجم بدانیم یا موسس، محقق یا فیلسوف. این مسئلهای است که امروز بسیار مطرح است. امروز بسیار میشنویم که میگویند فلان فرد را نمیتوان فیلسوف دانست و او مترجم است. در این میان باید گفت ترجمه فرهنگی معتقد است تفکر فلسفی مبتنی بر طیفبندی است که این طیف از مترجم تا متفکر به معنای عمیق که همان فیلسوف است را شامل میشود و حتی فیلسوف هم مترجم است. چرا که در حال ترجمه عالم ایده به عالم واقعیت است و به روایت افلاطونی در حال رونمایی از حقایقی است که در مُثل جایگاه دارند. با استفاده از واژگان ملاصدرا اگر بخواهیم به این بحث بپردازیم، رویکرد ترجمه فرهنگی یک رویکرد تشکیکی است. بر این پایه میشود گفت یحیی مهدوی فیلسوف-مترجم است. عزتالله فولادوند فیلسوف-مترجم است. اگر به بحثهایی که اهالی هرمنوتیک مانند دیلتای و شلایرماخر و بهویژه سرآمد همه آنها گادامر در کتاب حقیقت و روش توجه کنیم، ایده ترجمه فرهنگی میتواند یکی از خاستگاههای جدی خود را در بحث امتزاج افقها که گادامر می گوید، پیدا کند. ما مدام افق فرهنگی خودمان را به مصاف افق فرهنگی غربی میبریم و در این امتزاج افقهاست که مسائل، ایدهها، استعارهها و راهحلهای جدید پیدا میشود. به عبارت دیگر به تاسی از آن ایده معروف تاریخ فلسفه که انسان حیوان ناطق است، ما میتوانیم بگوئیم متفکر موجودی مترجم است. هر گاه که شما ایدهای را به خانه فرهنگ قوم خود بیاورید، نقش مترجم را ایفا کردهاید. در این رویکرد مرز تفکر و ترجمه در جاهایی برداشته میشود.
ولی یک نکته را باید در این میان مورد توجه قرار داد. آن موضوع این است که آیا آنچه تا کنون ترجمه شده است بر اساس اولویتهای فرهنگی ما بوده است؟ یعنی اینکه تمام آثار ویتگنشتاین ترجمه شود و به عنوان نمونه به کارهای مکاینتایر توجه کمتری بشود بر اساس اولویتهای فرهنگی ماست؟ من جواب آمادهای برای این سوال ندارم ولی ترجمه فرهنگی اگر بخواهد به روح خود وفادار باشد باید به این اهم و مهمها توجه داشته باشد.
این اولویتها یا به قول شما اهم و مهمها را بر چه مبنایی میتوان تعیین کرد؟
تعیین اولویتها هیچ متر و معیار پیشینیای ندارد. اگر بخواهم از توماس کوهن وام بگیرم، اولویتها را باید جامعه فکری ما بر پایه نوعی اجماع نخبگانی تعیین کند. نه به صورت دستوری و از بالا میتوان گفت اولویت ما فلان و بهمان است و نه میتوان گفت که هر چه جامعه غربی تجربه کرده است را ما هم باید تجربه کنیم. به تعبیر قدما، این به نوعی اجتهاد نیاز دارد. نیازمند دقیق شدن در مسئله و منابع و آبشخورهای فکری است. مثلاً متفکران ما باید مشخص کنند مسائل مهم ایران معاصر چه چیزهایی هستند. اندیشیدن به این اولویتها در استمرار بحث ترجمه فرهنگی میتواند به ما یاریرسان باشد.
سویه دیگر سخن شما، هنگامی که از لزوم توجه به ترجمه فرهنگی سخن میگوئید این است که در حال حاضر به این مسئله توجه نمیشود. اولویتبندی در ترجمه مطرح نیست و... به نوعی سخن شما انتقاد به وضع موجود هم هست. کمی درباره وضع موجود سخن بگوئیم. ما در زمینه ترجمه آثار فلسفی در چه وضعی به سر میبریم؟
ترجیح میدهم نقدم به وضع موجود را پس از بیان یک نوید و مژده ارائه بدهم. آن نوید و مژده این است که نسل تازهای از مترجمان در حوزه فلسفه در حال شکوفایی هستند که تخصص و تسلط خوبی در این زمینه دارند. در حال حاضر ناشران پرکار ما در زمینه فلسفه معمولاً از مشاوران دانشگاهی و مطلع در حوزه فلسفه بهره میبرند و از مترجمانی کمک میگیرند که عموماً هر سه مقطع تحصیلات عالیه خود را در زمینه فلسفه تحصیل کردهاند و بر ابعاد اندیشهای یک فیلسوف مسلط شدهاند و درباره همان فیلسوف هم به کار ترجمه میپردازند. این وضعیت، با وضعیت پیشین ما که کارشناسان نشر در حوزه فلسفه و مترجمان از حوزههای دیگری میآمدند و به صرف علاقه به این موضوع، در موضوع ورود میکردند متفاوت است.
اما این را هم باید مدنظر داشته باشیم که اگر نگوئیم بیگانگی، نوعی سکوت در میان مترجمان نسل جدید فلسفه غرب ما نسبت به میراث فلسفه اسلامی مشاهده میشود و گویی احساس نیاز هم نمیکنند که لازم است با زبان ملاصدرا، غزالی، ابنسینا و... آشنا شوند. یکی از وجوه تمایز فروغی که باعث اهمیت او شده است این است که همان هنگام که در حال تالیف کتاب سیر حکمت در اروپا بود، نزد فاضل تونی فلسفه ابنسینا را مطالعه میکرد. فروغی نسبت به زبان فارسی آشنایی بسیار داشت. در حال حاضر ما بسیار میبینیم ترجمههایی را که کیفیت زبانی مناسبی ندارند و استنباط من این است که برخی از مترجمان گویا احساس نمیکنند نیازمند آشنایی با میراث فرهنگی ایرانی هستند. البته این را در مورد برخی از کسانی که در حوزه فلسفه اسلامی کار میکنند هم میتوان گفت. گویی آنها هم نوعی استغنا نسبت به آشنایی با مفاهیم فلسفه غرب در خود احساس میکنند. ما نیازمند گفتوگوی معرفتی هستیم و احساس استغنا در زمینه توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی یا فرهنگ غربی ناموجه است.
نظر شما