«کمی مایل به سرخ» آخرین اثر فرشته نوبخت و داستان تلفیق عشق و مرگ است، سعید اقدم نویسنده و فیلمساز یادداشتی درباره این رمان نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
«کمی مایل به سرخ» روایت آدمهاست، روایت خانه است. روایت گمگشتگیست. روایت سردرگمیها و غصههاست در خانهای که قلب روایت است. خانه بابا خان انعکاس همان کلبه داچاست در فیلم آینه تارکوفسکی. همانقدر آکنده از اندوه، همانقدر دلربا. شخصیتهای رمان چه خان بابا که دیگر زنده نیست و خود را با طناب در اتاقی به وسعت نه متر از سقف آویزان کرده است، چه پونه که در زندگی نابسامانش دنبال راه خروجی میگردد، همه و همه از امیر گرفته تا علی به دنبال کشف هستند. «کمی مایل به سرخ» روایت قدرناشناسیهاست. حکایت دیوارهایی که سخن میگویند، داستانِ شبهایی که کش میآیند و تمامی ندارند. در جایی خواندم که کمی مایل به سرخ پر از گفتوگو و دیالوگ است. نظر من چیز دیگری ست. کمی مایل به سرخ رمانی ست پر از سکوت. سکوت سوسنی که هیچ وقت سوسن نبوده است، سکوت پونه بعد از علی، سکوت امیر در بیمارستان، سکوتِ آذر است، سکوت خانه است. رمان مجموعهای از سکوتهاست. بیصدایی محض، سکونی ابدی در کلبه داچای نویسنده. روایت زمان است. زمانی که با باد در هشتیها پپیچده و به ملال حوض سرایت میکند. نگاهی عمیق به زمانی که میزیسته و همه چیزها را دگرگون کرده است. رمان داستان زندگی پونه نیست. کاووشی است عمیق در سقوط افقی کسانی که از کلمه کلمه رمان رد میشوند. هر شخصیتی که حضور دارد با آینهای در دست انعکاس دیگریست در خود. تقابلهای ابدی که پایانی بر آن نیست. داستان، رودخانهایست خروشان که صخره های اندوه بر بسترش به عمد چیده شدهاند. امان از اندوهِ کمی مایل به سرخ. کمی مایل به سرخ شعری تلخ و بلند است، و برای من یادآور ویلیام بلیک آنجا که میگوید: ای گل سرخ تو بیماری / کرم نامرئی / که در شب پرواز میکند / در طوفان زوزهکش / بستر لذت ارغوانیات را / پیدا کرده است / و عشق پنهان تیره اش / زندگیات را نابود می کند.
نمیتوانم از فرمی که فرشته نوبخت برای پیشبرد داستانش انتخاب کرده بگویم. نمیخواهم راویهای رمان را واکاوی کنم. نمیخواهم داستان را چند خطی برای آگاهیِ مخاطب در بطن نقد بر صفحه سفید بگنجانم. چرا که این کاری متداول و بیهوده است. باید از بازگشت سخن برانم. بازگشتی که رد پایش بر واژه به واژه رمان عمیق و دهشتناک است. همه شخصیتها به بازگشت فکر میکنند. حتی عابرهایی که در خطوطی محو از رمان پا میگذارند. تعریفِ بازگشت در کمی مایل به سرخ خود تفسیری جداگانه از آنی میخواهد که ما سالیان سال در ذهن از آن برای خود کنار گذاشتهایم. بازگشت فرشته نوبخت در کمی مایل به سرخ میان دو نقطه مرگ و عشق قدم بر میدارد. عشق به خانه خان بابا، عشق به کلمه مادر که با بردن نام آذر به تکرار متزلزل میشود، عشقی که در دو جای رمان با رعشه دست همراه است، عشقی گمگشته که در سوسنی گمگشتهتر تبلور مییابد. بازگشتِ رمان، بازگشت به خود نیست، بازگشتی ست میرا به آن چیزی که وجود نداشته است اما وجود اکنونش چنان بر هستی آدمهای رمان چیره گشته که خودِ بازگشت گمراه و سردرگم مینماید. کمی مایل به سرخ در شبهای پرستارهای که بادی خنک از شکاف پنجره روی میز کار نویسنده وزیده نوشته نشده است. زمانی تولد یافته که ستارگان سقوط کردهاند و شب بر اندوه دست تکان داده است.
نظر شما