شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۲
باید به کودکتان اجازه بدهید به شما یاد بدهد

آدام فیلیپس، روان‌درمانگر و منتقد ادبی، درباره اینکه چرا توجه‌طلبی چیز خوبی است و لذت خواندن دوباره «گتسبی بزرگ» می‌گوید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از گاردین - آدام فیلیپس یکی از روانکاوان پیشرو و منتقد ادبی بریتانیایی است. او بیش از ۲۰ کتاب درباره روان‌درمانی، ادبیات و فرهنگ با موضوعاتی متفاوت از فروید و وینیکات گرفته تا پروست و هودینی نوشته است. فیلیپس، سردبیر عمومی انتشارات کلاسیک مدرن پنگوئن در مجموعه فروید و استاد مدعو دانشگاه یورک است. کتاب جدید فیلیپس تحت عنوان «توجه‌طلبی» به این موضوع پرداخته که چرا و چگونه ما به توجه نیاز داریم و از چه راه‌هایی آن را به دست می‌آوریم.
 
این روزها رقابت زیادی برای جلب توجه ما وجود دارد. چطور مشخص می‌شود که چه چیزی توجه ما را جلب خواهد کرد؟
فکر می‌کنم ترکیبی از فرهنگ و جامعه‌ای که در آن متولد می‌شویم این را فراهم می‌آورد. والدین ما به‌طور واضح و صریح به ما می‌گویند که به چه نگاه کنیم، چه چیزی گوش کنیم و چطور رفتار کنیم. و تحصیلات ما هم در همین زمینه است: درباره سازماندهی توجه‌مان. و بعد از همه این‌ها یک عامل ناشناخته وجود دارد که می‌توان آن را ژنتیک یا ویژگی‌های ارثی نامید.
 
شما ادعا می‌کنید که توجه می‌تواند شکلی از جنون یا اعتیاد باشد. چرا؟
بخشی از ما هست که می‌خواهد به پیشرفت‌مان حمله کند و این کار را با محدود کردن ذهن انجام می‌دهد. و این همان چیزی است که یک فوبیا یا اعتیاد است: سازمان‌دهی بیش از حدِ توجه، چرا که بسیاری از مشکلات را به صورتی معین حل می‌کند.
درنتیجه دلیلی که ممکن است بخواهیم توجه‌مان را محدود کنیم ترس از عواقب نامعلوم آشفتگی آن است، چراکه حقیقتا نمی‌دانیم ما را به کجا می‌برد. و این هیجان‌انگیز و در عین حال مشکل‌ساز است.
 
کسانی که به دنبال جلب توجه هستند عموما وجهه خوبی ندارند اما شما می‌گویید که توجه‌طلبی یکی از بهترین کارهایی است که ما می‌توانیم انجام دهیم. چرا؟
چون ما به توجه نیاز داریم و معمولا نمی‌دانیم چه چیزی در ما هست که می‌خواهیم به آن توجه شود، اما می‌دانیم که از دیگران چیزی می‌خواهیم. و به همین دلیل است که فرهنگ سلبریتی‌ها جالب است. زیرا به نظر می‌رسد افرادی هستند که می‌دانند چه می‌خواهند: می‌توان آن را شهرت یا ثروت نامید. اما من فکر می‌کنم پیچیده‌تر از چیزی است که به نظر می‌رسد. زیرا این خطر وجود دارد که مقدار زیادی توجه نصیب‌تان شود اما هیچ تعهدی نداشته باشید.
 
شما درباره این نوشتید که چگونه باید به کودکان اجازه داد تا با علایق خودشان همه چیز را تجربه و آزمایش کنند. اگر والدین بیش از حد به علایق کودک جهت بدهند چه؟
این خطر وجود دارد که کودک مجبور شود برای مدیریت والدین، فرمانبرداری را در خود پرورش دهد. به عنوان کودک ما چیزی را انتخاب می‌کنیم که والدین‌مان می‌خواهند باشیم. بنابراین بعد از آن یک وظیفه خواهیم داشت که آن چگونگی رسیدن به توافق بین چیزی است که آن‌ها می‌خواهند باشیم و چیزی که خودمان ممکن است بخواهیم باشیم. و این چیزها همیشه با هم سازگار نیستند، به همین خاطر درگیری و تضاد اتفاق خواهد افتاد. خطری که همیشه وجود دارد این است که کودک به سادگی به یک شی برای خودشیفتگی والدین تبدیل می‌شود.
 
آیا می‌توان به کودک توجه بیش از حد نشان داد و خطر این کار چیست؟
بله می‌توان. اگر به عنوان مثال من بیش از حد مراقب فرزندم باشم، دارم این را به او منتقل می‌کنم که آن بیرون حتما یک چیز وحشتناک هست که نیاز به این مقدار مراقبت دارد. شیوه دیگری که وجود دارد این است که بیش از حد دستور بدهیم و پرتوقع باشیم. به عنوان والدین، باید به فرزند اجازه دهید که به شما یاد دهد می‌خواهد چه نوع پدر و مادری داشته باشد.
 
نخسيتن بار کِی به نظریه روانکاوی علاقه‌مند شدید؟
وقتی حدودا ۱۶ ساله بودم زندگی‌نامه یونگ «خاطرات، رویاها، تفکرات» را خواندم. پیش از آن هرگز از روان‌کاوی چیزی نشنیده بودم و به نظرم می‌آمد زندگی فوق‌العاده جالبی باشد. سپس «بازی و واقعیت» وینیکات را خواندم و فهمیدم که دقیقا می‌خواهم چه بشوم: روانکاو کودک.
 
کتاب مورد علاقه‌تان در کودکی چه بود؟
کتاب مورد علاقه‌ای نداشتم. وقتی بچه بودم خیلی کتاب‌خوان نبودم. به طبیعت علاقه داشتم و بنابراین کتاب‌هایی در مورد آن می‌خواندم.
 
وقتی در نوجوانی با شور و شوق کتاب می‌خواندید نویسندگان مورد علاقه‌تان چه کسانی بودند؟
دی. اچ لارنس، تی. اس الیوت، کریستوفر ایشروود، وردزورث، ویلیام بلیک و جان کیتس.
 
کدام نویسندگان بیشتر از همه روی نوشتن شما تاثیر گذاشتند؟
تصور می‌کنم از هر چیزی که خوانده‌ام، به طریقی تاثیر گرفته‌ام. تمام ادبیات، دانش و تعلیم است: به تو یاد می‌دهد که چه کسی باشی و چطور زندگی کنی.
 
آیا کتابی هست که فکر کنید بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است؟
نه، این ایده را دوست دارم که وقتی مردم کتابی را خیلی دوست دارند درباره‌اش مبالغه می‌کنند و به آن بها می‌دهند. فکر می‌کنم کار خوبی است.
 
مردم از دیدن چه کتابی در قفسه‌های کتابخانه شما ممکن است تعجب کنند؟
پاسخ دادن به این سوال دشوار است، زیرا من نمی‌دانم مردم انتظار دارند من چه شکلی باشم. شیوه دیگری که می‌توان این سوال را پرسید این است: آیا کتابی اینجا هست که ترجیح بدهم بقیه آن را نبینند؟ نه، فکر نمی‌کنم.
 
آیا ژانر خاصی هست که از آن دوری کنید؟
من رمان‌های پلیسی نمی‌خوانم؛ علاقه‌ای ندارم بدانم چیز بعدی که قرار است اتفاق بیفتد چیست، علاقه‌ای ندارم بفهمم چه کسی آن کار را کرده. کتاب‌های علمی تخیلی نمی‌خوانم و چیزهایی را که زیادی مجازی باشند، دوست ندارم.
 
آخرین کتابی که خواندید چه بود؟
«گتسبی بزرگ». دو هفته پیش آن را خواندم. گاهی اوقات فقط می‌دانم که می‌خواهم یک کتاب را دوباره بخوانم و دلیلش را نمی‌دانم و اغلب بعد از آنکه خواندم هم دلیلش را نمی‌فهمم. اما واقعا جواب داد- معرکه بود.
 
کتاب بعدی که قرار است بخوانید چیست؟
می‌خواهم دوباره «پراگماتیسم» ویلیام جیمز را بخوانم. و یک شاعر امریکایی به نام رِی آرمنتروت هست که شعرهایش را به تازگی خواندم و واقعا کارش خوب است، برای همین می‌خواهم نثرش را هم بخوانم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها