دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۲
یادداشتی بر دو رمان متفاوت، با یک هدف

مجتبی تجلی، پزشک و نویسنده کتاب «به ترس‌هایم سلام می‌کنم»، خوانش خود از رمان «من بن‌­لادن را کشتم» اثر مهدی رضایی و «آن هجده ماه و هفت روز» اثر شهلا آبنوس را در قالب یک یادداشت نگاشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مجتبی تجلی: بعضی چیزهای اتفاقی طوری پیش می‌آیند که گویا باید حکمتی پشت­شان باشد، یا اگر بخواهیم از تعبیر­های متافیزیکی «اتفاق» پرهیز کنیم، باید بگوییم چفت‌و‌بست­شان خوب درمی‌­آید. برای همه از این چیزها پیش می‌­آید و نام­‌گذاری‌شان سخت می‌شود. مثل این دو سه هفته­ گذشته من که به خواندن دو داستان ایرانی منتشر شده گذشت.
 
«من بن لادن را کشتم» نوشته­ مهدی رضایی را از خودش هدیه گرفتم و «آن هجده ماه و هفت روز» نوشته شهلا آبنوس را تقریبا هم‌زمان تهیه کردم. در نگاه سرسری و تورق اولیه دو داستان از دو دنیای متفاوت بودند؛ ولی باید می‌خواندمشان.

اول نوبت سر­در­آوردن از کشتن بن‌‌لادن بود. بعد تمام شدن اولی، سراغ ماجرای آن هجده رز و اندی را گرفتم. نثر، لحن، شیوه داستان‌­ورزی، فضا و مکان و کاراکتر­های دو داستان تفاوت چشم‌گیری داشت؛ اما معنایی مشترک میان این دو اثر جلو چشمم سو­سو می‌زد. «لخت کردن چهره همیشه نزدیک جنگ!».
دو داستان رد هم درحول‌و‌حوش یک موضوع نصیبم شده بود؛ چه با حکمت، چه یک اتفاق ساده، اما وظیفه نوشتنی مختصر بر گردنم بود. این نوشتار انجام آن وظیفه است.
 

مجتبی تجلی

«من بن‌لادن را کشتم‌» یک اثر رئال، ولی جادویی است. مهدی رضایی در داستانش حواس مخاطب را به بازنگری در تفکرش پیرامون تشکیلات خوش رنگ‌ و لعابی می‌کشاند، که بر گرده نحیف و آزرده «صلح و امنیت برای جهان‌» سوار شده‌­اند.

رمان را شخصیت‌­هایی پیش می­‌برند که به پیروی از فطرت از دایره نفاق و دودوزه‌­بازی سازمان­‌های ملیتی، گریزان به سوی تحکیم عدالت و پاسداری حقیقی از صلح انسانی به میانه داستان می‌تازند. رها از بند و مکان از آمریکا، آفریقا، ایران، عربستان و پاکستان سر درمی‌آورند. همه جا به دنبال یک چیز: «‌پاسداشت حرمت و جان انسان‌».
 
داستان با بیان خشونت و سنگدلی شخصیتی آغاز می‌­شود، که نویسنده در چند نوبت مخاطب را به قضاوت در مورد کار او دعوت می‌کند. سر ­آخر آن جانی­ آغاز­گر داستان، پروازی جاودانه به سوی نوع­‌دوستی دارد و «بن­‌لادن­» افتاده در دست دسیسه­ سیاست را هم از رنج بودن رها می­‌کند. او، بن­‌لادن و عدالت، هر سه راضی و خشنود داستان را به پایان می‌رسانند.
 
مخاطب بعد از خواندن اثر قطعا با خود می­‌گوید: «به همین فضاحت؟‌» و جواب خودش را می‌دهد: «چرا که نه! قذافی، صدام، بن­‌لادن و همه­ دیگر از این دست، باید به دست «انسانیت» کشته شوند. از سیاست­ورزان جز ساختن آنان کاری ساخته نیست.»

کتاب در پایان این افسوس را برای دوست‌داران صلح برجا می‌گذارد که چرا پایداری دوستی انسان‌ها به دست کاراکترهای این رمان نیست! همان‌گونه که صفحه اول کتاب برایم نوشته بود: «به امید جهانی پر از صلح»
 
شهلا آبنوس اما در «آن هجده ماه و هفت روز» جهان زشت جنگ را از مکان­‌های دور­ از هم، به «دزفول» آرام می­‌آورد و جز در اندک زمان‌هایی از آن محدوده تنگ و پر اندوه بیرون می‌آید.
 
داستانی رئال که گویا بر پایه­ تجربه­‌های تلخ زیسته و ملموس نویسنده بنا گذاشته می‌شود و خواننده­ شگفت­‌زده را با خود همراه می‌کند؛ اما خود نویسنده از جایی که تشخیص نخستين صداهایی که به گوش می‌رسد، بین زلزله­ خدا و خمپاره­ جنگ در نوسان و مبهم است و گویا آرام و متین با واقعیت تلخ کنار می­‌آید.
 
در «آن هجده ماه و هفت روز»، برای «پاسداشت حرمت و جان انسان» به جز همان دوروبری­‌های راوی، از هیچ‌کس کاری ساخته نیست. راوی برای رفع مصیبت‌های آوار شده، به دوستانش، بقالی کوچک محله و همسایه‌هایی که حال و روزشان دست کمی از خودش ندارند، دل می­‌بندد. نویسنده در دنیای پر درد جنگ، دنبال ناجی بین­‌المللی نیست. جنگ را می‌­پذیرد، اما تفسیر نمی‌کند. کفش و کلاه می‌کند و هر کاری می‌تواند بی‌سروصدا برای خودش و اطرافیانش انجام می‌دهد.
 
تا قبل از خواندن داستان، جنگی که نه هجده ماه، که هشت سال درازا داشت، برای خواننده‌ای دور از معرکه مثل من، فقط تابوت‌های گاه‌گاهی سر دست‌­ها بود و اخبار خوب و بد که از رسانه­ می‌شنید. گاهی هم صف مرغ و تخم­‌های کوپنی­‌اش و شاید اتوبوسی که اسرای جنگ را بعد دو سال به «میدان آزادگان» می‌رساند. ولی داستان آن یک سال ونیم و هفت روز، ما را با سیر خطی­ و آرامش با حقیقت تلخ جنگی که آسیب‌دیدگانش هیچ نقشی جز پذیرش، هضم و کاستن لحظه­‌ای از زخم‌­هایش ندارند، آشنا می­‌کند. درد و ماتم جنگ با دستان امداد­گر راوی داستان، به رگ­‌های مخاطب می‌دود و او را به اندیشیدن دوباره در مورد جنگ وامی‌دارد.

خواننده از خود در پایان می‌پرسد: «چه مصیبتی است این جنگ!» و بعد خود پاسخ می‌دهد: «قطعا این­گونه است».
 
پایان ­آنکه، اگرچه خواندن هم‌زمان این دو اثر برای من اتفاقی بود، ولی دوست‌داران ادبیات معاصر ایران، از خواندن آن‌ها نصیب خوبی -چه در معنا و چه در تکنیک‌­های داستان‌نویسی- خواهند برد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها