احمد مسجدجامعی در سالگرد درگذشت جلال آلاحمد:
گفتوگو با جریانات و گروههای مختلف از مشخصات جلال بود
احمد مسجدجامعی گفت: در دوران جلال آلاحمد گروههای مختلف با عقاید مختلف در کنار هم حضور داشتند و او این فرصت را داشت که از نزدیک با فعالیتهای گروههای مختلف فکری و سیاسی آمیخته شود تا راه خود را انتخاب کند.
این عضو شورای شهر تهران توضیح داد: جلال پسر آقا سید احمد طالقانی بود و یک برادرش هم نماینده مراجع شیعه آن روزگار مانند سید ابوالحسن اصفهانی و حسین طباطبایی بروجردی در مدینه بود که آنجا به امور مذهبی و مسائل تخریب بقیع بپردازد و توسط حکام مدینه به قتل رسید. خب این را تهرانیها میدانستند.
وی متذکر شد: آن دوره ای که جلال هست خیلی بزرگان هستند اصلا یک نسلی است، جلال یکی از آنهاست. مثلا ما شاملو را هم داریم، اخوان را هم داریم، نیما را هم داریم، هدایت را هم داریم. هر کدام دنیایی هستند و برای هر کدام باید یک نشستی گذاشت.
مسجدجامعی تاکیدکرد: زمانه جلالپرور بود. این زمانه ویژگیهایی داشت و جلال هم به واسطه پشتوانههای شخصی و خانوادگی فرصت ظهور و بروز مییافت. مثلا این که پدر جلال آقا سید احمد طالقانی بود موجب میشد یک فهم بی واسطه از حوزه دین و دینداری به معنای عرف روحانیت آن موقع داشته باشد. این یک وجه او بود. آن وقت این جلال به دلایل دیگری هم در حوزه مناسبات جدید قرارگرفت. دینداران آن موقع در همه این حوزهها ورود پیدا میکردند. مثلا احمد آرام هم در زندان بود. به دلیل همین وابستگیهای سیاسیشان و سابقهای سیاسی هم مشابه جلال داشتند.
مسجدجامعی متذکر شد گروندگان به حزب توده الزاما از اسلام دست نکشیده بودند و از سخنان امام گواه آورد: یادم هست مرحوم امام صحبتی میکرد از سلیمان میرزا اسکندری، یکی از رهبران حزب توده و میگفت که در همسفر مکه با مرحوم امام بود و نماز هم میخواند. یعنی این نبود که اگر کسی تودهای بود اهل دین و نماز نبود. یک گرایش ضد حکومتی و اجتماعی بود و در خلاء یک گرایش پیشرو از ناحیه گروههای مذهبی آنها را هم جذب میکرد. البته آنها هم یک چیزهایی داشتند. شمس در کتاب چشم برادر از تشکلی صحبت میکند که اجداد ما هم در آن بودهاند که یک گروه روحانی بوده اما ساز و کارهای مدرن را نداشته است.
عضو شورای شهر تهران یادآور شد: به هر حال پیشروان فکری حزب توده در جریان مشروطیت هم خیانت کرد. مقصودم از تودهایها آن جریان تندرویی است که مشروطیت را به جایی رساند که آن ترورهای گسترده مشروطهخواهان را رقم زدند. همان جریان چپ قفقاز بود که آن ترورهای گسترده را انجام داد و بعدها بعضی از آنها هم اعلام کردند که پشیمان شده اند. ولی این به آن معنا نبود که همه کسانی که آنجا بودند نسبت به پایههای دینی بیاعتنا باشند.
وی به اتفاقات خانه جلال در آن زمان گریزی زد: خب فضای آن موقع را در نظر بگیرید مثلا فروغ فرخزاد به این خانه میآمده، ابراهیم گلستان هم می آمده، صادق هدایت هم میآمده شهریار هم می آمده، آقا رضا صدر یعنی برادر آقا موسی صدر و به تعبیر این روزها امام موسی صدر هم می آمده، آقای طالقانی هم می آمده، محدث ارموی مصحح و نسخه شناس برجسته متون دینی هم میآمده که اگر ما بخواهیم شأنش را بگوییم در حقیقت شخصیتی مانند علامه قزوینی است. تختی هم می آمده، خانم سیمین که خودش شخصیتی ممتاز است از خاطراتش با تختی یک چیزهایی میگفت من یکی دو تایش را نوشتم و در جای خودش خواندنی است. یا خاطراتش را با آقا موسی صدر مکرر میگفت و همه شنیدهاید.
وی ادامه داد: اصلا این قطب بندیها نبوده یا سفید یا سیاه یا من یا تو. منشاء شکوفایی دانش و جرات و جسارت پرسش و گفتوگو است نه اتهام. ظرفیت گفتوگو است نه تقوای گریز به تعبیر من؛ و این که بگوییم هر کس با ما نبود بد است.
مسجدجامعی گوشزد کرد: این منم طاووس علیین شده! چه کسی طاووس علیین است؟ اول انحطاط آن جایی است که شما حس کنید این طاووس علیین شده من هستم. نگاه کنید در دوره جلال همه اینها میآمدند.
وی به عواملی که پای جلسات مختلف را به خانه سیمین و جلال بازکرد نیز اشاره کرد: حالا یک شانسهایی هم داشت؛ مثلا عالیه خانم همسر نیما چندان به مهمانان نیما روی خوش نشان نمی داد؛ اینجا سیمین و جلال از مهمانان نیما هم پذیرایی میکردند. بنابراین اینجا مجمع ادبی هم بود.
اطراف خانه سیمین و جلال همه بیابان بود. سیمین با نیما میرفت و سیب زمینی جمع میکرد و آتش درست میکردند و سیب زمینی میپختند. بنابراین آن چیزی که منشاء شکوفایی است آن قدرت، آن دانش و آن جسارتی است که ظرفیت پرسش و گفتوگو را ایجاد میکند. همین ویژگی باعث میشد که دور خود را طوری خلوت نکنند که کسی جرات رفت و آمد با آنها نداشته باشد. این به نظرم مهمترین ویژگی آن دوره است.
حالا چیزی که دارم میگویم در حوزه مذهبی هم برخلاف گفته یکی از سخنرانان، همین طور بوده است. الان خیلی یک دست شده یا این طرفی یا آنطرفی.
وی مثال آورد: یکی از مساجد عمده تهران که در مسائل مختلف بسیار تاثیرگذار بوده مسجد جامع بازار تهران است. این مسجد جامع بازار تهران هفت شبستان دارد. حالا در یک شبستان این مسجد آقای سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نماز جماعت داشتند. قبل از ایشان آقای شاه آبادی بوده است. شما خاطرات شایگان را ببینید؛ میگوید اصلا من کسی را نمی شناسم که خیام را تا این حد بفهمد. کسی که حضرت آیت الله العظمی است و رساله دارد. این را شایگان که شاگرد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی بوده است می گوید: شاگردان زیادی از این تیپها داشته است.
خب باباهای ما و مقدس ها هم شاگردش بودهاند. این ظرفیت وجود داشته که اگر مثلا علم وجود دارد افراد مختلف با گرایشات مختلف جمع شوند و از آن علم بهره بگیرند. حالا کنار این شخصیت علمی آقای دیگری بوده در شبستانی همجوار که به آن شبستان زیر گنبد یا شبستان عتیق می گویند که از اسمش هم پیداست که خیلی قدیمی است. تیپ دیگری بوده و نقش دیگری داشته، حتی تا زنده بود اجازه نصب بلندگو را در مسجدش نمیداده، رفت و آمدش هم به وسیله یک چهارپایی بوده است. کنار آن آقای دیگری در شبستانی دیگر از مروجین مرحوم امام بوده، خیلی انقلابی بوده، خیلی نگاههای متناسب با سیاسیون آن موقع را داشته، یک جوری بوده هر روز یکی منبر میرفته شب همان روز او را میگرفتند، فردا یک نفر دیگر منبر میرفته، کنارش یک شبستان دیگری بوده تیپ نجفیها بودهاند اهل بحث و گفتوگو و کتاب و چاپ و اینها. کنارش آقای استرآبادی بوده که مریدهای او از مقدسهای بازار بودند، کنارش آقای سبزواری بود که کم و بیش علایق عرفانی بارز داشته است.
مسجدجامعی نتیجه گیری کرد: خب اینها همه کنار هم بودهاند. هیچکدام یکدیگر را تحریم و تکفیر نمیکردند. به مجالس هم میرفتند اما الان آن همبستگیها دارد گسسته میشود.
وی هشدارداد: مشکل امروز ما این است که این همبستگی دارد آسیب میبیند و این به نظر من نکته اساسی و مهمی است که در آن زمانه و در آن شرایط چنین نبوده است.
این عضو شورای شهر تهران تصریح کرد: اگر بخواهیم بگوییم ویژگی آن دوران چه بوده، گفتوگوی انتقادی و اعتراضی ویژگی آن دوره بوده است. بنابراین اگر بخواهیم یک نکته طلایی را در این زمینه ذکر کنیم که جلال را متمایز میکرده این است که در همین خانه که فروغ فرخزاد میآمده، غلامحسین ساعدی میآمده، اسلام کاظمیه میآمده، شهریار میآمده، هنرمندانی مثل آغداشلو میآمدند. آقا موسی صدر هم می آمده، آقای بازرگان هم میآمده و خیلی از بزرگان... تختی هم میآمده، جبهه ملیها هم میآمدند و حتی گلستان هم که با دستگاههای رسمی نزدیک بوده میآمده که همه در کنار هم ظرفیت گفتوگویی ایجاد میکردند که گاهی هم به شدت انتقادی و تند بوده است.
مسجد جامعی مطرح کرد: برای من همیشه یک سوال بود که چرا با وجود این که جلال مواضع بسیار تند و صریحی نسبت به حکومت داشت، چندان مورد تعقیب قرار نمی گرفته و با او برخورد نمیشد؟ من این را با استاد انوار در میان گذاشتم.
وی شخصیت انوار و دلیل مشاوره با او را اینطور بیان داد: انوار پس از جلال، نخستین کسی بود که بالای سر پیکر نیما حاضر شد. اصلا این خانه با قرضی که انوار به جلال داد ساخته شد و خیلی خاطرات دست اولی از جلال و کانون نویسندگان دارد. انوار فرد دانشمندی است. کسی است که همه آثار ابن سینا را تصحیح کرده است با ایشان مرور و یادداشت کردم که عینا همان را برای شما بگویم.
وی ادامه داد: این صحبت در منزل هوشنگ وزیری اتفاق افتاد. انوار گفت: پرویز ثابتی از چهرههای معروف ساواک آنجا بود. ثابتی از کانون نویسندگان و حرفهای تند جلال گفت. خب کانون نویسندگان هم جلساتش اینجا تشکیل میشده است. البته یک کافهای است که هنوز هم هست در اول خیابان حجاب که شعر آقای اخوان هم ، آوای کرک، بده بد بد، چه امیدی، چه ایمانی، کرک جان بخوان آواز تلخت را ! همانجا یک بدبده ای داشته و اخوان از آن الهام میگیرد و این شعر را میگوید.
آنجا قرار بوده گروه نویسندگان جمع شوند و دیگر بحث سیاسی نکنند. اما همانجا هم گزارشی که میدهند میگویند دعوا خیلی تند بوده بین به آذین از طرفداران حزب توده و آل احمد. انوار میگوید آنقدر این تنشها شدید بود که به هر حال کسانی مثل فریدون مشیری و اسماعیل فصیح و داریوش آشوری و نادرپور که از جمله کسانی بودند که درگیر سیاست نمی شدند. این ها میگفتند ما به سیاست کاری نداریم ما صرفا کارمان فرهنگی است.
مسجدجامعی تصریح کرد: من می خواهم این قسمت را بگویم و نمیخواهم وارد بحث آنها شوم. انوار میگوید در این جلسه که در منزل هوشنگ وزیری تشکیل شده بود پرویز ثابتی که از چهرههای معروف ساواک بود و آل احمد هم حضور داشت. ثابتی از مسائل کانون و مقالات و اینها گفت و جلال گفت: حرف های من تند نیست، تند آنست که تفنگ به دست بگیری و لولههای نفت را بترکانی. جلال روی نفت خیلی تاکید میکند حتی با مجتبی مینوی هم که شاهنامه را با کمک مالی وزارت نفت تصحیح و منتشر کرده بود مساله داشت یک متن خیلی تندی علیه او نوشت. وی مشخصات مینوی را اینطور برشمرد: مینوی بچه کاظمین بوده به زبان عربی خیلی مسلط بوده اصلا از خانوادههای شریعتمدار تهران بودند. ثابتی میگوید پس قرار است که عملیات مسلحانه هم انجام دهید. از انوار پرسیدم در مجموع آیا ساواک با آل احمد مدارا نمیکرد؟ انوار اینطور پاسخ داد: جلال حریف فکری حزب توده بود و ساواک از پس حزب توده برنمی آمد اگر جلال را بیش از این محدود میکرد حزب توده آزاد میشد و حزب توده ظرفیت فعالیت وسیعی داشت و میتوانست حوزه های مختلف را با بسیج فکر و نشریات و امکانات خودش در اختیار بگیرد.
با همه این تفاسیر آنچه که میخواستم درباره جلال بگویم ظرفیت گفتگو با گروههای مختلف و جریانات متفاوت و فکرهای گوناگون بود و این ادب را داشت که خانه او مرکز گفتوگو شود.
مسجدجامعی اینطور نتیجه گیری کرد: این آموزهای است که به نظرم در روزگار خودمان باید به آن بیشتر توجه کنیم یعنی ظرفیت پذیرش حرفهای دیگران را داشته باشیم. با وجود این جلال آل احمد به جهتها و جاهای مختلف رفت و رفتارها و مواضع متفاوتی داشت هیچوقت از ایران و فکر ایران جدا نشد. انشعابی هم که اتفاق افتاد اینگونه بود. به عنوان انتظامات حزب توده در تظاهراتی روبهروی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان شرکت کرد. این تظاهرات برای آن بود که مجلس نفت شمال را در اختیار اتحاد جماهیر شوروی قرار دهد. یک دفعه به خودش آمد و فکر کرد برای چه بایستی این کار بشود و نفت ایران را به آنها بدهند. همانجا بازوبند انتظامات را کند و از حزب توده جدا شد و با خلیل ملکی حرکت خاص خود را تشکیل دادند.
وی اظهار امیدواری کرد: همانطور که این خانه در زمان جلال محل بحث و گفتوگو بوده است همچنان این ظرفیت را حفظ کند و جایی برای طرح مباحث گوناگون باشد.
نظر شما