عباس منوچهری تاکید کرد: خواندن عطار در زمانه و زمینه نزاع فرهنگها با بهکارگیری الگوی عطار برای همگرایی میان فرهنگی کمککننده است چراکه هر پرنده خصلتی بشری یا نوعی فرهنگ دارد و در اثر عشق و دوستی Ideal Type برای همگرایی دیده میشود.
او ادامه داد: چالش عمده بشر امروز را میتوان واگرائی سخت و خشن دانست. جنگ و ستیز فراگیر، گسترش تسلیحات کشتار جمعی و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت قربانیان خشونتها، تجلیات این واگرائیاند. فریدالدین عطّار نیشابوری، عارف بزرگ ایرانی متعلق به قرن دوازده میلادی است. این دورانی است میان دو مقطع خشونت بار در تاریخ. عطار میان جنگهای صلیبی از یکسو، و تهاجم مغولان به ایران از سوی دیگر میزیست، که نخستين قربانی آن خود وی بود.
این استاد دانشگاه سپس با اشاره به اینکه عرفان عطار «لطیفترین بیان ممکن از رابطه حق و خلق و دشواریهای راه سلوک است»؛ گفت شفیعی کدکنی نیز معتقد است عطار گرامر خاص خود را دارد. اساسا آموزه عطار «اومانیسم عرفانی» با محوریت عشق، همگرائی، و والائی است. تجربه عشق تجربهای غایت انگار نیست. خود تجربه است که هر بار خویشتنآفرین است و نیروی عشق هر بار خویشتن را محقق میسازد و لحظهای دیگر، بار دیگر. عشق عرفانی عطار را راه نجات از غرور و پندار و خودبینی نیز دانستهاند. عرفان عطار، انتقادی نیز هست. عطار از شخصیت دیوانگان استفاده بسیار کرده و از زبان آنان خشونت صاحبان قدرت و ثروت زمانه خود را آماج نقد قرار داده است. منطقالطیر یک عرفان گفتوگوئی یا یک گفتوگوی عرفانی معطوف به همگرائی است. منطقالطیر الگویی است برای کمالیابی از طریق همگرائی گفتوگوئی و بدین معنا میتوان آن را پیشگام نظریههای تکوین اخلاقی (Moralentwicklung) کولبرگ نیز دانست.
منوچهری همچنین منطقالطیر را یک اثر فرافرهنگی خواند و متذکر شد: در حال حاضر شش ترجمه به زبان انگلیسی و نیز ترجمه به زبانهای آلمانی و فرانسه از منطقالطیر صورت گرفته است. این اثر همچنین در قالب ژانرهای هنری دیگری همچون تئاتر و موسیقی در آلمان و فرانسه نیز به اجرا در آمده است. بعنوان یکی از شاهکارهای ادبیات جهان، ما از بهره بردن از اثری برای مناسبات میان فرهنگی سخن میگوییم که این اثر خود از پیش میان فرهنگها ارتباط برقرار کرده است. در «نه رساله درباب دانته»، خوزه لوئیس بورخس متفکر شهیر آرژانتینی در مورد منطق الطیر میگوید: «اینکه اثری توانسته باشد برتر از کمدی الهی دانته باشد باور نکردنی است؛ اما چنین چیزی اتفاق افتاده است.»
وی افزود: به قول تئودر مککامز، نویسنده آمریکائی، «منطق الطیر منظری از همبستگی است که ما امروز به آن نیازمندیم. از مولانا تا بورخس و تا پوروچیستا خاکپور، با الهام از عطار و «سیمرغ متعالی» او، تصویری از انسجام در دنیای متشتت را ترسیم کردهاند. سیمرغ عطار اکنون با زمانه تغییر و چالش ما سخن میگوید.» تم اصلی منطقالطیر، «تحول از طریق همگرائی»، یعنی یک همگرائی تحولی از طریق دیالوگ است. منطقالطیر، نوعی پدیدار شناسی امکان تحقق خویشتن انسانی از طریق همگرائی است. در منطقالطیر، کمال هر کس در کمال بشری دیده شده و واگرائی مانعی بر سر راه کمال انسانی و دقیقا به همین معنا میتواند الگوئی باشد برای مناسبات میان فرهنگی.
این استاد علوم سیاسی درباره روش فلسفی عطار در اثرش منطقالطیر بیان کرد: عطار در منطقالطیر روش مکالمه سقراطی (elenchus) را بکار گرفته است، منتهی چالشگر و حقیقت هر دو خود شخصیت انسانی هستند. عطار مناظره و مکالمه هدهد، که همان عقل فعال است را با مرغان مانند سقراط انجام داده است. پیرنگ منطقالطیر یک مکالمه معنویِ تحولگراست. در عین حال تمام حکایتهای کتاب نیز گفتگوئیاند. علاوه بر اینها استفاده استادانه عطار از نمادها، عنصر کلیدی شعر اوست. شعله ولپه نیز در مقدمه ترجمه خود میگوید: «حکایتهای این کتاب خاطرات عمیق را در ما زنده میکنند. ما پرندگان این داستانیم. همه ما ایدهها و آمال، ترسها و اضطرابهای خود را داریم، و نیز نسخه خود از حقیقت را. مانند پرندگان ما با همدیگر پرواز میکنیم، اما سفر برای هر یک از ما با دیگران متفاوت است. عطار به ما میگوید که حقیقت ایستا نیست، و ما هریک طبق توان خود مسیر را میتنیم. حقیقت تکوین مییابد همانطور که ما تکوین مییابیم. آنها که گرفتار دگمهای خود هستند از سفر به سوی امر متعالی، که عطار آن را «دریای عظیم» می نامد محروم میشوند.»
منوچهری در تشریح ساختار منطقالطیر نیز تصریح کرد: پرندگان، که هر یک همچون «یوسفی در چاه» یا موجودی در«غربت غربی» و از خود بیگانه، یعنی غرق شده در آب و دانه و تعلقات دنیوی هستند، به سوی مقامی اگزیستانسیال اخلاقی پرواز میکنند. این همانا پرواز خویشتنهای بیخویش شده به سوی همزاد آسمانی روح و نفس خویشتن انسانی آنهاست. برای عطار سیمرغ در حالی که به ما نزدیک است از ما دور است. نفوس ناطقه که در هیاکل انسانی است سایه اوست که بر عالم نثار کرده است ما را با او نسبت و قرابت است. جایی از داستان هدهد آشفته و بیقرار در میان جمع درمیآید و استعدادها و ظرفیتهای فطری خود را برمیشمارد و عذر و بهانه هر یک از مرغان را میشنود و تعلقات و دلبستگی آنان به لذتها و دلخوشیهای حقیر، که انگیزههای بهانههای آنان است را یادآور میشود و پس از سخنان هدهد، مرغان را شوق رسیدن به این پادشاه بیقرار و نا آرام میکند و عزم راه میکنند اما دوری و خطرناکی راه سبب میشود که هریک عذر خویش را در میان آورد.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: هدهد از هفت وادی که در راه است و خطرات راه سخن میگوید نه آنکه مسیر راه را مشخص نماید. این هفت وادی مقامهای روحانی، یا آنچه در اخلاق پیشینیان، فضیلت میگفتند، است. درواقع پرندگان در پی سیمرغاند و سفر بیپایان خویش را آغاز میکنند. البته پس از شرح وادی هفتم (وادی فنا و بقا)، مرغان غرق اندوه میشوند چون درمییابند مشتی ناتوان را یارای پیمودن راه نیست. عدهای در جای میمیرند (از میان آنها که روی به راه مینهند برخی رنجور و از راه میمانند) عدهای را عجایب راه از رفتن بازمیدارد و سرانجام سی مرغ رنجور و پروبال ریخته و دلشکسته به درگاه سیمرغ میرسند.
او اضافه کرد: سی مرغ که تهذیب شدهاند با تلاششان، پای در کوه سیمرغ می گذارند. نهایتا به او می نگرند. .... آنها میفهمند که خود سیمرغاند. و اینکه سیمرغ هر یک از آنان و همه آنان است. آنها خود همان Ideal Type وبری برای انساناند. آنچه در سنت هرمسی طباع تام نامیده میشود. نوع انسان – انسانیت – والائی) در سیمرغ سی مرغ هستند و در هر یک از مرغان، سیمرغ است. معنای کانونی مقامات پرندگان، که تز اصلی در اومانیسم معنویتی - عرفانی عطار است، اینهمانی (identity) سیمرغ با «سی مرغ» است. ملاقات با سیمرغ ملاقات با خویشتن به نحوی متفاوت است. «گویی در منطقالطیر مرغان خود میروند تا سرانجام با خویش دیدار کنند یگانگی آغازین که به سبب جدایی و واگرائی به بیگانگی بدل شده بود، در پرتو این خودشناسی عرفانی دوباره به یگانگی میپیوندد، «من آگاه و تجربی و فرودین با من خودآگاه و متعال و آسمانی دیدار میکند تا خود را در چهرهی حقیقی خویش ببیند.
منوچهری سپس با اشاره به نگاه پوریا نامداریان به این اثر عطار گفت: نامدریان معتقد است سیمرغ در حقیقت یک آیینه زیستمانی/اگزیستانسیال است و سرانجام مرغان خودشان را در این آیینه میبینند. «بیننده و دیده یکی هستند. سیمرغ حق مطلق نیست، حق مضاعف است، حق شخصی یا رب شخصی مرغان است. تجلی نفس برتر و آسمانی آنان است ... سی مرغ و سیمرغ دو نام است برای دو بعد آسمانی و زمینی یک من..... سیمرغ درواقع تجسمی از نفس برتر خویشتن است. از دید او با ارتقاء نفس از مرتبه اماره به مطمئنه... مرتبهی روحانی انسان متخلق به اخلاق الهی میگردد و همانطور که خدا گنج نهان بود و با آفرینش خلق و تجلی در خلق خود را آشکار کرد، انسان الهی شده نیز موفق میشود گنج باطن خود را آشکار و متجلی کند و بیرون از خویش با چشم دل ببیند. پس همهچیز در ماست. جستوجوی حق و نیل به وصال او در حقیقت جستوجوی خویش و دیدار با خویش است و کشف یکی در دو چهره که هر یک با چشم دیگری به دیگری مینگرد. به این معنا، داستان منطق الطیر، ماجرائی دست یافتن به خویش است در ملاقاتی اینبار متفاوت پس از طی مسیری بس پر تلاطم اما رهائیبخش.
استاد دانشگاه تربیتمدرس در پایان تاکید کرد: مقامات پرندگان را میتوان رسالهای در اخلاق عمومی دانست که تم اصلی آن این است که هریک از ما با همدیگر میتواند بهترینِ خویش بشود. به همین سیاق، فرهنگهای مختلف بشری میتوانند از طریق پیمودن راه با همدیگر میتوانند به خویشتن Ideal خود تبدیل شوند. مانند سی مرغ که از طریق همگرائی در غایت سفر «سیمرغ» شدند، فرهنگها با همگرائی کمال خویش را در سیمرغ خواهند دید. به قول خوزه داریو مارتینز: اگر ایده یا میل به جماعت را بجای سیمرغ بگذاریم میتواند پاسخی باشد برای سرنوشت همزیستمانی (co-existential) جاری ما. بنابراین خواندن عطار در زمانه و زمینه نزاع فرهنگها با بهکارگیری الگوی عطار برای همگرایی میان فرهنگی کمککننده است چراکه هر پرنده خصلتی بشری یا نوعی فرهنگ دارد و در اثر عشق و دوستی Ideal Type برای همگرایی دیده میشود و میتوان از دل آن به نوعی میان فرهنگی یا حرکت از واگرائی به تجربهی تحول معنوی از طریق همگرائی رسید.
نظر شما