نویسنده کتاب شکلات در گفت و گو با ایبنا:
هیچکس نباید غم را بپذیرد، اما برای فرار از غم همیشه لازم نیست که قدمهای غول آسا برداریم
ژوان هریس، نویسنده ی موفق بریتانیایی در گفت و گو با ایبنا از تمایلش به سفر به ایران گفت. وی همچنین بر تاثیر پیشینه ی ادبی کشورش بر نوشته های خود تاکید کرد.
سلام، امیدوارم که سرحال باشید. خب آماده ی شنیدن سوال اول هستید؟
محمد عزیزم، قبل از اولین سوالت میخواهم از رسانه شما به مخاطبان ایرانی خود سلام کنم و از آنها بابت خواندن کتابهایم تشکر کنم. اینکه تا این اندازه کتابهایم استقبال شده است من را از خود بیخود میکند. واقعا دوست دارم که به ایران سفر کنم و شخصا از همه مخاطبان ایرانیام تشکر کنم.
قطعا حضور شما در ایران همه ما را مفتخر خواهد کرد. سوال اولم راجع به دکتر هو است ،این شخصیت به اندازه دوست داشتنی و بزرگ است که ترجیح دادم به جای اینکه سوالی در ارتباط با بخشی از این شخصیت مطرح کنم ،از خودتان بخواهم هرچه به نظرتان میرسد راجع به دکتر بگویید.
رمان دکتر هو که توسط من نوشته شد ،یکی از بهترین آثار داستانی بیبیسی است. دکتر در طی زمان صورت های مختلفی داشت اما دکتری که شخصیت اصلی کتاب من است در حقیقت دکتری است که جان پرتوی نقش او را بازی کرد، یعنی همان دکتر سوم. دلیل اینکه این چهره از دکتر را انتخاب کردم این است که این چهره با دوران کودکی من همبستگی دارد. در این کتاب بخشی رازآلود از زندگی دکتر برای مخاطب روایت میشود ، آنجا که به پایان ماجرای سیاره عنکبوتها میرسم و دکتر سوم در اثر تابش کشنده رادیواکتیو از بین میرود و جایش را به دکتر چهارم میدهد. در انتها باید بگویم که من داستانی نوشتم راجع به مرگ، تنهایی، ترس که در انتها رستگاری و قدرت عشق را نشانمان میدهد. این که بخواهی راجع به شخصیتی که از پیش وجود داشته بنویسی واقعا شگفتانگیز و ترسناک است. دکتر هو یک عالم طرفدار دارد –از جمله من و شما- من هم باید برای راضی نگه داشتن این طرفدارها از تمام جزئیات زندگی دکتر با اطلاعات کسب میکردم.
نمیخواهم از کتابی اسم ببرم چون ممکن است داستان کتاب برای مخاطب لو برود، نکته این جا است که شخصیت اصلی یکی از کتابهای شما تا انتهای کتاب میجنگد تا به پیروزی برسد و در کتابی دیگر شخصیت اصلی که خلق کردهاید ناامید میشود و ترجیح میدهد شرایط را بپذيرید، خودتان کدام شخصیت را بیشتر دوست دارد؟
شخصیتهای اصلی من عمدتا در پی تلاش برای تغییر دادن زندگی خود یا دیگران هستند، پیامی که در همه کتابهای من وجود دارد این است که هیچکس نباید غم را بپذیرد. اما برای فرار از غم همیشه لازم نیست که قدمهای غولآسا برداریم، گاهی اینکه به خوشیهای کوچک زندگیمان توجه کنیم کفایت میکند، قناعت به این خوشیهای کوچک بهتر از این است که خودمان را با فکر کردن به اندازه تغییراتی که باید در زندگیمان ایجاد کنیم عذاب بدهیم.
خوشیهای کوچک چگونه میتوانند باعث شوند غمهای بزرگ را نادیده بگیریم؟
محمد باور کن که زندگی ما بیش از آن که تحت تاثیر مسائل بزرگ دنیا قرار بگیرد،از همین چیزهای کوچک تاثیر میپذیرد و این چیزی است که ما اکثر اوقات فراموش میکنیم. همه ما میتوانیم تغییر کنیم و این تغییرات را به دنیای اطرافمان هدیه بدهیم اما باید از چیزهای کوچک شروع کنیم. شاید کارهای که یک فرد به تنهایی میتواند از پس آنها بربیاید کوچک و ناچیز جلوه کند اما باور کن که عشق یک انسان، انگیزه یک انسان و پشتکار یک انسان میتواند تغییر ایجاد کند.
اگر بخواهیم راجع به غم بنویسیم ،باید آن را تجربه کنیم؟
به نظر من هر وقت که یک نویسنده میخواهد از یک حالت احساسی خاص بنویسند باید بداند که آن احساس دقیقا چگونه است. غم، عش ،عصبانیت و غیره از جمله احساساتی هستند که مردم سرتاسر جهان قادر به درک آ ها هستند. زمانی که ما میخواهیم به شکلی واقع نگرانه این احساسات را بیان کنیم باید به درون افراد افرد نفوذ کنیم تا به این احساسات دسترسی داشته باشیم میخواهم از تو بپرسم آیا راه دیگری برای انتقال احساسات به مخاطب وجود دارد؟
مشابه این سوال را از کارول میسون پرسیده بودم به نظر او تخیل میتواند جای تجربه را بگیرد.
نه وقتی که از احساسات صحبت میکنیم.
شما کتاب شکلات را مدتها پیش نوشتید اما این کتاب همچنان محبوب است ،دلیل این محبوبیت چیست؟
میتوانم بگویم عوامل زیادی در موفقیت کتاب نقش داشتند ،از شانس تا زمان بندی. بیست سال پیش که این کتاب منتشر شد فضای ادبیات واقعا غم افزا و به شکل زمختی واقعگرایانه بود اما شکلات اصلا این طور نبود. همین شد که شکلات توانست ذهن مردم را درگیر خود کند. مردم راجع به این کتاب با هم حرف میزدند و بخشی از موفقیت این کتاب به علت همین سر زبان ها افتادنش است. دلیل اینکه مردم از این کتاب خوششان آمد پیام این کتاب بود که راجع به عشق، تحمل و مورد قبول واقع شدن است. جدا از اینها کیست که شکلات دوست نداشته باشد.
شما یک جورهایی دو رگه اید ،فرانسوی و انگلیسی، پیشینه ادبی فرانسه و بریتانیا چه تاثیری روی نوشتههای شما میگذارد؟ کدام یک تاثیر بیشتری روی شما میگذارند؟
-همانطور که خودت گفتی من دو رگهام و از باید بگویم که فولکلورها و سنن هر دوی این کشورها نوشتههای من را تحت تاثیر قرار میدهد. این سنن و فولکلورها برای من الهامبخش هستند. وقتی که از فولکلور صحبت میکنم منظورم همه داستانها، اشعار، هنرها و افسانههایی است که در فرهنگ مردم این کشورها آمیخته شده، حتی آشپزی این کشورها هم از همین فولکلورها تاثیر میگیرد.
خانم هریس،به عنوان سوال آخر از شما میخواهم که یکی داستانی از زندگی خود برایمان تعریف کنید.
وقتی شش ساله بودم از خانه فرار کردم. وقتی من را به مدرسه بردند به این نتیجه رسیدم که مدرسه جای من نیست و باید فرار کنم. کولهام را پر از غذا و لباس کردم و تا جنگلی که در هشت کیلومتری خانهمان بود پیاده رفتم. نقشه ام این بود که هر روز مسافت کوتاهی را راه بروم تا در نهایت به دریا برسم و از دریا با قایقی مخفیانه به فرانسه بروم. قبل از تاریک شدن هوا برای خودم یک پناهگاه درست کردم و با تاریک شدن هوا سعی کردن آتش روشن کنم اما یک پلیس پیدایم کرد و مجبورم کرد به خانه برگردم، راستی آن پلیس یک چاقوی جیبی هم به من هدیه داد و گفت که میتوانم با آن چاقو از خودم در برابر خرسها دفاع کنم. هنوز هم آن چاقو را دارم.
از بچگی خلاق بودید، ممنون که به سوالات ما پاسخ دادید.
برایت بهترین آرزوها را دارم، ممنون که با من تماس گرفتید.
نظر شما