بهفروزی میگوید: کتاب تاریخ رنه گروسه ده جلد است و هفت هزار صفحه حجم دارد. این کتاب روی میز آقای جربزهدار در نشر اساطیر است و به دلیل کسادی بازار و نبود کاغذ هنوز ایشان آمادگی نشر این کتاب را به دست نیاوردهاند.
شما یکی از مترجمان بسیار پرکار در زمینههای مختلف حوزه علوم انسانی از جمله تاریخ محسوب میشوید. از چه زمانی وارد عرصه ترجمه شدید و چگونه شد که به این مسیر گام گذاشتید؟
من از سال 61 کار ترجمه را شروع کردم. در آن زمان به تازگی از فرانسه به ایران برگشته بودم و آرمانهایی در سرم داشتم. به همین خاطر به سراغ ترجمه آثار کودکان رفتم. در فرانسه مجموعهای را تهیه کرده بودم که آثار نویسندگان بزرگ را به صورت مختصر برای استفاده کودکان و نوجوانان فراهم کرده بود. آن کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم و در مقدمه نخستين جلد کتاب هم نوشتم بهتر است به جای قصههای لولو آمد و گنجشک پرید، برای بچههای هشت نه ساله به بالا ویکتور هوگو بخوانیم و کودک را با شخصیتهایی مانند دیدرو آشنا کنیم. از این مجموعه دو کتاب را منتشر کردم.
یعنی ناشر کتاب خودتان بودید؟
بله. ناشر خودم بودم و در آن موقع هم هیچ آگاهی نسبت به صنعت نشر نداشتم. کتاب را به یک مقاطعهکار دادم و گفتم این نوشتهها را به صورت کتاب در بیاور. هم در حروفچینی مشکل داشت و هم در باقی جنبهها مسئله فراوانی داشت. در پخش کتاب هم مشکل داشتیم. همان مقاطعهکار گفت برای پخش کتاب باید آن را به روزنامهفروشیها بدهیم. این را هم گفت که زیر پنج هزار جلد نمیشود کتاب را منتشر کرد. ما کتاب را در همان تیراژ منتشر کردیم و به چند نفر از اقوام و آشنایان دادیم. آنها هم گفتند که این کتاب را با این نوع حروفچینی کودکان و نوجوانان اصلاً نمیتوانند بخوانند. این شد که به این نتیجه رسیدم باید از دست این کتابها خلاص شوم. یک روز کتابها را توی باغچه ریختم و با بچههایم آتششان زدیم.
جالب است که بعد از این شروع تلخ ناامید نشدهاید و مسیر ترجمه را ادامه دادهاید.
بله. در همان زمانها یکی از دوستان که قصد داشت یک دفتر انتشاراتی راه بیندازد به سراغ من آمد و چهار کتاب را برای ترجمه به من سفارش داد.
اسم آن کتابها را به خاطر دارید؟
اسم سهتاشان الان در ذهنم است. قلب لشکر ششم، مانور پائیزه و آخرین زندانی. همه این کتابها مربوط به جنگ جهانی دوم بود. آن زمان گویا ترجمه کتابهای مربوط به جنگ جهانی دوم خیلی باب بود. این بود که به من پیشنهاد شد و نخستين تجربه من در عرصه ترجمه، همین کتابها بودند. بعد از آن به سراغ کتابهای دیگری رفتم. کتابهایی مثل فرودگاه نوشته آرتور هیلی و چند کتاب دیگر. انتشار این کتابها باعث آشنایی من با انتشارات اساطیر و آقای عبدالکریم جربزهدار شد و همین آشنایی باب ترجمه آثاری دیگر را گشود.
در بین آثاری که در آن دوره ترجمه کردید کدام اثر را شاخص میدانید؟
مجموعهای بود به نام «با بزرگان ادبیات جهان آشنا شوید» که بالغ بر هشتاد جلد میشد. این مجموعه عالی بود و هنوز هم حسرت این موضوع که چرا این مجموعه به طور کامل به فارسی ترجمه نشد با من باقی مانده است. من دو جلد آن را ترجمه کردم. یکیشان مربوط به ویکتور هوگو بود و یکی مربوط به مولیر. آن کتاب مربوط به ویکتور هوگو را من خیلی دوست داشتم و به نظرم اثر بسیار شاخصی بود.
این دو کتاب منتشر شدند؟
ویکتور هوگو را ناشری به اسم نشر اهورا منتشر کرد. مولیر را هم مجانی به انتشارات قطره دادم تا همراه مجموعه آثاری که از مولیر میخواستند منتشر کنند عرضه شود. من توصیهام به نشر قطره این بود که گزیدهای از نمایشنامههای مولیر را منتشر کند و آثار منظومش را هم ترجمه نکند. چون اصلاً قابل انتقال به فارسی نیستند. کتاب مولیر هم کتاب زیبایی بود. در این کتاب به عنوان نمونه درباره مولیر گفته شده از این آدم که به دربارهای مختلف رفت و آمد داشت و نمایشنامههای بسیاری نوشت حتی یک امضا هم باقی نمانده است. همین موضوع هم درباره هویت مولیر افسانههای زیادی پدید آورده است. مثلاً میگویند او یک دهاتی بود که با الاغی که باری از کتاب داشت به پاریس آمد و از این اداره به آن اداره رفت تا گم شد. من از مولیر ترجمه دیگری هم دارم. اثری دارم به نام شش داستان که از بالزاک و موپاسان و رابله و مولیر در آن کتاب آثاری ترجمه شده است.
بعد از این دوره شما به سراغ ترجمه آثار تاریخی آمدید. در این میان یکی از کتابهایی که انتظار میرفت با ترجمه شما منتشر شود و منتشر نشده کتاب تاریخ رنه گروسه است. سرنوشت این کتاب به کجا کشید؟
کتاب تاریخ رنه گروسه ده جلد است و هفت هزار صفحه حجم دارد. این کتاب روی میز آقای جربزهدار در نشر اساطیر است و به دلیل کسادی بازار و نبود کاغذ هنوز ایشان آمادگی نشر این کتاب را به دست نیاوردهاند. کتابهای ده پانزده جلدی زیادی وجود دارد ولی تفاوت این کتاب آن است که همه آن را من به تنهایی ترجمه کردهام.
غیر از این کتاب شما باز هم آثار پر حجمی را ترجمه کردهاید.
بله. به عنوان نمونه دایرهالمعارف تاریخ جهان فرهنگستان بورداس که نشر قطره منتشر کرد و اگر حالا بخواهد تجدید چاپ شود فکر نمیکنم کمتر از هفتصد یا هشتصد هزار تومان قیمت آن باشد. برای همین هم تجدید انتشار نمیشود.
ظاهراً کتابهای زیادی دارید که انتشارشان با مشکل مواجه شده است.
آخرینش همین کتاب آخرم بود که این هم انتشارش خیلی مسائل و مشکلات داشت. ولی به جز اینها که گفتم باقی آثارم تقریباً همگی منتشر شدهاند. این آثار شامل تعدادی رمان و کتاب روانشناسی هستند و تعدادی از آثار هم در حوزه تاریخ میگنجند. به عنوان نمونه یک کتاب دو جلدی درباره تاریخ مغول از من منتشر شده که یک جلدش به چنگیزیان و یکی دیگر به تیموریان میپردازد و رنه گروسه و لوسین بوا زیر نظر کاوینیاک آنها را تالیف کردهاند. تاریخ پارتها، ایران از آغاز تا اسلام و از آغاز تا اکنون هم از دیگر آثار تاریخیای است که ترجمه کردهام. تعدادی از آثار یونگ را هم ترجمه کردهام.
گفتید که اثر جدیدتان یعنی زیباییشناسی و فلسفه هنر هم با سختی زیادی منتشر شده. کمی بیشتر در این زمینه توضیح میدهید؟
ترجمه این کتاب کار بسیار مشکلی بود. در این کتاب از افلاطون تا لاکان، ایدههای مرتبط با موضوع زیباییشناسی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
هر کدام از این فیلسوفان و اندیشمندان اصطلاحات تخصصی خاص خودشان را دارند و این مشکل بودن ترجمه کتاب را قابل درک میکند.
بله. کار مشکلی بود ولی باید انجام میشد. به این دلیل که جای چنین کتابی خالی بود. همین شد که ما ترجمه کردیم و کتاب را برای انتشار در اختیار فرهنگستان هنر قرار دادیم. آنها هم کتاب را دادند به ویراستار و ایشان هم هر چه که دلش خواست به سر کتاب آورد. به عنوان نمونه مثل افلاطون را به مثالها تبدیل کرده بودند. یا به جای میراث گذاشته بودند ریگمرد. گفتم که ریگمرد لغت خیلی خوبی است ولی در خاکروبه اثر من این جواهر شما توی ذوق میزند. بگذارید همان میراث باقی بماند. از این مسائل با ویراستار کتاب زیاد داشتیم. بعد از آن هم کتاب را از این ناشر گرفتیم و به انتشارات دیگری دادیم و آن ناشر هم چندین سال انتشار کتاب را متوقف کرد تا در نهایت با ناشر فعلی کتاب را منتشر کردیم.
کتابهایی که ترجمه میکنید انتخاب خودتان است یا به سفارش ناشر است؟
این کتاب آخر انتخاب خودم بوده است. کتاب را در نمایشگاه دیدم و خوشم آمد. چون در این زمینه منبعی به فارسی نداشتیم. این را به عنوان یک کتاب مرجع من کار کردم. محور نوشتن کتاب آقایی به نام پاسکال شابو بوده که خودش فیلسوف است. او دوازده نفر از اساتید را دور هم جمع کرده و تکتک سطور این کتاب حاصل تلاش مشترک این دوازده نفر است. یعنی اینگونه نیست که یک فصل را یکی نوشته باشد و فصل دیگر را یک نفر دیگر. همه فصلها با نظر جمعی نوشته شدهاند و از این نظر هم این کتاب بسیار قابل توجه است. غیر از این اکثر کتابهایی که ترجمه کردهام به سفارش ناشر بوده.
یکی از آثار مهمی که ترجمه کردهاید سفرنامه دلاواله است. این کتاب را پیشتر شجاعالدین شفا ترجمه کرده بود. چرا دوباره به سراغ ترجمه آن رفتید؟
آنچه آقای شفا ترجمه کرده بود فقط شامل یکچهارم سفرنامه دلاواله و مربوط به بخش ایران آن بود. دلاواله نابغه است. من وقتی سفرنامه او را میخواندم سعی میکردم در ذهنم مسیر او را تجسم کنم. به عنوان نمونه من تخت جمشید را سه بار دیده بودم ولی آنگونه که دلاواله دیده بود من نتوانسته بودم ببینم. دقت غریبی داشته است. اولین کسی بوده که سعی کرده است خط میخی را بخواند و با دقت تمام این خطوط را ثبت کرده است. یا بر مبنای لباسهای نقش برجستهها تخمین میزند که فردی که در نقش برجسته تصویر شده باید شخص مهمی باشد اما نمیتواند شاه باشد و دلایل را هم مینویسد و نتیجه میگیرد این فرد موبد بوده است چون رو به طرف آتشگاه دارد. من تصمیم گرفتم تمام کتاب دلاواله را ترجمه کنم. به این خاطر که هم جذابیت داشت و هم اینکه امکان مقایسه میان ایران و کشورهای اطرافش را فراهم میکرد.
در حال حاضر مشغول به ترجمه چه اثری هستید؟
در حال حاضر هم مشغول ترجمه سفرنامه رافائل دومن با مقدمه شفر هستم. مقدمه شفر ترجمه شده و مشغول ترجمه باقی آن هستم. این سفرنامه مربوط به سال 1660 است و به میسیونرهایی که به ایران میآمدهاند تعلق دارد. شاید مقدمه شفر از خود کتاب مهمتر باشد ولی این کتاب هم جذابیت فراوانی دارد.
نظر شما