سه‌شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۲
«ایران» مفهومی عجین با میراث مشترک جمعی است

سید ابوالفضل رضوی در یادداشتی که به «مفهوم ایران در مطالعات تاریخی» ویژه شده به ایران؛ از مفهوم تا واقعیت پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- سید ابوالفضل رضوی، استاد تاریخ دانشگاه خوارزمی: رابطه ذهن و زبان و تغذیه زبان ملفوظی از زبان مفهومی، جایگاه و کارکرد مفاهیم را چنان غنایی می‌بخشد که به بخشی از هندسه ذهنی و چارچوب هویتی اقوام و ملل تبدیل می‌شوند. بر این اساس، اصطلاحات و مفاهیم مهم و قابل اعتنا هستند؛ همچنان که الفاظ و اسامی افراد نماد و نمود هویت فردی آن‌هاست، اسامی مورد وفاق جوامع نیز جان مایه هویت جمعی آن‌ها قلمداد می‌شود.

نام‌ها در بستر حیات جمعی و سیر تحول تاریخی و اقوام و ملل و در پرتو قرارهای اجتماعیِ اغلب ناخودآگاه مصداق و کارکرد عینی پیدا کنند و لذا با تحولات فکری ـ فرهنگی و میراث مشترک آحاد جامعه در پیوند هستند. میراث مذکور خواه اسطوره‌‌ای و خواه تاریخی مسأله‌ای زبانی و در عین حال اندیشه‌ای است. از این رو، می‌بایست در حکم دالی که معرف و مؤید مدلول خاصی تلقی می‌شوند، هم در بیان و گرانیگاه زبانی و هم در نهان و آوردگاه فکری با خلقیات، تلقیات و سوابق فرهنگی آحاد جامعه هم‌نوایی داشته باشند. هم‌نوایی مذکور، هنگامی که در قامت اسامی بزرگی چون نام کشورها و جغرافیای سیاسی خاصی که نماد ملت‌هاست جلوه‌گر شود، در حکم مفهومی عرض اندام می‌نماید که حوزه کارکردی آن از عرصه‌های قومی و محلی فراتر رفته و وحدت و هم‌‌گرایی جمعی را تقویت می‌کند.

«ایران»، مفهوم ـ واژه‌ای که به زیست‌بوم مشترک مردمی که از دیرزمانی در کنار هم زیسته‌اند و حَسَب شرایط و ضرورت‌های جغرافیایی و تاریخی خویش و همین‌طور فراز و فرودهای چندی که در سرنوشت مشترک خود از سرگذرانیده‌اند اطلاق می‌شود، در ظاهر یک نام است که ممکن است به زعم برخی که با نگاه سیاسی محض و نظر به تحولات یکصد ساله اخیر به تبار آن می‌نگرند ایهام و ابهام در خود داشته و مفهومی تحمیلی با بار سیاسی در جهت تاریخ‌سازی تلقی شود. منتها از جهت یا جهاتی دیگر که به تبارآن پرداخته شود اصطلاح «ایران» نه یک نام بلکه مفهومی عجین با میراث مشترک جمعی است که به نظر می‌رسد ضمیر جمعی ناخودآگاه ساکنان مرز و بومی که مدلول این دال (ایران) قلمداد می‌شود آن را پدید آورده تا تمایز خویشتن از دیگران و هویت ممتاز خود از دیگر مردم جهان را تعیّن بخشد.

مفهوم ایران در حکم یک نام، پیشینه و تباری طولانی دارد و با استقرار آریایی‌ها در مرز و بومی که بعدها با نام آنها شهرت یافت در پیوند است. هرچند قبل از آریایی‌ها در مرز و بوم مذکور اقوام مختلفی می‌زیستند و در زمینه تمدنی و تجارب تاریخی شناخته شده بودند اما حوزه اقتدار و توزیع جغرافیایی و استقرار این اقوام سراسر قلمرویی که بعدها نام فلات ایران و از ازمنه‌ای به بعد کشور ایران را با خود یدک کشید شامل نمی‌شد و تنها بخش‌هایی از این مناطق در اختیار داشتند و با نام قومی خود در همان مناطق شناخته می‌شدند.

قدر مسلم مفهوم ـ واژه «ایران» با مفهوم «آریا» و«آریایی» در تعابیر مختلف آن هم ریشه و هم داستان است و از این مفهوم است که معانی: «نجیب، پاک، باوفا، مهتر،شایسته و آزاده» حاصل شده است. به نظر می‌رسد که ریشه لغت، «ایر» و جمع آن «ایران» است. واژه آریا در زبان‌های مختلف اوستایی و فارسی باستان در تعابیر «اَیریه (airya)» ،«اَریه (ariya)» و «آریه (arya)» آمده و آریایی را در اوستایی به‌صورت «ائیرین (Aryana)» و در پهلوی «ایر» نوشته‌اند. در اینجا واژه آریایی با مسقط الرأس آریایی‌ها یا همانا «ائیرینه وئیجنگه» (ایرانویج) که همانا در حکم قطب و مرکز جهان بود و با نام «ایرج» شهنشاه اسطوره‌ای که مرکز جهان را در اختیار داشت هم ریشه بوده است.

به تدریج «ایر» به معنای آزاده و جمع آن «ایران» به معنای آزادگان بار سیاسی نیز یافته و مفهوم «ایران خدای» در معنی شاه ایران یا شاه‌آزادگان به نحوی کاربرد پیدا کرده که به نظر می‌رسد با فره ایرانی و در پی آن فره شاهی پیوند یافته و به تبع سامان سیاسی حاصله، نظام اندیشه‌ای خاصی که می‌توان با عنوان اندیشه ایرانشهری از آن یاد کرد پدید آمده است. چرا که ایران در حکم صورت جمع یا تجمیع شده «ایر» ضمن اینکه در اسامی شاهان هخامنشی همانند «آریا رَمن» آمده و در کتیبه‌های این عصر نیز از آن یاد شده و داریوش و خشایار شاه خود را «آریایی، می‌نامند؛ در نوشته‌های دوران اشکانی در مفهوم «آریان» و سپس ایران و آنگاه «ایران شثر» و در نهایت ایرانشهر آمده و با اهتمام به گستردگی مفهوم شهر (شثر) در این دوران، در حکم سرزمین ایران و مکان استقرار آریایی‌ها به کار رفته است.

همین تعبیر از سرزمین ایران، آریان شهر و ایران شهر است که در دوران اسلامی توسط مورخان، جغرافی‌دانان و ادیبان و شاعران به کار رفته و در برداشتی هویتی با هدف ممتاز کردن جایگاه ایران و بعضاً قرار دادن آن در برابر «انیران» در منظومه حکیم توس چند صد بار به‌کار رفته و آنگاه مورخان فارسی‌زبان از قرون چهارم تا هفتم هجری به تناوب به کار گرفته و در عصر فرمانروایی ایلخانان مغول حَسَب دگرگونی‌های سیاسی و احیای زمینه‌های هویتی ایرانی کاربرد گسترده‌تری پیدا کرده است.

در دوران پسا ایلخانی نیز نام ایران در منابع تاریخی با کاربردهای سیاسی و فرهنگی تکرار شده اما تا پیش از رسمیت یافتن این مفهوم در مجامع بین‌المللی در عصر پهلوی اول، با همه پیشینه و جایگاهی که مفهوم ایران و ایرانی داشته است، اطلاق مفهوم ایران به جغرافیای سیاسی و مفهوم ایرانی به مردمی که در بستر آن می‌زیستند، کاربرد عام بین‌المللی نداشته است. دراین دوران، حسب مقتضیات سیاسی ـ اجتماعی پیش از عصرمدرن و فقدان ملاحظات مربوط به ظهور دولت ـ ملت‌ها در مفهوم جدید آن، اگرچه در برخی از تعابیر همانند استفاده از این مفهوم توسط استرابون مورخ روحی در قرن سوم پیش از میلاد و یا کاربرد این مفهوم در متون آلمانی قرن هفدهم میلادی نیز عنوان «ایران» به کار رفته اما کاربرد مذکور به معنای اصطلاحی جهانی و بین‌المللی نبوده است.

علی‌رغم ارتباط و انطباق مفهوم ایران با جغرافیای سیاسی خاصی که تمامی ساکنان ایران‌شهر را بدون اعتنا به محدودیت‌های قومی، زبانی، عقیدتی و غیره در برمی‌گرفت وبویژه با میراث تمدنی و سامان سیاسی ـ اجتماعی آن در پیوندتنگاتنگ بود، از دیر زمانی که حداقل آغاز به عهد هخامنشیان (اولین امپراتوری نظام‌مند ایرانی) برمی‌گردد مخاطبان جهانی و در رأس آنها یونانی‌ها در یک دوره از جامعه و حکومت ایرانی باعنوان «ماد» و سپس به طور گسترده‌تری متداوم‌تر «پارس» یاد می‌کنند. یونانی‌ها قلمرو هخامنشی‌ها را - همچنان که درواژه‌هایی مثل خلیج‌فارس (پرسیکوس سینوس) و تخت‌جمشید(پرس پولیس) و استخر دوران اسلامی نیز آمده است- «پرسیس (persis)» نامیدند که بعدها در زبان لاتین به صورت «پرشیا» به کار رفت.

به نظر می‌رسد که همین مفهوم پارس توسط اعراب نیز به کار گرفته شد (و نظر به جایگاه تعیین‌کنندهاسب و اسب سوار در نزد آریایی‌ها) به صورت فارس(اسب‌سوار، چابک‌سوار) از ریشه «فُرس» (اسب) در آمد و درکنار اصطلاحات «خیل و حِصن» که برای اسب به کار می‌بردند مفهوم فُرس نیز اضافه شد و بدین نحو نام و نشان چابکسواران ایرانی و اهمیت اسب به‌عنوان ابزاری تعیین‌‌کننده در عرصه مُلک داری، در بطنِ و فرهنگ و زبان عرب جاودانه شد. چنانکه اشاره شد در سراسر دوران اسلامی، در حالی کهنام ایران به عنوان مفهومی با مُسما در بسیاری از متون تاریخی و جغرافیایی به کاربرده می‌شد و اصطلاحات ایرانشهر، مملکت ایرانیان، ایران زمین و ... مؤید مفهوم ایران و ایرانی بود؛ و در حالی که عناوین دیگری همچون اراک (مُعربا َجَم ـ اَلجم، اجم، عجم- و مشتق از کلمات جم و جمشید)، قلمرو خسروان و کسرایان، در اشاره به ایران و ایرانی در تعابیرمختلفی به کار می‌رفت؛ مفهوم پارس و پارسی (پرشیا و پرشین) گاه در اشاره به ایالت پارس و اغلب سراسر ایران به کار می‌رفت.

در پی تحولات دوران ایلخانان و سپس صفویان به بعد که از سویی جغرافیای سیاسی ایران بعنوان یک واحد سیاسی منسجم‌تر و حاکمیت سیاسی آن نیز متمرکز‌تر شد و از سویی دیگر با دنیای خارج از خود در تبادل بیشتر قرار گرفت، احتمالابه تبعیت از کاربرد واژه‌های پرسیس و پرشیا در متون یونانی ـ رومی و مفهوم فارس در متون دوران اسلامی، دنیای خارج از ایران و به خصوص اروپای پس از دوران مدرن همان مفهوم «پرس، پرشیا، پرزین، پرسیا، پرسی» ‌را در اشاره به ایران و عناوین «پرسان، پرشین، پرزیش، پرسیانا، پرسی دکسی» را در اشاره به ایرانیان به کار می‌بردند.

ممکن است بعضاً (چنانکه در فضای مجازی مشاهده می‌شود) چنین تصور کنند که مفهوم «ایران» نامی است که ازسال 1313 شمسی و پس از رسمیت یافتن آن در عصر پهلوی اول پدید آمده و کاش نام کشور را همان پرشیا و پارس یا عناوین مرتبط بدان می‌گذاشتند؛ این در حالی است که ایران لفظی مسبوق به سابقه به قدمت ورود آریایی‌ها و رقم خوردن تمدن آریایی (با هضم و حفظ میراث تمدن‌های منطقه‌ای پیش از آریایی‌ها) است؛ مفهومی با بار معنایی خاص به معنی نجابت، آزادگی و شایستگی و... مفهوم عام‌تر و با سابقه‌تر از پارس(که تنها به یکی از اقوام آریایی و نه همه آنها اشاره دارد) است و مهمتر در سراسر دوران پس از فروپاشی حکومت ساسانی و تشتت سیاسی پس از آن، در متون ادبی، جغرافیایی و منابع تاریخ‌نگاری تکرار شده و بار معنایی مشخص را اشاره به سرزمین و محل استقرار مردم ایران دارد.

منابع
- افشار، ایرج، سیمای ایران، تهران، انتشارات آقابیگ، 1372
- انصاری قمی، حسن، «اصطلاح ملی ایران و احیای دوبارهآن در عصر ایلخانیان مغول»، فصلنامه معارف، ش 43 ـ 44،1377، صص 190ـ 198
- اومستد، آلبرت. تن ایک، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمهمحمد مقدم، تهران، علمی و فرهنگی، 1383
- فره‌ و سُی، هرام، ایرانویج، تهران، دانشگاه تهران، 1387.
- کراوولسکی، دوروتیتا، احیای نام ایران در عهد ایلخانانمغول، ترجمه علی بهارمیان، تاریخ روابط خارجی، س 1، ش،1378، صص 1 ـ 17.
- لستریخ، گی، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی،ج1، تهران، علمی و فرهنگی، 1373.
- مشکور، محمدجواد، ایران در عهد باستان، ج3، تهران،انتشارات اشرفی، 2537.
-، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران،دنیای کتاب، 1371.
- نفیسی، سعید، «از این پس باید کشورمان را بنام ایران بشناسند»، روزنامه اطلاعات، لنگردی 1313.

در این زمینه بیشتر بخوانید: 
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها