چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۵
شک کنیم به اطلاعاتی که پیرامونمان وجود دارد!

مصطفی حسینیون می‌گوید: همیشه باید دقت داشت که به اطلاعاتی که پیرامون ما وجود دارند می‌شود با نگاه دیگری هم نزدیک و در خیلی از موارد باید در مورد آنها دچار شک و تردید شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رمان «شایعاتی درباره جایی بهتر» نوشته مصطفی حسینیون به تازگی در نشر ثالث منتشر شده است. نویسنده در این رمان به خلق جهانی متفاوت پرداخته و جسارت عبور از فضای غالب ادبیات داستانی ایران را داشته است. جهانی با اتمسفری سرد و مکانیکی که جامعه آدم‌کوچولوها را می‌سازد. آدم‌ کوچولوهایی که به شدت تحت نظارت و کنترل هستند و برای تمام شئونات زندگی‌شان از سوی بالادستی‌ها برنامه‌ریزی شده است.

او کوشیده تا برای بازسازی این جهان از یک نثر سرد بدون حس‌آمیزی استفاده کند و در این راستا شاید در کنار آثاری در ژانرهای مختلف ادبیات جهان، پیشینه تمثیلی ادبیات فارسی نیز برای نویسنده الهام‌بخش بوده است. اما مهم‌ترین نکته در کار این نویسنده این است که او با تجربه نوشتن «شایعاتی درباره جایی بهتر» اسیر روایت مستقیم تجربه‌های زیسته شخصی نشده است و از این تجربیات در راستای ساختن جهانی دیگر استفاده کرده است.

با مصطفی حسینیون گفت‌و‌گویی درباره رمان «شایعاتی درباره جایی بهتر» انجام داده‌ایم که در پی می‌آید:
 
با توجه به جهان خاصی که در این رمان خلق شده است، آیا این رمان را باید در جرگه ادبیات فانتزی بدانیم یا علمی_تخیلی یا حتی آخرالزمانی؟
به دنبالِ این نبودم که این اثر را محدود به ژانر خاصی بکنم یا چارچوب از پیش تعیین شده‌ای را برای داستان در نظر بگیرم، درواقع سعی داشتم وضعیتی خاص از زندگی امروز را که شباهت به تئاترهای معناباختگی بِکِت و یونسکو دارد با زبانی ملموس‌تر و استفاده از عناصرِ آشنای داستان‌های فانتزی و علمی تخیلی در این اثر داستانی بازسازی کنم.
 
در این رمان، مناسبات کاراکترها و ارتباطات از بالا به پایین طبقه‌‌های مختلف جامعه ویژه است. مناسبات این جهان؛ بیرون، بهترها،  غول آهنی و... مکان‌ها، شخصیت‌ها و... را بر چه اساس و نسبتی ساختید؟
از واقعیت‌هایی که در جهان امروز با آن روبه‌رو هستیم، ساختارهایی که افراد را محدود می‌کنند، امتیازاتی که عده‌ای خاص دارند و تبعیضات اینچنینی که هیچ اساس و منطقی ندارند و سعی داشتم که به شکلی تمثیلی این نابرابری‌ها و محدودیت‌ها را نشان دهم که خیلی از آنها ارتباط مستقیم به صنعت‌های بزرگ و سرمایه و روابط پولی و اقتصادی و ساختارهای حاکم بر آنها دارند.
 
در ساختن این جهان داستانی سرد و تحت نظارت و کنترل که حتی بر وجوه احساسی شخصیت‌ها کنترل دارد، چقدر تحت تاثیر رمان‌هایی مثل «فارنهایت۴۵۱» ری بردبری و «میرا» کریستوفر فرانک بودید؟
فضایِ کُلی داستان نزدیکی زیادی با رمان‌های آخرالزمانی مثل میرا یا 1984 دارد ولی تفاوتی هم هست و این که در آنها بیشتر تاکید بر یک فضای بسته است که با یک سیستم خشن و مخوف به جامعه تحمیل می‌شود ولی سیستمی که ما در این داستان با آن روبه‌رو هستیم به جای این که بخواهد چیزی را به زور به مردم تزریق کند همه چیز را از معنای خود خالی می‌کند و اصلا تعاریف و مفاهیم را طوری پشت هم می‌چیند که انگار همه چیز خیلی هم خوب دارد پیش می‌رود و ادعا و شعارهای بی‌پایه و اساسی که این ساختار به مردم می‌دهد حتی تا حدّ زیادی درخودِ مردم درونی شده، نه تنها باورش کرده‌اند بلکه فکر می‌کنند تنها راه درست همین است.
 
                  
 
کنش‌ها، روابط و خصوصیات کاراکترها، بسیار موجز و خلاصه بیان شده است. آیا می‌توان گفت در پرداخت جهان این کار شما به نوعی نگاه آبستره و انتزاعی در ادبیات رسیده‌اید و به هسته آدم‌ها، کنش‌ها و مفاهیم پرداخته و از تزئینات دوری جسته‌اید؟
بله، این داستان مخصوصا در بعضی جاها، خیلی از شکلِ مصداقی و خاص خارج می‌شود و درباره مفاهیم کلی‌تری صحبت می‌کند فقط محدود به یک زمان و مکان خاص نیست و می‌شود نشانه‌های آن را در بسترهای مختلف و متفاوتی پیدا کرد، در جایی کمتر و در جایی بیشتر، از این جهت می‌توان کار را در بعضی از فصل‌ها به آثاری که بیشتر حالت آبستره و انتزاعی دارند نزدیک دانست.
 
 به دلیل محدودیت‌هایی که در انحصار بدن‌ها و جداسازی آدم‌ها از هم و به‌خصوص مجرمین در این داستان ایجاد شده است، در ساخت این جهان و محدویت‌هایی که در مهار و کنترل آدم کوچولوها وجود دارد، نگاه فوکویی نداشته‌اید؟
بله، داستان نیم نگاهی هم به فوکو دارد. به هر حال میشل فوکو یکی از متفکرانی بود که تاکید زیادی بر این داشت که نهادهای اجتماعی مثل دانشگاه و رسانه و ... به طور مستقیم یا غیر مستقیم همه از کانال قدرت‌های حاکم تولید می‌شوند و برای محکم کردن جایگاه آنها به تولید محصولات ذهنی و فرهنگی و اجتماعی می‌پردازند، بنابراین همیشه باید دقت داشت که به اطلاعاتی که پیرامون ما وجود دارند می‌شود با نگاه دیگری هم نزدیک شد و در خیلی از موارد باید در مورد آنها دچار شک و تردید شد.
 
 تا فصل ۵، تقریبا یک کاراکتر محوری از این جهان را به همراه مناسباتش معرفی می‌کنید. به جز ارتباط تیتانیوم و پلاتین، به طور کلی ارتباط این کاراکترها با هم و پیوند قصه‌هاشان به کندی اتفاق می‌افتد. چرا؟
آنجا که کمی داستان ریتم کندتری را پیش می‌گیرد، معمولا به این دلیل است که جدا از خاصیت قصه گو و دراماتیک کار، من قصد داشته‌ام که با توصیفات بیشتر و جزئیات سبک زندگی، خواننده را درگیرفضا و دنیایی بکنم که شخصیت‌ها در آن نفس می‌کشند و ضمنا برای استعاره‌های موجود در آن به راحتی می‌توان مابه ازایی در جهان خارج پیدا کرد.
 
 در این جهان، که حتی ابزاری برای خرید و فروش احساسات تعبیه شده،  نقاشی جرم محسوب می‌شود و شعر، بزرگترین جرایم. چرا جرم شعر این قدر بزرگ است؟
به این دلیل که هنرهای دیگر مثل نقاشی یا سینما با تمام تاثیرگذاری و توانایی‌هایی که دارند، بیشتر نوعی از هنر هستند که در چارچوب و فرم خودشان معنا پیدا می‌کنند، ولی شاعرانگی می‌تواند در تمام هنرها جریان پیدا کند چنان که فیلم‌سازی از صحنه‌پردازی‌ها یا تدوین شاعرانه استفاده می‌کند یا نقاشی تصویری شاعرانه می‌کشد، ازاین جهت بر اهمیت شعر تاکید کرده‌ام به‌عنوان هنری که می‌تواند بیش از هرچیزی به دنیا و زندگی شکل و رنگ و معنای جدیدی ببخشد، ولی در عین حال از اهمیت و تاثیر هنرهای چشمی و تصویری هم سعی داشته‌ام غافل نشوم به همین دلیل است که شخصیت محوری داستان، آن که تمام قراردادها را در هم می‌شکند یک دختر جوان نقاش است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها