سه‌شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۸
مُعینِ ادب پارسی

13تیر امسال 48امین سالروز درگذشت محمد معین صاحب فرهنگ معین است، به همین مناسبت نصرالله حدادی یادداشتی درباره او نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

 خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)‌- نصرالله حدادی: پنج‌شنبه سیزدهم تیرماه 1398، مصادف با چهل و هشتمین سالگشت درگذشت زنده‌یاد و نام، مرحوم دکتر محمدمعین است. مُعینِ ادب پارسی؛ بزرگمردی که طی 47 سال حیات پُربار، آثاری سترگ از خود باقی گذارد و بقیه عمر را ساکت و خموش و بر روی تخت در بیمارستان فیروزگر طی کرد و سرانجام در 13 تیرماه سال 1350، در حالی که فقط شانزده کیلو وزن داشت به 53 سالگی رسیده بود، به دیار باقی پرکشید و در کنار حشمت‌رود آستانه اشرفیه، برای همیشه آرام گرفت. به راستی بر مهین دخت (مهین پرنیان) امیر جاهد در آن سال‌ها چه گذشت و چگونه پنج سال در کنار دکتر معین ماند و شاهد حیات خاموش و لبِ فروبسته او بود؟ چقدر سخت و جانکاه است تحمل این وضع و چه عاشقانه دخترِ استاد محمدعلی امیرجاهد، آن همه سختی را به جان خرید، شاید همسر و پدر فرزندانش، بار دیگر زندگی را از سر گیرد و هرگز این مهم از قوه به فعل نیامد و مهین دختِ امیرجاهد، چهل و دو سال بعد از معین، زیست و عاشقانه به یادش بود.

فرزند شیخ ابوالقاسم و طلعت، تنها شش سال (و چه بسا کمتر) سایه پدر و مادر را بالای سر خود دید و پس از درگذشت آن‌ها، به علت بیماری حصبه، پدر بزرگش شیخ محمدتقی معین‌العلما عهده‌دار مسئوولیت او شد و آثار بزرگی، در همان هنگام، در چهره محمد خردسال هویدا بود و طولی نکشید به تهران آمد و ادامه تحصیل در دارالفنون و سپس خدمت نظام و آن‌گاه تدریس در دانشگاه تهران و آن‌گاه که رو در نقاب خاک کشید، شورای دانشگاه تهران، در 723 جلسه خود در تاریخ 14 آبان 1351، تصویب کرد: «به پاس خدمات راستین و دیرین ایشان به دانش و دانشگاه و فرهنگ ایران زمین، و تربیت جوانان شایسته، عنوان استادی ممتاز دانشگاه تهران، اعطا شود».

آثار جاودان مرحوم معین هریک جای خاص خود را دارند. از حافظ شیرین سخن، تا ارداویرافنامه و چهار مقاله نظامی عروضی و تصحیح برهان قاطع محمدحسین خلف تبریزی، اما این استاد بی‌بدیل ادب پارسی، با «فرهنگ معین» بیش از دیگر آثارش، نزد اهل ادب، شناخته شده است.
کتابی که فقط او کامیاب شد مجلدات اول تا سوم لغات و پنجم(اول) اعلام را ببیند.

او برخلاف استادش، مرحوم علی‌اکبر دهخدا، اهل سیاست نبود و کاملاً همّ و غم خود را معطوف کارهای ادبی‌اش کرده بود. زنده‌نام، عبدالرحیم جعفری، درباره دکتر معین می‌نویسد: «دکتر معین تألیفات بسیاری داشت. در حدود پانزده سال قبل از این تاریخ هم کتاب حافظ شیرین سخن را توسط شرکت طبع کتاب منتشر کرده بود. در کار خود متبحر و علاقه‌مند و برخلاف بعضی از همکارانش بی‌ادعا و متواضع بود، و باز برخلاف بعضی از همکاران خود، اصلاً در سیاست و بعضی از اموری که خارج از رشته تخصص و علاقه‌اش بود، دخالت نمی‌کرد. کار سرپرستی لغت‌نامه دهخدا کار سنگینی بود و این لغت‌نامه به همت او جزوه جزوه، هر جزوه در قطع رحلی با روکش کاغذی چاپ و منتشر می‌شد. معاون او آقای دکتر سیدجعفر شهیدی و عده‌ای از اساتید و مدرسان دانشکده‌ها در رشته‌های مختلف با او همکاری می‌کردند و چون به کار خود اعتماد داشت، در عین بی‌ادعایی به کار خود می‌بالید و حق هم داشت. در ضمن این که خوش برخورد بود [و] با کوچکترین ناملایمی از کوره در می‌رفت. از کثرت کار عصبی و زودرنج بود. هیچ تفریح و عادت و اعتیادی نداشت. خانواده دوست بود. از محل کارش در دانشگاه یا لغت‌نامه یکسر به خانه می‌رفت و پس از مختصر استراحتی به کار می‌پرداخت و تا پاسی از نیمه‌شب، غرق در کتاب و مطالعه و تحقیق و تألیف و نوشتن بود... (در جستجوی صبح، ص 543).
 

 
میراث مرحوم دکتر معین، بنابر قانون سی سال ـ که گویا در حال حاضر پنجاه سال شده است ـ از ابتدای دهه هشتاد، همچون «گوشتِ دمِ توپ» به اشکال مختلف به چاپ رسید و از یک جلدی گرفته، تا چهارجلدی، به بازار کتاب روانه شد و یکی هم از این ناشران محترم، نپرسید: مگر دکتر معین، فرهنگ یک جلدی و چهار جلدی داشت که شما مبادرت به چاپ آن کرده‌اید؟ فرهنگ معین در شش مجلد، از سوی امیرکبیر، با تصاویر درخور به چاپ رسیده بود و این ناشران محترم، از آنجا که نمی‌توانستند از تصاویر امیرکبیر استفاده کنند، با حذف این تصاویر، آن را در چهارجلد به چاپ رساندند و خوشحال از این کار سترگ! حاضری خوری کردند و چون می‌دانستند همسر و فرزندان مرحوم دکتر معین، به علت حجب و حیای ذاتی و خانوادگی، معترض و معترض آن‌ها نمی‌شوند، شاد و شنگول، راه را ادامه دادند.

استقبال از فرهنگ معین آن چنان بالا بود که در هر نوبت چاپ، پس از مصادره امیرکبیر، بیش از 20هزار دوره به چاپ می‌رسید و اندکی زمان لازم داشت، تا به فروش رسد و حتی در برهه‌ای، به صورت کوپنی به فروش می‌رسید و این وضع تا سال‌ها ادامه داشت و به‌گونه‌ای دیگر، روح و روان این مرد بزرگ و بی‌همتا را می‌آزرد و این فرهنگ، همچنان به شکل قدیمی‌اش، بدون هیچ ویرایش تازه و اضافه‌کردن لغات جدید، از سوی عموم ناشران حاضری خور، به چاپ می‌رسد و انگار نه انگار که «فرهنگ» باید هر دو سه سالی روزآمد شده و لغات جدید به آن افزوده شود.

عبدالرحیم جعفری، در بخش دیگری از خاطراتش می‌نویسد: «همان‌طور که گفتم، دکتر معین بسیار حساس و زودرنج بود. ظاهراً آرام صحبت می‌کرد، ولی از کثرت کار همیشه عصبانی بود و تند تند راه می‌رفت. وقتی لبخند می‌زد و صدای خنده‌اش کمی بلند می‌شد آدم خیلی خوشحال می‌شد که او سرانجام لبخند به لب آورده [و] یا خندیده است. او که انتظار داشت سرکلاس درس شاگردانش و در لغت‌نامه همکاران و کارمندانش به او احترام بگذارند و الحق شایسته احترامی حتی بیش از این هم بود، توقعش از این بابت کارگران حروف‌چینی و یا ماشین‌خانه و مدیران چاپخانه‌ها و متصدیان مربوطه دور از انتظار بود، چون آن‌ها به اخلاق و صفات و مراتب شخصیت و فضل و دانش این استاد بزرگ آشنا نبودند. در نتیجه من همیشه سعی می‌کردم با نصایح و تذکرات خود به کارگران و متصدیان مربوطه بین آن‌ها و دکتر را التیام بدهم و هر وقت هرکدام از یکدیگر قهر می‌کردند، وسیله آشتی‌شان را فراهم کنم.

دکتر معین وقتی خیلی عصبانی می‌شد، تلفن را برمی‌داشت و بدون این که ملاحظه طرف مخاطب را بکند به مدیر چاپخانه می‌گفت: این ... (منظورش سرپرست حروف‌چینی و یا ماشین‌ خانه چاپخانه بود) فلان اشتباه را کرده، بهمان دستور مرا اجرا نکرده و از این قبیل اعتراضات و یک‌باره اوضاع قمر در عقرب می‌شد و جار و جنجال، و آخر سرهم تمام کاسه و کوزه‌ها بر سر من می‌شکست. ولی خود دکتر بلافاصله از گفته‌اش پشیمان می‌شد و از آن کارگر یا متصدی مورد عتاب، استمالت و معذرت‌خواهی می‌کرد. بارها از دور می‌شنیدم که بدون این که من در جریان باشم محمود آقای صارمی [مسئول حروف‌چینی] را خواسته و از استمالت و دلجویی کرده و گفته که کارش زیاد و عصبی است و از او معذرت خواسته. حتی چندبار شنیدم بعضی از روزهایی که صبح با آقای صارمی تند می‌شده، موقع تعطیل، ناهار سر راهِ منزل خود در چهارصد دستگاه خیابان ژاله به چاپخانه هُنر در خیابان ملت می‌رفته و آقای صارمی را با خود به منزل می‌برده و ناهار را با هم می‌خوردند و خلاصه نمی‌خواست که هیچ‌کس از او دلگیر و ناراحت شود». (ص 3ـ 552)

کارِ زیاد، سرانجام کار دست زنده‌یاد دکتر معین داد و او را از پا انداخت و پس از سکته مغزی ـ که گویا اطبا در تشخیص درست آن در ابتدای عارضه، دچار خطا شده بودند و بر اثر تزریق دارو، بر شدت آن افزوده بودند ـ برای همیشه لب فرو بست و اندکی کمتر از پنج سال بعد، بر روی تخت بیمارستان فیروزگر، رخت به دیار باقی کشید.
 
حدود سه دهه پیش برای ملاقات بیماری به بیمارستان فیروزگر رفته بودم و می‌دانستم برخی از هموطنان زرتشتی ما، در این بیمارستان، به عموم مردم خدمت می‌کنند. به دنبال یکی از کارکنان قدیمی بیمارستان بودم و بالاخره، یک نفر را به من معرفی کردند. از ایشان مکان بستری شدن مرحوم دکتر معین را پرسیدم و او نیز اتاقی را به من نشان داد. در آن روز، و پس از 20 سال از درگذشت دکتر معین در آن اطاق ساده، از خود پرسیدم: آیا این مکان را نمی‌شود به نام دکتر معین و به یاد او، نامگذاری کرد؟ و امروز نمی‌دانم آیا آن اتاق در بیمارستان فیروزگر به همان شکل باقی مانده است و یا خیر، اما می‌دانم خانه استاد معین در خیابان پیروزی و محله چهارصد دستگاه و خیابان بایزید بسطامی، پس از تملک آن به همراه خانه استاد محمدعلی امیرجاهد، تبدیل به خانه موزه و کارگاه موسیقی شده است.

میز کار مرحوم معین، مبل‌هایی که او از آن استفاده می‌کرد، کمد مخصوص فیش‌ها، تعدادی فیش که دست‌نوشته آن روان‌شاد بر روی آن‌ها نقش بسته است، کارت عروسی و کارت مخصوص دکتر محمد معین، به‌عنوان استاد دانشگاه و یادگارهای چندی از آن بزرگوار، در این محل باقی مانده و حیاط هر دو خانه، یکی شده و محلِ دری در حیاط، که از آجر ساخته شده، همراه با آب جاری در حوض این خانه به ما می‌گوید: مرده آن است که نامش به نکویی نبرند و دکتر معین همواره زنده است و فقط جسم خاکی او در میان ما نیست. روانش شاد
 

 
در طبقه دوم خانه موزه دکتر معین و مرحوم امیرجاهد، مرحوم محمدعلی امیرجاهد که شش سال بعد از دامادش در قید حیات بود، در چکامه‌ای در وصف او، این چنین سروده است:
ای که به دست فضل خود، سر سخن شکسته‌یی
وی که به صدر مجلس اهل سخن نشسته‌یی
هم به اصول قلّ و دَلّ در هنر سخنوری
سد کلام کرده‌یی، باب جوانب بسته‌یی
ای گهر سخنوران، فاش بگو درین زمان
در صف اهل معرفت کیست چو تو خجسته‌یی
ز اهل زبان که غیر تو یار زبانشان نبود
کجا شدی تو هم زبان، چنین زبان شکسته‌یی
خواست خدای عقل دین، داور و یاور مهین
که مانده یادگار تو چنین یگانه هسته‌یی
اشاره زنده‌یاد امیرجاهد به «سد کلام کرده‌یی» از سکوت پنج ساله و «داور و یاور مهین» اشاره به مهین دخت، دخترش دارد. روانشان شاد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها