ملحد امروزه معمولاً مترادف با فرد «ناخداباور» دانسته میشود و این در حالی است که در ادبیات قدیم اسلامی معمولاً از افراد ناخداباور با عناوینی چون «دهری» یا «طبیعی»، نه ملحد یاد میشده است. ملحدانی که در «در باب الحاد در تاریخ اسلام» به آنها پرداخته شده، با وجود انکار نبوت، به وجود خداوند باور دارند.
آنچنان که مترجم در پیشگفتار کتاب بیان میکند: «با آنکه بیش از 70 سال از چاپ نخست این کتاب در مصر میگذرد، احتمالاً هنوز از مهمترین و جدیترین آثاری است که در این حوزه انتشار یافته است.»
مقالات کتاب «در باب تاریخ الحاد در اسلام» بهصورت منفرد نوشته شده و نویسنده افزون بر آنکه برخی قسمتهای این کتاب را نگاشته، وظیفه گردآوری مقالات و تدوین این مجموعه را نیز بهعهده داشته است. صرف نظر از مقالات بدوی، نوشتههای سه محقق دیگر در این مجموعه آمده است که عبارتند از: پل کراوس، فرانچسکو گابرییلی و کارلو آلفونسو نالینو.
مترجم در پیشگفتار خود درباره عنوان کتاب و مراد آن از مقوله الحاد گفته است: «در مورد عنوان کتاب ذکر این توضیح ضروری است که واژه «الحاد» از جمله واژههایی است که دلالت و شمول معنایی آنها در طول زمان تغییر یافته و امروزه در معنایی کمابیش متفاوت با معنایی که گذشتگان اراده میکردند به کار میرود. الحاد در معنای نخست خود در زبان عربی مترادف «انحراف» است و ملحد در این معنا به فردی اطلاق میشود که از یک راه یا آیین منحرف شده است؛ اما الحاد رفتهرفته در ادبیات اسلامی معنایی ثانوی یافت و تبدیل به یک اصطلاح شد؛ الحاد در معنای اصطلاحی خود به معنای «انکار ادیان بهطور عام و یا انکار اسلام بهطور خاص» به کار رفت. ملحد در این معنا فردی بود که یا اساساً منکر نبوت و انبیا(ع) بود و یا اینکه دستکم اسلام و نبوت پیامبر اسلام(ص) را انکار میکرد. در این کتاب همین معنا از الحاد مراد بوده است؛ اما امروزه در زبان فارسی الحاد شمول معنایی وسیعتری هم یافته و در معنای سومی نیز به کار میرود. معنای الحاد در کاربرد امروزی زبان فارسی از حد انکار انبیا(ع) فراتر رفته و به «انکار خداوند» رسیده است. ملحد امروزه معمولاً مترادف با فرد «ناخداباور» دانسته میشود و این در حالی است که در ادبیات قدیم اسلامی معمولاً از افراد ناخداباور با عناوینی چون «دهری» یا «طبیعی»، نه ملحد یاد میشده است. همانطور که اشاره شد الحاد در این کتاب در معنای ثانوی خود به کار رفته است و از اینرو جای شگفتی نیست که ملحدانی که در این کتاب به آنها پرداخته شده، با وجود انکار نبوت، به وجود خداوند باور دارند و بعضاً در این عقیده بسیار استوارند.»
این کتاب افزون بر پیشگفتار، از یک مقدمه، سه فصل و دو ضمیمه تشکیل شده است. پیشگفتار و مقدمه کتاب به قلم عبدالرحمان بدوی است. کوشش نویسنده در پیشگفتار و مقدمه آن بوده که بتواند به این سؤال پاسخ دهد که چرا الحاد در اسلام بر خلاف الحاد در غرب، به نفی نبوت محدود ماند و چرا ملحدان تیر خود را به سمت نبوت نشانه رفتند نه الوهیت. وی برای پاسخ به این سؤال به واکاوی روح تمدن خاورمیانه پرداخته است. وی تلاش کرده با تمرکز بر خصلت بنیادین روح تمدن خاورمیانه یعنی باور داشتن به تمایز قاطع بین روح و نفس و کارکرد میانجیگرایانه پیامبر بین این دو، به پاسخ سؤال دست یابد.
فصل اول کتاب به ابن مقفع، از پیشروان جریان الحاد در اسلام اختصاص یافته است. این فصل خود از سه بخش تشکیل شده است؛ در بخش اول که به قلم بدوی است، مفهوم زندقه و رابطه آن با مانویت بررسی شده است.
بخش دوم این فصل را فرانچسکو گابرییلی نوشته و موضوع آن بررسی رابطه ابن مقفع با جریان زندقه است. سؤال مشخصی که محقق در پی یافتن پاسخش بوده، عبارت از آن است که چطور میتوان از یکسو پذیرفت ابن مقفع مانوی بوده و از سوی دیگر وی را فردی شکاک دانست؟ بخش سوم این فصل به قلم پل کراوس است؛ وی در این بخش تلاش کرده که از طریق مقایسه بخشهایی از باب برزویه طبیب کلیله و دمنه با بخشهای بهجامانده از کتاب منطق نوشته پولس فارسی، این گمانه را مطرح کند که اصل نوشته برزویه پیش از آنکه توسط ابن مقفع به عربی ترجمه شود نیز حاوی برخی اندیشههای شکاکانه نسبت به ادیان بوده است.
فصل دوم کتاب در باره ابن راوندی است؛ این فصل که بیشترین حجم کتاب را به خود اختصاص داده، بهتمامی نوشته پل کراوس است. نویسنده در این فصل به تفصیل عقاید ابن راوندی و کتاب «زمرد» وی را بررسی کرده است. کراوس توانسته از خلال کتاب «مجالس مؤیدیه» از مؤیدالدین شیرازی داعی بزرگ اسماعیلیان به قسمتهای زیادی از کتاب زمرد ابن راوندی دست یابد و در ادامه تلاش کرده تصویری واضح از عقاید ابن راوندی که از زبان برهمنان در این کتاب بیان شده به دست دهد. وی پس از بررسی کتاب «زمرد» از نظر ساختار و محتوا به مباحثی مرتبط با کتاب زمرد پرداخته و از جمله اظهارات الحادی منسوب به کِندی را مورد تدقیق قرار داده و سپس به تصویر ارائهشده از برهمنان در کتاب «زمرد» و تسری آن به ادبیات اسلامی پرداخته است. کراوس در ادامه فهرستی از ردیههای نوشته شده بر آثار ابن راوندی عرضه کرده و به طور خاص بر تحلیل ردیه داعی اسماعیلی تمرکز کرده است. محقق در آخرین بخش این فصل کوشش کرده به زندگی و تحولات روحی ابن راوندی بر اساس منابع موجود نزدیک شود و طرحی اجمالی از سوانح زندگی وی ارائه دهد.
فصل سوم کتاب به آراء الحادی محمدبن زکریای رازی اختصاص یافته است. این فصل به قلم بدوی است؛ وی در این فصل نشان داده که چگونه الحاد اسلامی در وجود رازی به اوج خود میرسد. بدوی در این فصل با اتکا به رسالههای بهجامانده از رازی و همچنین از طریق ردیههای نوشتهشده بر آثار او تصویری منسجم از جهانبینی رازی و موضع او در برابر ادیان ارائه میدهد و به طور مفصل نقدهای رازی بر نظریه نبوت، ادیان و کتابهای مقدس را تشریح و تحلیل میکند.
بدوی همچنین در ضمیمه نخست کتاب خلاصهای از مطالعات مفصل پل کراوس درباره آراء جابر بن حیان را عرضه میکند و بهویژه توضیحات جالب توجهی در مورد نظریه جابر در آفرینش مصنوعی انسان میدهد؛ اما ارتباط اندیشههای جابر بن حیان را با الحاد که موضوع اصلی کتاب است مشخص نمیکند.
ضمیمه دوم کتاب نیز به قلم کارلو آلفونسو نالینو است؛ وی کوشیده مواد خام مطالعاتی درباره ابن مقفع را که در طول تحقیقاتش در منابع گوناگون یافته بوده در اختیار محققان بعدی قرار دهد.
نویسنده کتاب؛ عبدالرحمان بدوی، که در سال 1917 به دنیا آمده و در سال 2002 درگذشته است، یکی از شاخصترین استادان فلسفه عرب در قرن بیستم بود. او بیشتر از ۱۵۰ کتاب تالیف و ترجمه کرده بود و بعضی اهالی فلسفه او را اولین فیلسوف اگزیستانسیالیست در مصر میدانند.
نظر شما