کیانی در ابتدای سخنانش، ضمن ادای احترام به خالق شاهنامه، گفت: درباره جغرافیای شاهنامه، سخن بسیار است. بسیاری از مکانهایی که در شاهنامه از آنها یادشده، به گفته شاهنامه پژوهان بزرگ، شامل چند نقطه جغرافیایی است؛ مثلاً میگویند، مازندرانِ شاهنامه، مازندران فعلی نیست، زابلِ شاهنامه، این زابل نیست و همینطور بسیاری دیگر از اعلام جغرافیایی ذکرشده در شاهنامه.
این شاهنامه پژوه گرگانی تصریح کرد: میگویند مختصاتی که فردوسی ارائه میدهد، نقاط متفاوتی را برای یک شهر در شاهنامه متصور میکند. مازندران را یکبار در همین جغرافیای ایرانی و بار دیگر در هندوستان تصور میکند. ازاینرو جغرافیای شاهنامه جغرافیای خاصی است.
وی سپس اشاراتی که فردوسی به محدوده جغرافیایی گلستان انجام داده است، مرور کرد و ادامه داد: در داستان پادشاهی فریدون میخوانیم که فریدون از اردبیل و آمل و ساری میگذرد و به تمیشه میآید. تمیشه، در منابع قدیم، شهری کهن در شرق طبرستان قدیم، در مرز شرقی طبرستان و سرحد گرگان، در شانزده فرسخی مشرق شهر ساری (ساریه) واقع بوده است. جغرافیای امروزی آن شهر کنونی کردکوی است. بقایای شهر قدیمی تمیشه و دیوار آن در غرب روستای سر کلاته خراب شهر در جنوب کردکوی موجود است.
این شاعر و پژوهشگر در حوزه تاریخ و ادبیات یادآور شد: به گفته برخی باستان شناسان این شهر پایتخت یک سلسله محلی متعلق به اسلام تا دوره سلجوقی بوده و قدمت آن بسیار بیشتر بوده و بخشی از عناصر حفاظتی شهر نیز در دوره ساسانی و در زمان سلطنت خسرو انوشیروان ساخته شده است. تمیشه پایتخت دوم فریدون بوده و تاجگذاری فریدون در تمیشه اتفاق افتاده است. در شاهنامه به اینها اشاره شده و فردوسی روایت میکند که فرانک، مادر فریدون برای مراسم تاجگذاری فرزندش به تمیشه میآید.
وی در ادامه با بیان اینکه در حدود سیوچند کیلومتری تمیشه روستایی است به نام «مهدریجه» که متعلق به گلوگاه مازندران است و اسم این روستا هم حقایقی را برای ما روشن میکند، افزود: به تلفظ نام این روستا دقت کنید! مهدریجه؛ مهد ایرج. ایرج یکی از سه پسر فریدون است. نام این روستا هم بیمناسبت با شاهنامه نیست و اتفاقاً با تمیشه که محل تاجگذاری فریدون است، نسبتهایی دارد و ممکن است محل تولد یا بالیدن ایرج باشد، ایرجی که وجهتسمیه ایران، نام اوست.
این شاهنامه پژوه گرگانی همچنین گفت: بین نوکنده و گلوگاه نیز، منطقه «کُلباد» را داریم، در شاهنامه، کُلباد، یکی از سرداران لشگر توران بوده که در جنگ ایران و توران کشته میشود و در منطقه مرزی دفن میشود. اگر از اهالی کُلباد بپرسید، کُباد که بوده است، به شما خواهند گفت کسی بوده که رستم، کتکش زد که مخفیگاه دیو مازندران را از او بگیرد. میگویند زبان کُلبادیها، ترکی است، حالآنکه زبان آنها قرقیزی است و جالب آنکه همان زبان رامیانیها را دارند.
کیانی اظهار کرد: باز داستان بیژن و منیژه را در شاهنامه داریم که با جغرافیای گلستان مرتبط است. این داستان از آنجا آغاز میشود که به کیخسرو خبر میآورند که «ارمانیان» آمدهاند و از حمله پیدرپی گرازها به زمینهای کشاورزیشان شکوه دارند و خواستار تدبیر پادشاهاند. به اعتقاد بسیاری از شاهنامهپژوهان، ارمانیان، ساکنان رامیان امروزیاند. از نظر آوایی و جنس کلمه، ارمانیان و رامیان شباهت بسیار دارند؛ بیژن برای دفع خسارتهای گرازها داوطلب میشود اما پدرش گیو مخالفت میکند ولی درنهایت بیژن به همراه گرگین که سنوسالی داشته و با آن منطقه آشنایی داشته، به ارمانیان میرود و با کشتار گرازها، مردم آنجا را از گزند آنها آسوده میکند.
وی افزود: جالب اینکه الان هم کشاورزان رامیانی، همین مشکل را دارند و از حمله گرازها در عذاباند. بیژن بعدازاین کار بزرگ، خیمهای در دشت میبیند، پیش میرود و در آن میان منیژه، دختر افراسیاب، پادشاه توران را میبیند و دل در گرو عشق او مینهد. بیژن با منیژه، سه روزی به عیش و نوش میگذراند و تصمیم میگیرد به دربار کیخسرو، پادشاه ایران برگردد، منیژه از او میخواهد بماند، بیژن قبول نمیکند و منیژه در نوشیدنی او داروی بیهوشی میریزد و او را بیهوش به توران و به کاخ خود میبرد.
این پژوهشگر همچنین عنوان کرد: مدتی بعد، گرسیوز به افراسیاب خبر میدهد که پسری ایرانی، هفتهای است در کاخ دخترت ساکن شده است. افراسیاب خشمگین میشود و دستور میدهد، بیژن را نزد او بیاورند، بین بیژن و تورانیان درگیری پیش میآید و درنهایت گرسیوز قول میدهد که در امان است اما افراسیاب حکم به مرگ بیژن میدهد و در اینجا پیرانویسه و قرهخان از وزیران دربار توران، افراسیاب را بیم میدهند که چنین نکند و عواقب ماجرای کشتن سیاوش را به او یادآور میشوند. قرهخان، پیشنهاد میدهد بیژن را زندانی کنند. جالب اینکه، قرهخانیها، فامیل بزرگی در منطقه رامیاناند و ارتباط قرهخانی که در شاهنامه به عنوان وزیر افراسیاب از او نامبرده شده با این فامیل بزرگ، باید مورد کنکاش قرار گیرد.
کیانی، تصریح کرد: گفتیم که ارمانیان، در مرز ایران و توران بودهاند. جالب اینکه اکنون هم دو روستا به نام «توران ترک» و «توران فارس» در حوالی رامیان و آزادشهر داریم. بیژن را به چاه میافکنند و منیژه را از کاخ بیرون میکنند، گرگین هم به دربار ایران بازمیگردد و خبر مرگ بیژن را به کیخسرو میدهد، کیخسرو، در جام جهانبین خود مینگرد و بیژن را در چاه میبیند. چنانکه در شاهنامه میخوانیم، سرانجام بیژن به دست رستم که در جامه مبدل بازرگانان به توران میرود و از آن چاه نجات مییابد. در رامیان امروز، دشتی داریم که به «دشت بیژن» معروف است. چاهی داریم که به «چاه بیژن» معروف است؛ برخی از محلیها به این چاه، «چاه پیرزن» هم میگویند. شباهت آوایی پیرزن به بیژن، جای تردیدی نمیگذارد که پیرزن، تصحیف و تحریفی از بیژن است.
وی گفت: در جای دیگری در شاهنامه میخوانیم که انوشیروان به گرگان میآید و مردم این شهر که از حمله ترکان سرزمینهای شمالی به تنگ آمدهاند، داد خود به درگاه او میبرند و میگویند؛ «نیاریم گردن برافراختن/ ز بس کشتن و غارت و تاختن» و از او میخواهند برای دفع تجاوزات آنها تدبیری بیندیشد. فردوسی، به زیبایی و رسایی از زبان مردم گرگان دادخواهی میکند؛ «نباشد به گیتی چنین جای شهر/ گر از داد تو ما بیابیم بهر» انوشیروان دادگر متأثر میشود؛ «سرشک از دو دیده ببارید شاه/چو بشنید گفتار فریادخواه» و دستور میدهد بهترین معماران را از سراسر جهان آن روز، گرد بیاورند و دیواری در برابر این تجاوزات احداث کنند.
این شاهنامه پژوه گرگانی ادامه داد: به دستور او معمارانی از هند و روم و دیگر نقاط میآیند و دیواری به طول دویست کیلومتر بنا میکنند. این دیوار تاریخی از گمیشان تا گلیداغ استان گلستان کشیده شده است. فردوسی در شاهنامه بهوضوح به ساخت این دیوار اشاره کرده است و حتی جزئیاتی از بنا را بازگو میکند. اشاره میکند که هنگام آواز بلبل و فصل بهار بود و بخشی از دیوار در دریا احداثشده است؛ «یکی باره از آب برکش بلند/برش پهن و بالای او ده کمند ـ به سنگ و به گچ باید از قعر آب/برآورده تا چشمه آفتاب» و جالب آنکه سفارش میکند بهترین معماران را به کار گمارید و بر آنان گنج بگشاید که خلاف داد و مردانگی است که ایرانیان در رنج باشند و گزند ببینند؛ «نباید که آید یکی زین به رنج/ بده هرچه خواهند و بگشای گنج»
وی گفت: کتابهایی در زمینه جغرافیای شاهنامه نوشته شده است؛ «فرهنگنامه اعلام جغرافیایی در شاهنامه با محوریت بخش اساطیری و پهلوانی» نوشته سودابه خداکرمی و «ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎی ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ از ﻛﻴﻮﻣﺮث ﺗﺎ ﻛﻴﺨﺴﺮو» از ﺣﺎﻧﻴـﻪ ﺑﻴﺮمی از آن میاناند؛ اما لازم است، پژوهشگران محلی، در این زمینه به تحقیق بپردازند. این نشانگان و تشابهات که در داستان بیژن و منیژه و منطقه رامیان وجود دارد، ما را بر آن میدارد که تحقیق گستردهتری انجام دهیم و بخشهایی ناشناخته و پنهان از شاهنامه را بشناسانیم.
کیانی در خاتمه، اظهار کرد: این نسبتها که منطقه ما یعنی جغرافیای استان گلستان با شاهنامه دارد، ما و فرزندان ما را به شاهنامه علاقهمندتر میکند و این علاقه آنها را به خواندن شاهنامه و بهره بردن از حکمتهای درون داستانهای آن تشویق میکند. شاهنامه گنجینه فرهنگی ماست که راه و رسم درست زندگی کردن را در قالب داستانها و حماسهها و اسطورههای جذاب به نسلها منتقل میکند و حیف است که از فرزندان ما از آن بیبهره باشند.
نظر شما