در ابتدای این برنامه، حسین ورجانی داستان نویس، مدرس و منتقد ادبی به چرایی جهانی نشدن ادبیات داستانی فارسی پرداخت و یکی از دلایل آن را این مسئله عنوان کرد که نویسندگان ما دلشان برای شخصیتهای داستانیشان میسوزد و احساس میکنند نباید شخصیتهایشان را خیلی در تنگنا و فشار بگذارند؛ درحالی که کافکا شخصیتهایش را در تنگنا قرار میدهد، مارکز همین کار را میکند و در وضعیتی قرار میدهد که دل خواننده به حال شخصیتها میسوزد اما به شخصیتهایش رحم نمیکند و آسان نمیگیرد.
این منتقد ادبیات داستانی با مطرح کردن این نکته که اصولاً وقتی با داستانی روبهرو میشویم میتوانیم به لحاظ کیفی، اثر ادبی را در چهار سطح قرار دهیم، ادامه داد: سطح اول هر داستانی سوژه و موضوع است و بایستی در آن بحران و عدم تعادل باشد و خواننده باور کند و پس نزند. سطح دوم، فرم داستان است؛ در زبان فارسی چون واژه کم داریم، بین شکل هنری و شکل ساده فرق میگذاریم. شکل هنری را میگویم فرم و شکل ساده را همان شکل میگویم. مثلا اگر شما با گوشی موبایلتان یک تعداد تصویر بگیرید، فیلم سینمایی نیست چون فرم هنری ندارد. داستان هم به همین ترتیب وقتی شکل هنری نداشته باشد، وقتی ساده بیان شده باشد و شگردهای هنری و فرم نداشته باشد، شکل ساده ای دارد.
ورجانی سطح سوم اثر ادبی را در این طبقه بندی، بحث زبان نثر و لحن دانست و گفت: این همان اتمسفری است که در داستان ایجاد میشود و نهایتاً سطح چهارم، بینش و تفکر نویسنده است که پشت اثر است.
وی سپس تاکید کرد: خیلی جاها در ایران نویسندگان این قاعده را وارونه میکنند. یعنی ابتدا شروع میکنند به شعار دادن و پیام دادن و آگاهی بخشی (البته به قول خودشان) و غافل میشوند از لایههای زیرین و سطوح دیگر. نتیجه این میشود که آثاری تبلیغاتی و ایدئولوژیک خلق میشود. یک اثر ادبی اگر آن سه تای نخست را داشته باشد، به راحتی این سطح چهارم را دریافت میکند.
این منتقد ادبی در ادامه گفت: در مجموعه داستان «فردا داستان خوبی مینویسم» چهار داستان «ناخنهات را نجو»، «شب، جایزه، هواپیما»، «فردا داستان خوبی مینویسم»، «پستوگراف» داستانهایی هستند که نویسنده توانسته دیدگاه و بینش خود را به گونهای انتقال دهد که خواننده آن را پس نزند، اما در بقیه داستانها احساس میشود که اول شعار داده شده است.
ورجانی در ادامه به بررسی چند داستان از مجموعه «فردا داستان خوبی مینویسم» پرداخت و تصریح کرد: «برف در اتاق فیروزهای» سعی کرده اتفاقی غیرعادی و خلافآمدِ عادت داشته باشد و بحران را شکل بدهد. در داستان دوم یعنی «زرد و آجری» هم همین اتفاق افتاده است. به نظرم استفاده نویسنده از رنگها در داستان دوم خیلی خوب انجام شده است و این استفاده درست از رنگها باعث میشود که ما علاوه بر خوانش اولیه و سطح رویین داستان یک سطح دیگری هم در داستان پیدا کنیم و داستان برود به سمت داستانهای استعاری.
وی اضافه کرد: داستان سوم «ناخنهات رو نجو» همان جایی است که درام در آن شکل میگیرد؛ فاجعهای اتفاق میافتد بدون اینکه نویسنده بگوید و شما با دو، سه بار خواندن از لابهلای سطرها متوجه آن میشوید. فاجعهای اتفاق افتاده که از طریق نشانهها به آن میرسیم و مستقیمگویی نشده است. در داستان «ایستگاه خاکستری» نویسنده تلاش کرده اتفاقی را شکل بدهد ولی به نظر میرسد با یک پیرنگ قوی روبه رو نیستیم و خاطرات زنی است که به گذشته فکر میکند. «خانه آجری خانم خوشبخت» هم داستانی است به جهت اینکه تصوری از این خانواده در ابتدای داستان داریم در انتهای داستان تغییر میکند؛ در ابتدا فکر میکنیم این خانواده مانند نامش باید خوشبخت باشد، اما در انتهای داستان احساس و فکرمان تغییر میکند. درام در اینجا اینگونه شکل میگیرد که خانوادهای نشان میدهد ثروتمند و متول است و تا آخرین لحظه ظاهرسازی میکند، ولی در نهایت میشکند. داستان «شب، جایزه هواپیما» هم داستانی است به شدت فمینیستی و ضدمرد و زنی که در داستان است توسط شوهرش حبس شده و محترمانه، زندانی است، اما زن در تخیلش سوار هواپیما میشود و احتیاج این زن به دیده شدن به خوبی در داستان قرار گرفته است و یک نوع آشناییزدایی هم میشود.
این مدرس داستان نویسی به نقد داستانها ادامه داد و بیان کرد: در «یکشنبهای برای روشنک» به نظر میرسد با اتفاقی معمولی روبه روییم، اما نویسنده رندانه از جامعه درون این داستان انتقاد کرده است. داستان «یکی از عقل میلافد» هم میتوانست به داستان خوبی تبدیل شود، ولی در سطح یک داستان طنز باقی میماند. داستان «مهتاب مال خودت» نیز یم داستان فمینیستی ضدمرد است. میتوانست البته بهتر از این باشد و فعلاً یک جور فضای شعارزدگی در این داستان میبینیم و جنبه زیبایی شناسیاش کم است. داستان آخر یعنی «پستوگراف» هم ضد مردترین داستان این مجموعه است و درباره دستگاهی است که قرار است میزان پستی مردها را بسنجد و آخرش با بهت و حیرت تمام میشود. به نظرم اشکالی که این داستان دارد این است که نویسنده و راوی با یک پیش فرض آغاز کرده است. خوب بود نویسنده اینجا با پیش فرض شروع نمیکرد و دستگاه را اختراع میکرد تا ببیند مردها در ادعایشان صادق هستند یا نه. در همه این داستانهای گفته شده، نسبت بین خیال و واقعیت به خوبی رعایت شده و واقعیت و خیال دوشادوش هم هستند و از جنبه زیباییشناسی مهماند.
شاهترابی، با اشاره به کوشش نویسنده در پرهیز از اطناب در داستانهای مجموعه «فردا داستان خوبی مینویسم»، گفت: در این اثر، نویسنده کوشش کرده اطناب ندارد و به شدت کمگوی است، گاهی این کمگویی و ایجاز به گونهای میشود که به ایجاز مخل میانجامد.
شاهترابی تنوع ژانری، تکنیکی و موضوعی داستانها را از نقاط قوت این مجموعه توصیف کرد و یادآور شد: این مجموعه هم ذائقه رئالیستی و هم ذائقه غیررئالیستی را جواب میدهد. داستان «پستوگراف» و «شب، جایزه هواپیما» داستانهایی هستند که خیال در آنها پررنگ است.
وی به دو ویژگی دیگر این اثر هم اشاره کرد و افزود: زبان روان داستان یکی از ویژگیهای این مجموعه است. در خوانش داستان هیچگونه توقفی ایجاد نمیشود و یک زبان نرم و روان هم به لحاظ واژگانی و هم نحو و چینش کلمات داریم. داستانها از این جهت که راویان زن و یا راوی دانای کل محدود به ذهن زن دارند، حائز توجه هسند.
یادآوری میشود، مجموعه داستان «فردا داستان خوبی مینویسم» از سوی انتشارات ثالث در سال 94 با شمارگان 1000 نسخه در 104 صفحه و قیمت 10 هزار تومان به چاپ رسیده است.
نظر شما