محمد طلوعی گفت: به عنوان نویسنده سعی کردهام بیشتر از توریست در خیابان باشم، چیزهای پنهان مانده را ببینم و به لایههایی درونیتر از زندگی مردمان آن شهرها برسم.
در این مجموعه چه رویکردی به هفتپیکر نظامی داشتید؟
«هفت پیکر» برایم درست شبیه کاغذ الگو بود. مثل خیاطی بودم که الگوی لباس را دارد اما یکجاهایی را هم به زمانه تغییر میدهد. من داستانهایم را بسیار وفادار به داستانهای هفتپیکر ساختهام هم در ماجراها هم در شخصیتها، درواقع مهمترین کاری که در این مجموعه کردهام ساختن اتمسفرهای جدید برای داستانهای هفت پیکر است. فکر کردن به اینکه هرکدام آن ماجراها که در هفت پیکر است اگر قرار باشد امروز اتفاق بیفتد کجا واقع میشود و این سرزمین خیالی داستان در هفت پیکر چهطور باید به مرزهای امروزی منتقل شود.
سفر به یک موقعیت مکانی جدید، در هر داستان، نویسنده را در موقعیت توریست قرار نداده و از عمق داستانها نکاسته است؟
من در بسیاری از این شهرها که داستانها در آن اتفاق افتاده زندگی کردهام، زندگی یعنی که رفتهام خرید، غذا پختهام، باشگاه رفتهام و به همهشان بیش از یکبار سفر کردهام. حتما چیزهایی بوده که به عنوان یک خارجی دیدهامشان و چیزهایی که به عنوان یک مقیم درک نکردهام. بالاخره شما در ایران هم اگر از یک شهر دیگری بنویسید شاید در چشم دیگران یا اهالی، توریست به نظر بیایید. اما در میزان نزدیک شدن به واقعیت هر جامعه ادعایم میشود، یعنی به عنوان نویسنده سعی کردهام بیشتر از توریست توی خیابان باشم، چیزهای پنهان مانده را ببینم و به لایههایی درونیتر از زندگی مردمان آن شهر ها برسم. این از تجربه زیسته اما در سطح دیگری سعی کردهام تا جایی که میشود بیشتر از آن محیط بخوانم و بدانم.
یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب، زبان قوی و ورزیده داستانهاست. چه نگاهی به زبان در داستان کوتاه دارید و برای ورزیدگی آن و مهارت در زبان، چه میکنید؟
رکاب میزنم، تا جایی که بتوانم رکاب میزنم و سعی میکنم در هر دور چرخیدن پاهایم یک کلمه را بگویم، یک کلمه که کلمههای دیگر را با خودش میآورد. کارکرد مغز آدمیزاد خیلی روشن است، گفتوگوی روزمره با دوهزار کلمه میسر است اما نویسنده حداقل به پنجاههزار کلمه نیازدارد، راهحل این است که کلمات را مصرف کنیم، روزانه و به نیاز کلمات را مصرف کنیم و برای من رکابزدن و کلمهبازی یکی از راههای ورزیدگی زبانی است.
چرا این کشورها را برای روایت داستانی انتخاب کردید؟
این انتخاب خیلی به هفتپیکر نظامی ربط داشت، یعنی آن سپهری که نظامی از ایران فرهنگی بزرگ ساخته برای من تجلیاش این کشورهای اطراف ایران بود. یعنی داستانها به نظر در جاهایی اتفاق میافتاد که هرچه فاصله میگرفت باز به ما نزدیک بود.
هر داستان به چه میزان برآمده از تجربه زیسته شما در این کشورهاست و چقدر مبتنی بر کار پژوهشی و تخیل؟ هر چند که در داستانهای مختلف هم میان رئالیسم و ذهنیگرایی مرز باریکی است که گاه این دو فضا را در هم میتند؟
گفتم که به همهی این کشورها سفر کردم و سعی کردم تجربهی زیسته را به کمال انجام بدهم اما برای نویسنده در خیال همیشه باز است، خیال است که لنگر نویسنده را در جایی میاندازد و پادارش میکند. بدون این خیال هیچ جزیی از واقعیت سر جایش نمیماند. و این خیال است که آخر داستانهای این مجموعه را ساخته است.
در فضای فعلی ادبیات کشور، چه نگاهی به وضعیت جوایز ادبی دارید؛ چه در حوزه تک داستان و چه مجموعه داستان و کتاب. و آیا هنوز این جوایز کارکرد و تاثیری در جامعه دارند؟
جوایز ادبی همیشه بوده و بعد هم خواهند بود. راستش برای من ذات جایزه بردن جذاب است اما هیچوقت در دام جایزه نیفتادهام. دنیای داستان، جای رقابت با کسی نیست، اگر نویسندهای بخواهد در رقابت با دیگران کاری کند حتمن سرخورده میشود، اگر رقابتی وجود دارد فقط با اثر قبلی خودم است. دوست دارم همیشه از کار قبلی خودم بهتر باشم. این تنها چیزی است که به آن فکر میکنم. جایزهها کاربردهای چندگانهای دارند، یکی اینکه نویسندهها را زنده نگه میدارند، همهجای دنیا بعد مالی جایزهها مهم است، دیگر اینکه اگر خود جایزه اعتبار داشته باشد به کتاب و داستان برگزیده هم اعتبار میدهد البته جایزههای ما در ایران از هر دو ور ضعیف عمل کردهاند.
چه خبر از کار جدید؟
رمان جدیدی را ویرایش میکنم که گانه دوم از مجموعه سواد دنیاست. سه رمان در این مجموعه است؛ آناتومی افسردگی، دايرةالمعارف رویاها و الفبای وجد. از این سهگانه «آناتومی افسردگی» چاپ شده و اگر کار ویراستاری رمان دوم تا پاییز تمام شود «دایرةالمعارف رویاها» را امسال چاپ میکنم.
نظر شما