مشهورترین کتاب او ترجمه «شازده کوچولو» نوشته سنت اگزوپری است که در سال ۱۳۳۳ منتشر و بارها تجدید چاپ شد. قاضی با ترجمه دوره کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. او پس از بازنشستگی از وزارت دارایی، به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمه کتابهای «باخانمان» از هکتور مالو، «ماجراجوی جوان» از ژاک ژروند و «زوربای یونانی» از نیکوس کازانتزاکیس است.
این مترجم بنام ایرانی، در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد و با وجود اینکه پس از جراحی، به علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمیتوانست سخن بگوید و از دستگاه خاصی برای حرف زدن استفاده میکرد؛ کار ترجمه را رها نکرد و ترجمههای جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار مییافت. او ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاشش ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خودش به زبان فارسی است.
اسدالله شعبانی، از نویسندگان و شاعران پیشکسوت حوزه کودک و نوجوان، است که در دوره نوجوانی و جوانیاش دیدارهایی با محمد قاضی داشته و آثاری را با ترجمه او مطالعه کرده است، شعبانی درباره او، به ایبنا میگوید: زمانی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم محمد قاضی را زیاد میدیدم. او از دوستان سیروس طاهباز بود و مدام در جلسات مختلفی که طاهباز برای مجله آیش یا پروژههای تحقیقاتی برگزار میکرد حضور داشت. سیروس طاهباز، روزنامهنگار موفقی بود و با اغلب نویسندگان، شاعران و مترجمان آن روزگار دوست بود و هر وقت میخواست نشریهای منتشر کند یا کار پژوهشی انجام دهد خیلی سریع آنها را جمع میکرد و جلسه برگزار میکرد. معمولا محمد قاضی، احمدرضا احمدی، حسن پستا و م. آزاد پای ثابت این نشستها بودند. ارتباط طاهباز و قاضی تا پایان عمر ادامه داشت.
تاثیر مثبتی از روحیه و انگیزه قاضی گرفتم
شعبانی معتقد است محمد قاضی، یک مرد ایرانی ناب و کردی سرحال بود. اين شاعر كودك و نوجوان میافزاید: او سراپا شادی و شیطنت بود. حتی در دوره پیری با اینکه درگیر بیماری بود، زندگی را دوست داشت و نگاهش به زندگی مثبت بود. البته این شور و نشاط در سرشت بیشتر کردها وجود دارد و شادی را در سطوح مختلف زندگیشان حفظ میکنند. محمد قاضی هم از این قاعده مستثنی نبود و همیشه امیدوار بود و روی افرادی که در پیرامونش بودند، تاثیر میگذاشت. من هم که در دوره نوجوانی و جوانی با او برخورد داشتم تاثیر مثبتی از روحیه و انگیزه و امید او میگرفتم.
شعبانی با بیان اینکه محمد قاضی، فردی اندیشمند، باسواد و مطرحترین مترجم در دوره خودش بود، ادامه میدهد: قاضي کتابهای زیادی مانند «سپید دندان»، «شاهزاده و گدا»، «کلود ولگرد» و «بردگان سیاه» را به فارسی ترجمه کرده است و من در دوره نوجوانی و جوانی ترجمههای زیادی از او میخواندم و به آثارش علاقه داشتم. یکی از معروفترین کتابهایی که او به فارسی ترجمه کرده، کتاب «شازده کوچولو» است که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. اما من به عنوان کسی که عاشق زبان فارسی است، معتقدم با اینکه قاضی مترجم بسیار خوبی بود و نسبت به مترجمان همدورهاش سرآمد بود و نسبت به زبان فارسی هم تسلط داشت اما در ترجمههایش کلمههای عربی و جمعهای دستوری عربی دیده میشود.
بیتوجهی به قاعدهها و چهارچوب زبان فارسی در آثار ترجمه
شعباني میافزاید: این ایراد من نسبت به همه ترجمههایی است که صورت میگیرد. وقتی مترجمی متنی را از زبان دیگری به فارسی برمیگرداند باید هم از نظر محتوایی و هم از نظر دستوری قاعدههای زبان فارسی را رعایت کند. اما متاسفانه این اتفاق نمیافتد و ما شاهد انتشار آثار ترجمهای هستیم که قاعدهها و چهارچوبهای زبان فارسی در آنها رعایت نشده است و وقتی مترجمی متن خارجی را به فارسی ترجمه میکند علاوه براینکه درصد زیادی از واژگان غربی را وارد زبان فارسی میکند، از کلمههای عربی یا جمعهای دستوری عربی هم استفاده میکنند و این کلمهها را وارد دایره واژگانی بچهها میکنند.
به گفته شاعر «آواز توکا» از طرفی باید توجه داشت رعایت این موارد و استفاده صحیح از کلمهها بر عهده مترجم است نه ویراستار. کار ویراستار ویرایش متن و رسا کردن آن است نه تغییر شیوه برخورد مترجم با کلمهها و این سهلانگاری نسبت به ساختار زبان فارسی در ترجمههای محمد قاضی هم (هرچند کمتر از مترجمان دیگر) به چشم میخورد.
نظر شما