«فرد ویتزین» نویسنده و رمان نویس آمریکایی مینویسد: چیزی که در طول سالها روزنامه نگاری در کنار نوشتن داستان و رمان کشف کردم این است که داستان چیزی جدای حوادث مستند پیرامون نیست.
وی مینویسد: برای اولین بار به واسطه شغل نقاشی مادرم به نویسندگی علاقمند شدم چون دوست داشتم مثل مادرم چیزهای جدیدی خلق کنم ولی لزوماً بعدها فهمیدم که داستان و رمان بر خلاف بسیاری از نقاشیهای انتزاعی لزوماً نه تنها همان چیزهایی نیست که در ذهن نویسنده وجود دارد بلکه مجموعه از حوادث و واقعیاتی است که در ذهن دیگران است و نویسنده با شنیدن و حواس دیگر آنها را تعریف میکند.
وقتی در جوانی در روزنامهها و مجلات مختلف سعی میکردم گزارش و یادداشتهای ذهنی برای روزنامهها بنویسم ولی بعدها متوجه شدم که خوانندگان زیاد به نوشتههای خیالی علاقه ندارند. آنها نمیخواهند بدانند که در ذهن من درباره حوادث و اتفاقات چه چیزی رخ میدهد بلکه دوست دارند همان چیزهایی را بخوانند که در ذهن خودشان رقم خورده است. در واقع بسیاری از نویسندگان بزرگ نیز همین راه را رفتهاند. آنها تنها داستانهایی را تعریف کردند که پیش از این وجود داشتند. در واقع همه خودشان داستانی دارند ولی قادر به نوشتن آن نیستند. نویسنده تنها این واقعیتها را روی کاغذ میآورد.
ویتزین تجربه خودش از داستان نویسی را به شکار ماهی در دریا تشبیه میکند و مینویسد: ارنست همینگوی در نوشتن پیرمرد و دریا یکی از ماهیها را شکار کرد. سانتیاگو، پیرمردی که همینگوی داستانش را در رمان خود نوشت، هم اکنون در کشور کوبا زندگی میکند و هنوز هم ماهیگیری میکند. سانتیاگو حتی ماجرایی در روبرو شدن با یک ماهی بزرگ تعریف میکند که دقیقاً در داستان همینگوی نیز آمده است.
ویتزین در ادامه آورده است: به هر حال چیزی که در طول سالها روزنامه نگاری در کنار نوشتن داستان و رمان کشف کردم این است که داستان چیزی جدای حوادث مستند پیرامون نیست. دقیقاً همان چیزهایی که در رمانها نوشته میشود را میتوان جایی آن بیرون در شخصیت دوستان و آشنایان نویسندهها پیدا کرد. اگر خواستید درباره سرگذشت شخصیتهای داستان من چیزی پیدا کنید بهتر است سری به استودیو نقاشی مادرم در منهتن نیویورک بزنید...
نظر شما