اهمیت برندیگ در نشر بینالملل/6 - یادداشت مهمان/ سیدعبدالامیر نبوی
ناشران دولتی در جستجوی جایگاهی متمایز
سیدعبدالامیر نبوی، پژوهشگر در یادداشت خود به بررسی فضای فرهنگی و اجتماعی مناسب برای انتشار موفق یک کتاب پرداخته است.
آنچه که یک ناشر پیش و بیش از هر موضوع دیگری بدان توجه دارد و پازل کارش را با آن تکمیل میکند، درک فضای فرهنگی و اجتماعی و در نتیجه سرمایهگذاری بر آثاری است که پیشبینی میشود به نیازی پاسخ خواهند گفت و درنتیجه به آنها توجه خواه شد. شاید کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» بهترین مثال در این زمینه باشد. این کتاب که نخستینبار در سال 1377 منتشر شد، به دلیل تلاقی با حوادث سیاسی آن زمان مانند برگزاری دادگاه آقای کرباسچی، در کمتر از چهار ماه به چاپ نهم رسید. پس در اینجا، بررسیهای اولیه و نیازسنجی و شناخت روندهای فکری و فرهنگی جامعه به مدد ناشر میآید و او را قادر میسازد اثری متناسب با نیاز یا توجه عمومی روانه بازار کند.
بنابراین، مرور مجموعه فعالیتهایی که ناشر باید انجام دهد و معمولا هم فقط ناشران بخش خصوصی آنها را جدی تلقی میکنند، گویای سه نکته است: اول اینکه، این فعالیتها – از زمان دریافت اثر تا پس از عرضه کتاب به بازار - زنجیرهای هستند، لذا نمیتوان بخشی را جدی گرفت و بخشی را به هر دلیل و بهانهای کنار گذاشت؛ دوم اینکه، در هر اقدامی از این زنجیره باید استانداردهای آن حوزه را رعایت کرد (مثلا رعایت قواعد ویرایش یا استانداردهای صفحهآرایی)؛ سوم اینکه، این امر مانند هر فعالیت دیگری در بازار، نتیجه فوری ندارد و به تدریج احترام و اعتماد مخاطبان را برمیانگیزد.
روشن است که سرمایهگذاری درست و مداوم در این زمینه با گذشت زمان به تحقق هدفی که گفته شد؛ یعنی شکلگیری هویتی متمایز و معتبر یا خلق برند، میانجامد که به نوبه خود دو پیامد دارد: ضریب اثرگذاری ناشر را در حوزه فرهنگی و افکار عمومی افزایش میدهد و هم زمینه را برای جذب مخاطبان و سرمایههای جدید فراهم میکند. بنابراین، زنجیرهای از فعالیتها باید صورت بگیرد تا انتشار کتاب توسط یک ناشر رویدادی مهم تلقی و با استقبال روبهرو شود و این، همان مسیری است که ناشر موفقی چون امیرکبیر در سالهای پیش از انقلاب پیمود.
همین نکته درباره نمایشگاههای بینالمللی کتاب نیز صادق است. میدانیم که هر یک از نمایشگاههای معتبر کتاب در سطح جهانی میکوشد با تاکید بر مسئله یا جنبهای، مزیت نسبی خود را برجسته و مشارکت بیشتری را جلب کند؛ به عنوان نمونه، اگر نمایشگاه کتاب فرانکفورت موفق شده است خود را بهعنوان یک گردهمآیی جهانی در حوزه نشر معرفی کند، به این دلیل است که برای ایجاد یک شبکه ارتباطی و تعاملی گسترده با هدف تحرکبخشی به اقتصاد نشر و توانمندسازی حوزه تخصصی نشر کتاب تلاش میکند. در نتیجه، هدف اصلی نمایشگاه فرانکفورت، عرضه محصولات و تبادل تجربیات است و اصولا فروش کتابی صورت نمیگیرد. نمایشگاه کتاب پاریس، از سوی دیگر، به عنوان یک گردهمآیی بزرگ ادبی و فرهنگی تلقی میشود که ضمن برگزاری برنامههایی متنوع، فروش کتاب هم در خلال آن صورت میگیرد. در نتیجه، برنامهریزی به گونهای است که ضمن فروش کتاب با محوریت حقوق نویسنده و رعایت کپیرایت، نمایشگاه به محل تلاقی فرهنگها و خرده فرهنگهای گوناگون از مناطق مختلف جهان تبدیل شود. این نمایشگاه به دلیل حضور غرفههای تجمیعی و برندسازی چندین ناشر در قالب یک گروه انتشاراتی حتی میتواند الگوی مناسبی برای کوچکسازی نمایشگاه کتاب تهران هم باشد. در کنار اینها، نمایشگاه کتاب پکن طی سالهای اخیر به یکی از مهمترین رویدادهای جهانی در حوزةه نشر دیجیتال و نمایش دستاوردهای این حوزه تبدیل شده است.
پس از پیروزی انقلاب، بازار نشر تغییراتی بنیادین را از سر گذراند. در سالهای اولیه پس از انقلاب، توانایی ناشران بخش خصوصی به دلایل گوناگون تضعیف و از اثربخشی آنان کاسته شد و ناشران دولتی در عمل توانستند کنترل بازار نشر را در اختیار بگیرند، اما به مرور – بهویژه پس از پایان جنگ و همگام با عقبنشینی تدریجی ناشران دولتی، حضور و نقشآفرینی ناشران مستقل و بخش خصوصی در عرصه فرهنگی و اجتماعی افزایش یافت. در این دوران است که انتشار و عرضه بعضی آثار، چه چاپ نخست و چه تجدید چاپ، رویداد ادبی و فرهنگی مهمی تلقی میشود و رقابتی واقعی شکل میگیرد. جالب آنکه انتشارات امیرکبیر در همین دوره پس از انقلاب از زایایی بازمیماند و عملا به حاشیه بازار کتاب رانده میشود.
همین وضعیت بر بازار کتابهای دانشگاهی نیز حاکم بود. در سالهای اولیه انقلاب، دولت چند بنگاه انتشاراتی، به طور مشخص مرکز نشر دانشگاهی و سمت، را برای تهیه و انتشار آثار مورد نیاز دانشگاهها تاسیس کرد. به دلیل فضای خاص سیاسی و اجتماعی کشور در این دوره، افزایش جمعیت دانشجویی کشور و همچنین ضعف بخش خصوصی، از کتابهای این گونه ناشران استقبال وسیعی شد و حتی صفهایی برای خرید کتابهایشان شکل میگرفت. اگرچه آنها استانداردهای بازار نشر آن زمان را تا حد ممکن رعایت میکردند و توانستند سطح و کیفیت آثار دانشگاهی را در آن سالها بالا ببرند، شرایط حاکم موجب شد در آن وضعیت انحصاری نیاز چندانی به سایر حلقههای زنجیرهای که قبلا گفته شد مانند شناخت نیازهای جدید مخاطبان، بازاریابی و ... احساس نشود. به عبارت دیگر، در آن وضعیت هر چه با هر کیفیتی چاپ میشد، مخاطبانی از پیش تعیین شده داشت و باید خوانده میشد. همچنین تبعات این نقیصه در مراحل نخست چندان مشهود نبود، اما بهتدریج بر اثر دگرگونی نسلی در جمعیت دانشجویی و نیز ظهور ناشران بخش خصوصی عیان شد تا جایی که تعداد رو به افزونی از استادان ترجیح دادند آثار خود را از طریق ناشران غیردولتی بهدست خوانندگان برسانند. درواقع، ناشران دولتی اندک اندک با قواعد آهنین حاکم بر بازار نشر آشنا شدند و ثمرات هویت متمایز ناشی از یک بازار انحصاری کمرنگ شد. تداوم این وضعیت به جایی رسید که امروزه، ناشران دانشگاهی دولتی با بحران هویتی روبرو شدهاند که صرفا ناشی از افزایش سرسامآور قیمت کاغذ و بحران صنعت نشر در کشور نیست، بلکه بیش از هر چیزی به لزوم بازشناسی جایگاه و توانایی نقشآفرینی در شرایط جدید برمیگردد.
عموم ناشران دانشگاهی دولتی در این شرایط میکوشند همچنان با بهرهگیری از حمایتهای دولتی و نیز با اتکاء به هویتی که قبلا شکل گرفته است، راهی برای برونرفت از دشواریهای پیش رو بیایند و بهخصوص تجدید چاپ آثار مهم و خاطرهآور را جدی بگیرند. واقعیت آن است که در عموم کشورهای دنیا نیز دولتها با حمایت از نهادهایی چون کتابخانههای ملی و فرهنگستانها، زمینه انتشار مناسب و وسیع آثاری را فراهم میکنند که مهم دانسته میشود، اما بخش خصوصی تمایل یا توان سرمایهگذاری برای انتشارشان ندارد. منتها مشکل اینجاست که – میدانیم - حمایتهای رسمی و غیررسمی از نشر دولتی در ایران فقط صورت مسأله را پاک میکند و به بحث جدی درباره ماهیت و ریشههای بحران ختم نمیشود، راه حلی برای هویت لرزان آنها نیست. تعدادی از ناشران دانشگاهی هم در سالهای گذشته سعی کردهاند با واگذاری بخشی از فعالیتهای زنجیره نشر به بخش خصوصی، سیستم خود را تاحدودی چابک سازند و هزینههایشان را کاهش دهند که تجربه نشان میدهد بهواسطه نگاه صرف اقتصادی و مدیریتی، در عمل به کاهش کیفیت انجامیده است.
به نظر میرسد توجه به دو نکته بتواند در جهت یافتن راه خروج از بحران فعلی کمکی بکند:
اول اینکه، سرنوشت اینگونه ناشران دانشگاهی دولتی درگرو پذیرش این واقعیت است که حفظ نام و هویت آنها نیازمند توجه به قواعد و شرایط حاکم بر یک بازار واقعی و قدم گذاردن در راهی است که پیشتر توسط ناشران مستقل و خصوصی پیموده شده است. بنابراین آنها بایستی مجموعه فعالیتهایی را جدی بگیرند که از نیازسنجی تا بازاریابی و فروش کتاب را دربرمیگیرد و البته نیاز و سلیقه تکتک مخاطبان در این زنجیره اهمیت پیدا میکند. به عبارت دیگر، آرزو یا فرض وجود خوانندگان مشخص در نخستین گام باید کنار برود و تمامی اجزای نشر با عنایت به تغییرات نسلی در ایران جدی گرفته شود.
دوم اینکه، اجرای مدل «ناشر همکار» در دستورکار قرار گیرد که تقریبا مشابه مدل «دانشگاه همکار» در حوزه آموزش عالی است، بدین صورت که با عقد تفاهمنامهها و قراردادهایی بلندمدت میان ناشران دانشگاهی دولتی ایران و ناشران معتبر کشورهای دیگر، ترجیحا در همین منطقه، امکان انتقال تجارب و انجام فعالیتهای مشترک بهویژه با توجه به دستاوردهای نشر دیجیتال فراهم شود. برای آنکه این پیشنهاد در عمل باعث ارتقای کیفی ناشران دانشگاهی کشور شود، میتوان شبکهای از برخی دانشگاههای کشور ایجاد کرد تا در ارتباط با یک ناشر دانشگاهی یا یک موسسه پژوهشی معتبر خارجی به برگزاری دورههای آموزشی مورد نیاز اقدام کنند.
مرداد 1398
* عنوان این یادداشت برگرفته از نام کتاب هادی نودهی (نشر ققنوس، 1387) است.
پیشتر در پرونده «اهمیت برندیگ در نشر بینالملل» منتشر شده است:
دولت باید از مطرح شدن نویسندگان ایرانی در جهان حمایت کند
دولت به وظایف خود در برند کردن کتابها و نویسندگان ایرانی عمل کند
ناشران باید اخلاق و آداب برندینگ را بیاموزند
بازاریابی استراتژیک فرهنگی و برندینگ کتاب
عضویت در قانون کپیرایت قدم نخست در مسیر برندینگ است
نظر شما