محمود معتقدی، شاعر و منتقد ادبی در یادداشتی به مجموعه شعر «عبدالله»، سروده راضیه بابایی پرداخته است.
در اینجا و اکنون، سخن به سر مجموعه شعر و منظومههایی بنام «عبدالله»ست از راضیه بابائی، که دومین دفتر شعری این شاعر جوان را بر دوش میکشد.
1ـ دفتر اول/ مدادها، عطر تاریخ میدهند هنوز
2ـ دفتر دوم/ همیشه باران، سهم شعرهای عاشقانه نیست
3ـ دفتر سوم/ «اسکندرد»
4ـ دفتر چهارم / سیاوشان
این دفترها، گذرگاه اندیشه شاعریست، که با تأکید بر حس موسیقیائی و شکلی از فرم، برآمدی از زبانی عاطفی و گاه سیال، با نقطه عزیمتهایی در زمینه بهرهگیری از بیان استعاری و نوعی تصویرگرایی، با ریتمهایی از حس عاشقانه و فضاهای اجتماعیست.
شکی نیست که جایگاه و برجستگی جریان «روایت» به گونهای عمودی، در همه لحظههای این دفتر، با رنگها و زمینههای خاصی، هدایت فرم و محتوا را به نمایش میگذارد از سوی دیگر، روایتهای شاعرانه و گاه با نوعی پرسش و عصبیت، سعی دارد، معمولی به درون زندگی، نزدیک و نزدیکتر شود، و ضربههائی خاص را در موقعیت منزوی و عمومی، در چشماندازی شاعرانه از شرایط روزگار به مخاطب یادآور گردد.
شاید هم، نوعی بیقراری از «پوچی» و از دستدادگی، شاعر به نوعی از «تقابل» نسبت به زمانهاش میکشاند.
«از قرار مغرورم!
آیئنهها، دروغ میگویند
در ذبح دوبارهی دریا
خونریزی بادبادکها
«چپدستی پرچمها»
در کوچههای کربن و آهن
چشممان روشن» (دفتر سوم، منظومه اول، ص 52)
گفتنیست که در اغلب فصلهای این منظومهها، اتفاق بزرگ، همانا، خمشدنِ شاعر درون زندگی و حادثههای پنهان و اجتماعی در روزگار اینجا و اکنون است، از تاریخ، تا عشق تا مرگ، حضور مکانها و اشیاء، حدیث جنگ، ستمِ طبقاتی، عشق کمرنگ انسانها در فضاهای بیسرنوشت، روزمرگیها، قصههای گمشده، حضور پرنده و باد، و بسیاری از لحظههای برباد رفته غافلگیرکننده از فروپاشی ارزشهاست.
شاعر سعی دارد، از خورده و ریزهای پیرامونش از روابط خاصی سخن بگوید، که در نزد انسان معاصر، واکنشهای فراوانی را در پی دارد.
چرا که این نوع «تأملات» تا حد زیادی مخاطب را به سمت و سویی میبرد، که شاید به نوعی از «همذاتپنداری» اعلام نشدهای، خبر میدهد. این مشکل از یافتهها در این مجموعه، با شتاب خاصی، زبان منظومهها را به نوعی از اعتراض و پرسشگری نزدیک و نزدیکتر میکند. از حریتی، گاهی در متنها، واقعیتها و دریافت ذهنی درهم دیگر، به تداخل و درگوشی میرسند که بعضا در تکرار نشانهها میانجامند.
راضیه بابائی، هنرمند هنرهای تجسمی، در جایگاه شاعریاش، از صدای نقشها هم سود میبَرَد:
«این منم/ شناسهای غمگین
بوتیمانده در هزار آینهی خاموش
منی که من را گفت
و تو در تمام کاشیهاش/ فرو رفتی
رودخانه سیاه میپوشد به میلادت
؟؟؟ شاخهها، غمگین
بادامها، دشنام
طنابها؛ سنگین»
(بخشی از شعر دفتر چهارم، ص 80 و 81)
در این ساختار، شکلی و معنایی، گذرگاه اساسی سرودههای این دفتر، همانا سیالیت ذهن زبان، این شاعر است که مدام با شتابی فراوان، از منظری به منظری تازه حرکت میکند و این رتیم اغلب داوری خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد.
بیگمان، شاعر در بکارگیری عناصری از هستی و انسان و طبیعت، در بهرهگیری از همنشینی واژهها با جسارت خاصی، از ترکیبات تازه سود میبرد، چرا که قدرت فرم آن چنان در کارش برجسته است که چندان به دنبال سلامت بیان و معناپذیریِ متن نیست.
«جاده از کدام نطفه روی گردان است
که خورشید را / فلشهایی سرخ بلعیدند
در ازدحام جادو شدن در «خویشتن ؟؟؟»
پشت انگشتهای «جنگل و دود»
جنگلی محدود/ ماه از هر علامتی خالی
رنجها از هرجاذبه خوشتر»
و اما، جدیترین منظومه این مجموعه، در منظومه عبدالله است، که جریان روایتِ نوعی واقعگرایی از پرسش و پاسخ شاعر» در آن به زیبائی خود را نشان میدهد، در این متن، در هر پاراگراف مخاطب با یک اتفاق تازه روایی درگیر میشود مشاعر از دنیای «سنت» و گذشتههای تاریخ تا جریان مدرنیته از جایگاه تاریخ و جغرافیای انسانی سخن میگوید. از جنگ، دنیای پس از تصویر کودکیها و حس مادرانی که به انتظار بهم نشستهاند.، همراه با بسیاری از تداعیها و حادثههای کوچک و بزرگ به زبان «عبدالله سلمانی» حس نوعی فرهنگ شفاهی را، به میان میآورد. از رازها و واقعیتهای سالهای اخیر، و نکته پایانی اینکه، در چشمانداز. این مجموعه، پیوند نگرش و زبان سوررئالیستی، از یکسو، و دریافت قصههای امیرسیونیستی، از سوی دیگر تخیلی سیال، خود تصویرهائی ماندگار و موتیوهای لغزندهای را با خود به نمایش میگذارد. راضیه بابائی در این مجموعه تا حدود زیادی موفق به نظر میرسد.
نظر شما