درباره «کاربرد مفهوم ایران در مطالعات تاریخی» با رضا مختاریاصفهانی، پژوهشگرتاریخ معاصر ایران گفتوگو کردهایم. وی کتابهایی همانند «حکایت حکمت»، «خاطرات و اسناد عبدالحسین نوایی»، «پهلوی اول» و... را در کارنامه خود دارد و مقالههای بسیاری را درباره تاریخ معاصر نوشته است. مختاری همچنین بر کتاب «مذاکرات ایران وآمریکا» که مجموعهای از اسناد سیاسی سفارت آمریکا در ایران از دیماه 1331 تا دیماه 1332 را در خود جای داده و منبعی بسیار مهم برای بررسی دقیق وقایعی است که در این دو سال سرنوشتساز بر ایران گذشته، مقدمه نوشته است.
در گام نخست از مفهوم ایران در مطالعات تاریخی بگویید؟ اینکه چه پیوندی میان ایران و اندیشه ایرانشهری به وجود آمده است؟
ایران یك مفهوم تمدنی و فرهنگی بود كه با جابهجایی مرزها زایلشدنی نبود. بر مبنای این مفهوم، اندیشه ایرانشهری با میراثی مانا به وجود آمد. بنابراین مطالعات تاریخی به تبیین و رمزگشایی از مفاهیمی پرداخته كه در زمان متوقف نشده و با وجود تغییر مذهب و فتح ایران توسط اعراب مسلمان همچنان ساری و جاری ماند. نكته آن كه بخشی از میراث مفهومی و تمدنی در ادبیات عامیانه ایرانیان وجود داشت. ادبیات عامیانهای كه در بعضی موارد حتی نگاهی غلوآمیز به مفهوم ایران و شاهنشاه دارد. در واقع پیوند دین و وطن از مواریث این اندیشه است كه در ذهن انسان ایرانی و ادبیات عامیانه آن به پهلوان در مقام نگاهبان این دو عنصر قداست بخشیده است. مطالعات تاریخی در این باره البته با كاستیهایی مواجه است و بیشتر به وجوه سیاسی و زبانی هویت ملی پرداخته شده و تا حدی وجوه فرهنگی و اجتماعی مغفول ماندهاند. لذا جای آن دارد این غفلت مورد بازبینی و جبران قرار گیرد.
از سیر تاریخی مفهوم ایران در گذشته و تفاوت آن با روزگار کنونی بگویید؟ مفهوم ایرانی و غیرایرانی در دوران اساطیری چگونه مشخص میشد؟
ایران در دوران اساطیری و تاریخی خود مفهوم یك سرزمین واحد تحت حاكمیت واحد بوده است. شاهنشاه مفهومی سیاسی بود كه دلالت بر حكومت بر ملتها و اقوام گوناگون در سرزمینی وسیع داشت. ملتها و اقوامی كه دارای زبان، نژاد و مذهب متفاوت، اما دارای اشتراك سرزمینی و سیاسی بودند. مفهوم ایرانی و انیرانی (غیرایرانی) غیریتسازی حاكمان ایران در دوره امپراطوریشان برای ایجاد هویت ملی بود. عبارت «جانِ جهان» كه در ادبیات حماسی و اساطیری درباره ایران به كار میرفت، باوری بود كه در سیاست و اجتماع جهان ایرانی جریان داشت. از همین رو مطالعات تاریخی در یافتههای خود به این واقعیت دست یافته است. این واقعیت در سنگنبشتههای شاهان، برخی از كتابهای به جا مانده از دوره پیش از اسلام، كتابهای مورخان یونانی و رومی، شاهنامههای منثور و منظوم و... قابل ردیابی است.
هویت تاریخی در تاریخنگاری و جامعهشناسی تاریخ ایران چگونه بازتاب یافته است؟
بنیانهای جامعه ایران بر این هویت قرار گرفته و بدون شناخت دقیق و علمی آن نمیتوان به تاریخنگاری فرهنگی و اجتماعی ایران پرداخت. سنت فرهنگی و اجتماعی ایران تسلسلوار از دوره اساطیری تا به امروز وجود داشته و بررسی محتوایی تاریخ ایران نیاز به شناخت این هویت دارد. به عنوان مثال سنت لوطیگری به عنوان یك خصیصه اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران میراثی از گذشته و آیین جوانمردی در پیش از اسلام است. این سنت دچار تحول و انحطاط شده، اما از بین نرفته است. جالب اینكه فرم و ظاهر لوطیگری كه لباس لوطیان یا هفت وصله آنان باشد، متأثر از آیین مهرپرستی است. این هویت تاریخی را باید در منابع گوناگون اعم از متون صوفیانه، فقهی، ادبی، عامیانه، تاریخی و... جستجو كرد. غفلت از این متون به تكرار مكررات و غفلت از تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران منجر میشود.
مطالعات تاریخی چگونه این هویتیابی تاریخی را واکاوی کرده است؟
مطالعات تاریخی در این باره بیشتر به مفاهیم سیاسی، دینی و تا حدی ادبی توجه داشته و در حوزه فرهنگی و اجتماعی كار انجام نشده بسیار است.
با توجه به اینکه مشروطه یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران است. درباره این مساله نیز بگویید که مفهوم ایران پس از مشروطه چگونه معنا یافته بود؟
اگر در دوره صفویه تا مشروطه مفهوم ایران با مذهب شیعه پیوند داشت و پادشاه ایران مترادف با پادشاه شیعه بود، در دوره مشروطه مفهوم مدرنی با گستره همه اقوام ایرانی ساكن آن بر آن بار شد و معنا یافت. ضیق این مفهوم موجب شده بود شورشهای اواخر صفویه و پس از آن شكل بگیرد. از همین رو روشنفكران ایرانی قبل از مشروطه كه بر اندیشه مشروطهخواهی ایرانیان تأثیر گذاشتند، ایرانیت با گرایش به باستانگرایی را در پیوند با تجدد غربی میدیدند. ایران با توسعه و دموكراسی معنا مییافت تا دچار سلطه بیگانگان و عقبماندگی نشود. از همین رو روشنفكران ایرانی در جستجو و تبیین مفاهیم مدرن در دورههای اساطیری و تاریخی ایران برآمدند.
چرا روشنفکران ایرانی پس از مشروطه مفهوم ایران را با گرایش به باستانگرایی و در پیوند با تجدد غربی میدیدند؟
در جستجوی مابهازای مفاهیم آزادی، مساوات، وطن، ایرانیت و ملیگرایی در متون كهن و تاریخ بسیار دور ایران برآمدند تا به مقایسه آنها در جهان غرب جدید بنشینند. آنان از پیوند ناسیونالیسم باستانگرا و تجدد غربی درصدد بودند گذشتهای را برجسته كنند كه ایران هماورد غرب (یونان و روم) بود. در این دوره غرب وامدار حكمت ایرانی بود. از این گذشته مشترك، حال و آینده مشترك كه مسیر توسعه و دموكراسی بود، مراد میشد. آنچه در این میان مغفول ماند و آسیبزا بود، بیتوجهی بسیاری از این روشنفكران به هویت مذهبی ایرانیان با نگاهی اعتدالی بود. در حالی كه مهمترین شاخصه هویت ایرانی در دورههای مختلف پیوند دین و وطن با هم بود.
مفهوم وطن و وطنپرستی از چه دوره تاریخی بیشتر معنا پیدا کرد؟
مفهوم وطن در نگاه نخبگان و تودههای ایرانی وجود داشته و قداست پهلوانان در ذهن انسان ایرانی برحسب دفاع آنان از كیان ملی و دینیشان بوده است. این كه مورخی مانند ابوحنیفه دینوری در اخبارالطوال به جای قراردادن مبدأ تاریخ از هبوط آدم و ادامه آن از سرگذشت انبیا، به نگارش تاریخ از خلقت كیومرث و ادامه آن از دوره پیشدادیان میپردازد، نشان از جایگاه هویت ایرانی در نزد نخبگانی چون او در دوره تسلط خلافت عربی دارد. دینوری با زبان عربی اما نگاه ایرانی به تاریخ مینگرد. همچنانكه بسیاری از ادیبان و شاعران با حفظ و نگاهداشت زبان پارسی به عنوان مهمترین مؤلفه هویت ایرانی در حفظ این هویت كوشیدند. در ادبیات عامیانه هم چنین نگاهی به وطن و وطنپرستی وجود دارد. كتابهای ابومسلمنامه و حمزهنامه به عنوان مهمترین كتابهای ادبیات عامیانه به شخصیتهایی میپردازند كه قهرمان مبارزه با اعراب و خلافت عربی بودند. همچنانكه بعدها شخصیتهای محوری داستانهای عامیانه، پاسداران مرزوبوم ایران هستند كه در دوره پس از صفویه هویت شیعی نیز به ویژگیهایشان افزوده شده است.
با توجه بهاینکه سیدحسن تقیزاده قائل به شاخصه نژادی بود و بعدها دچار تحول فکری شد و به شاخصه سرزمین باور داشت، آیا نژادپرستی همان میهندوستی است؟ و مفهوم وطن ریشهای نژادپرستانه دارد؟
وطن در نگاه ایرانی مفهومی نژادپرستانه نداشته است. در روزگاری كه اقوام و ملتهای مختلف بیش از گستره امروز در سرزمینهای تحت سیطره سلسلههای ایرانی زندگی میكردند، آداب، مذهب و زبانشان محترم شمرده میشد. زمانی كه این نگاه آن هم از دریچه دین حاكم شد و زرتشتیگری نگاه مسلط بر سیاست و اجتماع ایرانی شد، مرزهای ایران فروریخت. وطن به معنای حریمی برای انسجام همه آنانی بود كه در این گستره میزیستند. وطن به معنای زیستگاه نژاد خاصی نبود، بلكه هر نژاد، مذهب و زبانی در گستره مرزی ایران، ایرانی شمرده میشد. جالب اینكه در دوره حاكمیت ناسیونالیسم افراطی كسی مانند سیدحسن تقیزاده كه قائل به شاخصه نژادی در ناسیونالیسم ایرانی و ایرانیشمردن اتباع ایران بود، در اواخر عمر قائل به شاخصه سرزمینی شد. او در این تحول فكری معتقد به رعایت حقوق هر فردی با هر زبان و مذهبی شد كه در این سرزمین زندگی میكند. به اعتقاد تقیزاده، عربی كه نسل در نسل در ایران زندگی میكند، از ایرانینژادی كه در خارج از این مرزهاست، ایرانیتر است. با چنین نگاهی به مفهوم وطن دیگر جایی برای نژادپرستی باقی نمیماند.
نگاه غرضورزانه در پژوهشهایی که با هویت ملی مرتبط است چه تاثیری بر آثاری دارد که در این زمینه منتشر میشود؟
پژوهش در این باره با آسیب افراط و تفریط مواجه است. به طوری كه برخی در پژوهشهای خود سعی میكنند هویت ملی ایرانیان را بدون ریشههای تاریخی و فرهنگی دانسته و آن را برساخته ایدئولوژیك بدانند. در این باره كتاب «ناسیونالیسم بیجاساز» اثر رضا ضیاءابراهیمی از آن نمونههاست.
روششناسی تاریخی به شیوه اسنادی در هویتیابی ایرانی چقدر تاثیرگذار بوده است؟
پژوهشهای اسنادی از دو منظر در بررسی هویتیابی ایرانی راهگشاست. یكی، مكاتبات نخبگان و رجال دولتی كه در آنها به مفهوم وطن و استقلال آن پرداختهاند. دیگری، عرایض مردمی كه نگاه تودههای مردم یا به عبارتی، فرودستان جامعه را درباره مفاهیم استقلال، وطن، پیشرفت و توسعه بازمینمایانند. اگر نخبگان به تبیین این مفاهیم برای گفتمانسازی و ایدئولوژی همت گماشتهاند، تودهها در مكاتیب ساده خود به بهترین وجه این مفهوم را برساخته و بازنمایاندهاند. مفهومی كه از نگاه آنان سرزمین آبا و اجدادیشان است و باید به خون دل حفظش كرد. جالب اینكه «جان جهان» در ذهن تودهها جایگاه محكمی دارد و از این منظر نگاهی غلوآمیزتر از نخبگان درباره وطن دارند.
برای پرسش پایانی بگویید، مهمترین روایت ناسیونالیسم ایرانی در چه دورهای شکل گرفت و چگونه به گفتمان مسلط تبدیل شد؟
مهمترین روایت ناسیونالیسم ایرانی از دوره مشروطه شكل گرفت كه در آن غیریتسازی جایگاه مهمی دارد. اگر در نگاه نخبگان دوره پیش از مشروطه، این «غیر» عرب بود، با رخدادهای سیاسی مانند قرارداد 1907، شكست مشروطه، اشغال ایران توسط روسیه و بریتانیا، جنگ جهانی اول و ... غرب این «غیر» شد. اگر در جنگهای ایران و روسیه بیشتر به علل داخلی توجه شد، در ناكامیهای پس از مشروطه دخالت خارجی در نگاه ایرانیان پررنگتر شد. تئوری توطئه در ذهن انسان ایرانی شكل گرفت و به توهم گرایید. این غیریتسازی در دوره پهلوی اول از جنبه سیاسی همچنان پایدار ماند، اما در وجه فرهنگی، پیوند ناسیونالیسم باستانگرا و تجدد غربی برای رسیدن به توسعه در دستور كار قرار گرفت. البته این غیریتسازی در دورههای مختلف در سلطنت محمدرضا شاه دچار تحول شد و گاهی حوزههای فرهنگی و سیاسی را توأمان در بر میگرفت. به طوری كه در برههای از سلطنت محمدرضا شاه بهویژه اواخر سلطنت او، روشنفكران به عنوان شیفتگان غرب تقبیح میشدند و آمریكاییمآبی با عنوان سانفرانسیسكویی مذمت میشد.
در اینباره بیشتر بخوانید:
نظر شما