موسی بیدج در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
مجتهد ترجمه شعر هستم/در نمایشگاههای جهانی بهجای آثار ادبی کاتالوگ سیوسه پل ارائه میدهیم!
موسی بیدج، شاعر و مترجم گفت: من مجتهد ترجمه شعرم و در حال حاضر 52 کتاب چاپ شده دارم که اکثر آنها ترجمه شعر است. به نظر من مترجمی که در کارش اجتهاد دارد، در پارهای موارد میتواند با تشخیص خود بخشهایی از شعر را حذف کند.
یکی از مشکلات ادبیات امروز ایران، حضور ضعیف در بازارهای جهانی است؛ از طرفی شما از جمله افرادی هستید که در طول سالها ترجمههای مختلفی را به بازار جهانی عرضه کردهاید؛ به نظر شما این گونه فعالیتهای انفرادی میتواند تاثیرگذار باشد؟
ما به دلیل آنکه به کار جمعی عادت نداریم با ضعفهای زیادی روبهرو بودهایم. به نظر من فردی کار کردن بهتر از کار نکردن است؛ اما کافی نیست. من بیش از 35سال است که مشغول به کار هستم؛ در این سالها تلاش کردهام که از شعر امروز عرب در ایران و از شعر امروز ایران در جهان عرب چشماندازی درست کنم؛ موفق بودن یا نبودن به کنار، مشکل اینجاست که یک نفر به تنهایی نمیتواند چشمانداز درست کند و ما باید جمعی این کار را انجام دهیم. اجازه دهید مثل رپورتاژ آگهیها اعلام کنم که من حداقل 200 شاعر عرب را در کتابهای متعدد به فارسی معرفی کردهام و در همین حدود هم از شاعران معاصر ایرانی در جهان عرب؛ من به خوبی میدانم که چشمانداز درست کردن کار یک نفر نمیتواند باشد اما شروع کردم و تا به امروز 5 کتاب در بیروت، 5 کتاب در کویت و 2 کتاب در الجزایر از شعر و داستان امروز ایران چاپ کردهام. البته 2 کتاب دیگر نیز به زودی در قاهره منتشر خواهد شد.
این دو کتاب جدید در چه حوزهای است؟
یکی از این دو کتاب گزیده شعر ایران از 75شاعر بعد از نیماست که از هر کدام یک شعر به همراه مختصر بیوگرافی آنها آمده است. کتاب دیگر نیز مجموعه شعر خودم است.
هنوز به جواب سوالم نرسیدهام؛ آیا این فعالیتها تاثیرگذاز بودهاند؟
تأثیرگذاریها نسبی است. این اتفاقات برای من یک پیروزی محسوب میشود. وقتی که در قاهره که مرکز ثقل ادبیات جهان عرب است، کتابی از شعر امروز ایران چاپ میشود، برای من میتواند موفقیت باشد. من به همین کارهای کوچک دلم را خوش میکنم. ته ذهن من همیشه یک باغچه پر از شعر ایران در جهان است؛ اما طبیعتا با یک باغچه کوچک نمیتوان محصولات زیادی تولید کرد. واقعیت این است که در شرایط فعلی کسی حمایت نمیکند. ولی من که دست روی دست نمیگذارم؛ چراکه به دنبال عشقم میروم. دوستان معتقدند که من با این کارها به خودم ضربه زدهام؛ چراکه به جای آنکه بگویند، موسی بیدج شاعر، میگویند، موسی بیدج مترجم. البته این هم برای من افتخاری است؛ چراکه ما در کشورمان مترجم کم داریم؛ اما تا دلتان بخواهد شاعر وجود دارد. من هیچ وقت خودم را با حافظ، سعدی، مولوی و نیما و بعد نیما مقایسه نمیکنم. هرکسی به اندازه خودش. به نظر من هر شاعر، نویسنده، مترجم و اهل هنری یک باغچه دارد و این باغچه ممکن است که چهار گل داشته باشد یا مثل باغچه حافظ و سعدی پر از گل باشد. من احساس مسئولیت کردم و به ترجمه رو آوردم و نخواستم به تنهایی التذاذ هنری ببرم.
حرف شما پر از کنایه بود. هم درباره شاعرها و هم درباره مترجمان. برداشت من درست بوده است؟
کنایه که نه؛ خلاصه اخبار بود و حالا مشروح خبر! وقتی که قرآن نخستین حرفش درباره قلم است، ما اگر پیرو قرآن هستیم، باید به قلم احترام بگذاریم و قلم را برنداریم و هرچه که دلمان میخواهد بنویسیم. این حرف کلی است و من نمیخواهم اینجا جانماز آب بکشم. اصلا پیامبر آمده که مکارم اخلاق را به ما یاد بدهد و نه چیز دیگر. خدا به نماز و روزه ما که نیاز ندارد؛ اما مکارم اخلاق در جامعه لازم است و هر فردی باید به خانواده، همکار، همسایه، همشهری و هموطناش احترام بگذارد. ادبیات، همین اخلاق را باید رواج دهد و ترجمه هم تجارب اخلاقی دیگران را به ما بگوید. این کل ماجراست. حالا ما کار جمعی نمیکنیم و هیچ چیزمان نیز شبیه به ژاپن نیست آن وقت انتظار داریم که در فوتبال از ژاپنیها ببریم. مگر ماشین، خیابان، وسایل زندگی و امکانات دیگرمان از ژاپنیها برتر است که فوتبالمان باشد؟ اصلا اخلاق و ادب ما شبیه به آنهاست که چنین مواردی را انتظار داریم؟ میگویند در ژاپن مدیران کفش کارمندان را واکس میزنند تا در غرور مدیریت غرق شوند. آیا در کشور ما مدیران چنین برخوردی دارند؟ به نظر من مشکلات ما ریشهای است و باید عمیقتر فکر کنیم. واقعیت این است که ما کار چندانی نکرده و تنها یاد گرفتهایم که اگر کسی هم کار خوبی انجام داد بهجای نقد کردن او را نفی کنیم.
شما مخالف نقد هستید؟
مساله تفاوت بین نفی و نقد است. من همیشه از نقد استقبال میکنم؛ چراکه انسان را رو به تکامل میبرد. اصلا چه کسی است که کامل باشد؟ ما انسان کامل نداریم؛ همه آدمها نسبی هستند. اگر کسی کار خوبی کرده باشد، من واقعا از آن تعریف میکنم و اگر کار بدی باشد برای نقدش دلیل میآورم. من نفی نمیکنم، نقد میکنم؛ اما در این روزگار بعضی میخواهند نفی کنند. غبطه خوردن با حسادت کردن خیلی فرق میکند. من غبطه میخورم که شما این کار خوب را کردید و من نکردم. این مسأله باعث میشود تا بروم و تلاش کنم که آن کار خوب را من هم انجام دهم. اما اگر این حس حسادت باشد، میگویم که چرا فلانی این کار را کرده است، چوب لای چرخش بگذارم. این دوتا با هم فرق میکند.
شما سالهاست که به ترجمه شعر مشغولید. بنابراین نظر شما مخالف آن عدهای است که میگویند شعر ترجمهپذیر نیست. شما به این حرف کارشناسان چقدر اعتقاد دارید؟
من مجتهد ترجمه شعرم و در حال حاضر 52کتاب چاپ شده و 10 کتاب چاپ نشده دارم؛ اکثر این کتابها ترجمه شعر است. بله درست است، عدهای معتقدند که شعر ترجمهپذیر نیست و سوال من این است که اگر شعر ترجمهپذیر نیست چرا کتاب نزار قبانی من 8چاپ میخورد و نرودا با اینکه زبانش اسپانیایی است در کشور ما ترجمه کتابهایش با استقبال روبهرو میشود؟ اجازه بدهید کمی دقیقتر به این موضوع نگاه کنیم. قبلا میگفتند، شعر اتفاقی است که در زبان رخ میدهد و باید به همان زبان آن را خواند اما امروز شرایط تغییر کرده است. عدهای میگویند که ترجمهناپذیر بودن شعر یک تئوری غربی است؛ اما جاحظ، دانشمند بزرگ عرب در 1200 سال پیش گفته شعر ترجمه نمیشود و باید به زبان اصلی خوانده شود، برای آنکه در ترجمه نقطه شگفتی شعر از بین میرود. خب راست میگوید؛ چراکه او درباره شعر کلاسیک صحبت میکند و زمانی که ما وزن، قافیه، ردیف و آرایهها را از شعر میگیریم، زیباییهای اثر ضربه میخورد؛ اما در شعر امروز تصویر حرف اول را میزند و شاعر اندیشه را در تصویر پیاده میکند. برای مثال درخت در تمام فرهنگها تصویر مشابهی دارد و اگر شاعری مثلا بگوید «تو قامت بلند تمنایی ای درخت» در همه زبانها قابل فهم است؛ بنابراین شعر امروز قابل انتقال است؛ اما نه هر شعری.
در این بین مترجم چقدر تاثیرگذار است؟
به نظر من دست مترجم باز است و میتواند برخی شعرهای متوسط را عالی کند و گاهی این امکان وجود دارد که با ترجمه اثری عالی، آن اثر به شعری متوسط و حتی ضعیف تبدیل شود. البته ما در اینجا درباره مترجم صحبت میکنیم و طرف صحبت ما کسانی که مشق مینویسند، نیست. مترجم یعنی کسی که بر زبان مبدا و مقصد تسلط دارد و با فرهنگ زبان مبدا آشنایی کامل، و بر موضوع اشراف دارد. وقتی متن درباره ادبیات است، مترجم باید از ادبیات شناخت داشته باشد.
بنابراین تنها تسلط زبانی در ترجمه تاثیرگذار نیست؟
قطعا همینطور است. ما امروز در پیرامون خودمان آدمهای دو زبانه زیاد داریم؛ اما آیا همه این افراد مترجم هستند؟ در کشورمان میلیونها هموطن آذری زبان داریم، آیا میتوانیم بگوییم که میلیونها مترجم ترک داریم؟ همینطور هم چند میلیون عرب. پس ترجمه چیز دیگری است. از طرفی کار مترجم با کار مترجم ادبیات نیز متفاوت است و باز مترجم شعر با مترجم ادبیات فرق میکند؛ بنابراین باید تقسیمبندی شود. من مترجم شعر هستم؛ اما شاید بعضی از مترجمان از ترجمه شعر سر باز بزنند.
مترجم چقدر روی شعر اثر میگذارد و آیا این حقیقت دارد که مترجمان شعر برداشتهای خود را از شعر ترجمه میکنند و به نوعی به کلمات شاعر پایبند نیستند؟
ترجمه زبان اثر را ساده میکند؛ چراکه قرائت مترجم از متن است. مترجم موجودی بیروح و بیطعم و بیخاصیت نیست و اثری که ترجمه میکند قرائت خودش است. از لورکا ترجمههای مختلفی شده است و من از میان همه این ترجمهها، کار شاملو را میپسندم. بعضیها از این ترجمه انتقاد میکنند و میگویند که شاملو زبان خودش را به لورکا داده است؛ من زبان اسپانیایی نمیدانم اما دوست دارم بگویم که اگر لورکا قصد داشت به فارسی شعر بگوید، همانی را میگفت که شاملو ترجمه کرده است. ما اصلا ترجمه آزاد به آن معنایی که مطرح میشود، نداریم. خیانت و امانت کجاست؟ من هم در ترجمهام سعی کردم خودم را جای ادونیس بگذارم و ببینم که اگر این شعر را ادونیس میخواست به فارسی بنویسد چطور مینوشت. محدودیتهای زبان را نیز فراموش نکنیم. زبان عربی و زبان فارسی از نظر وسعت واژگان همسطح نیستند و عربی گستردهتر است. ما تعصب روی فارسی داریم و این موضوع خوب هم است اما وسعت زبان فرق میکند. با این حال زبان فارسی زبانی امروزیتر است؛ چراکه میتوان آن را آسانتر یاد گرفت؛ درست مثل زبان انگلیسی که یکساله میتوان آموخت اما برای زبان عربی شاید دو سه برابر این زمان لازم باشد. به عقیده من چیزی به اسم ترجمه آزاد نداریم و کاری که اتفاق میافتد یا ترجمه است یا اقتباس است. امانتداری در شعر این است که مترجم، شعر را در زبان فارسی به گونهای ترجمه و بازآفرینی کند که در زبان مقصد، به دل بنشیند. در میان عربها چشم گاو نماد زیبایی است اما ما نمیتوانیم در ترجمه فارسی بگوییم که چشم تو به گاو میماند. پس امانتداری این است که مترجم اثر را به فرهنگ خودش برگرداند. ولی به خواننده هم بگوید که در زبان مبدأ عناصر زیبایی متفاوت است.
شما گاهی در ترجمههای خود مانند کتاب نزار قبانی بخشهایی از اثر را حذف کردهاید؛ آیا مترجم حق چنین کاری را دارد؟
ببینید به نظر من در بعضی شعرها، بخشهایی است که اگر ترجمه شود، به اثر ضربه میزند؛ این همان «در زبان اتفاق میافتد» است. برخی قسمتها در زبان اصلی خیلی خوب است، اما اگر در زبان دوم آن قسمت ترجمه شود، امکان دارد که به بخشهای دیگر نیز ضربه بزند. به نظر من مترجمی که در کارش اجتهاد دارد، در پارهای موارد میتواند با تشخیص خود بخشهایی از شعر را حذف کند؛ البته این موضوع به شرطی است که مترجم این موضوع را در کتاب اعلام کند و علت را هم بگوید. همانطور که شما گفتید، من در کتاب نزار قبانی این کار را کردهام. فکر میکنم تا به امروز بیش از 20کتاب از نزار قبانی ترجمه شده اما چرا کار من بیشتر دیده شده است؟ (با رجوع به اینترنت میتوان به اثر گذاری این ترجمه به خوبی واقف شد) دلیل این است که مترجم در این اثر متوجه بوده که چه کاری باید انجام دهد. امانتداری این است. من میتوانستم عین منظومه بلقیس را در این کتاب بیاورم و ترجمه آن برای من کاری نداشت. این مجموعه یک منظومه جوششی و حسی است که جاهایی از آن بیان احساسات و جاهایی فحاشی است. من نمیخواستم آن قسمتی را که ناسزاگویی است، در کتاب بیاورم؛ چراکه اعتقادی به ناسزاگویی در شعر ندارم. البته این فقط حرف من نیست. مثلا محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی میگوید که من مرگ را در شعرهایم میآورم اما زیبا میآورم. یعنی کار شاعر آفریدن زیبایی است تا بتواند اندیشه را القا کند؛ اگر نه مقاله میشود. ما در مقاله مستقیم میگوییم که این درست است و آن غلط است اما در شعر باید جمال گفتار را هم مد نظر داشته باشیم و در مقوله زیباییشناسی باید زیباییشناسانه صحبت کنیم.
این حرف شما نسبی است و شاید در هر فرهنگی یک برداشتی وجود داشته باشد. مثلا در شعرهای بودلر ما شاهد تصاویر کثیف و کریه هستیم و اتفاقا شعرش مورد پسند مخاطبان شعر در همه دنیاست. این بحث زیباییشناسی در اینجا چه میشود؟
یک جنبه زیباییشناسی یعنی آن چیزی را که در واقعیت زیبا نیست، طوری ارائه دهید که چندشآور نباشد. شعر دنیای استعاره و مجاز است و باید از خیال برای بیان واقعیتها بهره ببرد. جنگ پدیده زشتی است و هیچکس دلش نمیخواهد جنگ شود؛ اما شاعران به شکلی از جنگ صحبت میکنند، که خواننده چندشش نشود. اجازه دهید که سادهتر بگویم. روزگار ما روزگار رشوه است و رشوه شاعر به مخاطب زیبایی و خیال انگیزی است و اگر شاعر مستقیمگویی کند، آن شعر نیست؛ بنابراین باید استعاری حرف بزند. شما به یک فروشگاه که میرسید، به ویترین آن نگاه میکنید، اگر ویترین تاریک و بهم ریخته باشد، رغبت نمیکنید که به داخل فروشگاه بروید؛ حتی اگر کالای خوبی داشته باشد. من هم بودلر خواندهام اما طول موج من با او نمیخواند. شما به بوستان میروید و دو تابلو میبینید. یکی نوشته اگر گلی قطع کنید هزار تومان جریمه میشوید. روی تابلوی دیگر نوشته گل در بسترش زیباست حالش را رعایت کنیم. کدام اثرگذارتر است؟ زیبایی شعر یعنی همین. این برداشت و اجتهاد من است.
با حضور بیشمار مترجمان در سطح کشور، چگونه میتوانیم اجتهاد مترجمها را تشخیص دهیم؟
یکی نوشته بود که برادرم سه روز است که از خانه خارج شده و از آنجایی که هنوز آلبوم پاپ منتشر نکرده ما نگران او هستیم. این در مورد مترجمان و شاعران نیز هست و هر کسی که از خانه قهر میکند، یا مترجم میشود یا شاعر. مسلما، سابقه ادبی و علمی هر فردی بیانگر اجتهاد اوست.
چند وقت پیش نقدی در ایبنا منتشر شد که شما از بابت انتشار آن ناراحت شده بودید. کمی درباره این موضوع توضیح میدهید؟
من یک زمانی نقد مینوشتم؛ دقت کنید، گفتم نقد و این با نفی متفاوت است. شما چه بخواهید، چه نخواهید من اسم و رسمی دارم و زمانی که نقدی مینویسم و پای آن نام خود را میزنم این نقد اعتباری دارد؛ اما وقتی کسی که نه فارسی و نه عربی بلد است و نه ذوق شعر دارد و هیچکجا اسمی هم از او مطرح نیست، میآید و مدعی میشود که موسی بیدج اشتباه کرده، خندهدار است. آن فرد دو ایراد گرفته که نابجاست و اگر آنها را انجام دهم ترجمهام غلط میشود. من نمیخواهم جواب چنین کسی را بدهم؛ اما نقد من به شما این است که باید توجه داشته باشید، کسی که ممکن است زبان محاوره عربی را بلد باشد، دلیل بر مترجم بودن او نیست. لذا مسالهای که در آن مقاله مطرح شده، یک غرضورزی است و من خطابم به منتشر کننده آن مطلب است، باید ببینید که کسی که درباره یک فرد دیگر مینویسد در چه جایگاهی قرار دارد. اتفاقا من از نقد استقبال میکنم؛ اما شما به عنوان کارشناس ادبیات و رسانه وقتی درباره کسی که بیش از 50 کتاب دارد نقدی میخواهید منتشر کنید؛ حداقل اول آن مطلب را به یک نفر کارشناس نشان دهید تا از صحت آن مطمئن شوید. من که کامل نیستم؛ بنابراین دلم میخواهد نقد شوم؛ اما نقد درست و صحیح. کسی که ایراد میگیرد که طیر کبوتر نیست بلکه پرنده یا پرواز است!! این شخص عربی بلد نیست وقتی هم نداند «را» کجای جمله قرار بگیرد، فارسی هم نمیداند و ذوق شعر هم هیچ!
از موضوع نقد فاصله بگیریم؛ همانطور که گفته شد، شما و برخی دیگر از مترجمان در معرفی ادبیات ایران به جهانیان تلاشهای زیادی انجام دادهاید؛ اما به جایگاه مناسبی نرسیدهایم و میتوان گفت که کسی در دنیا ادبیات ما را نمیشناسد. راهکار شما چیست؟
من همیشه افسوس میخورم و میگویم که ای کاش ما یک قفسه از ادبیات امروز ایران، نه خیلی زیاد، 100 کتاب مهم را به پنج زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر میکردیم تا همه با پتانسیلهای ادبیات امروز ما آشنا شوند. در همه این سالها دانشگاهها، مراکز فرهنگی و همایشهای مختلف عربی از من برای سخنرانی دعوت کردهاند و همیشه این افسوس با من باقی مانده که ای کاش میتوانستم کتابها و نمونههایی را معرفی کنم تا افراد حاضر در این نشست بروند و آنها را بخوانند. برای مثال در جایی گفتم که ما امروز حداقل 20 زن رماننویس مطرح داریم و آنها از من پرسیدند که نمونهای وجود دارد تا ما بخوانیم؟ من که نمیتوانم این کار را انجام دهم و این کار یک موسسه و نهاد است؛ چراکه نیاز به برنامهریزی سازمانی دارد. این کارها فردی نیست. سال گذشته من به یک نشستی در الجزایر دعوت شدم و وقتی به نمایشگاه کتاب رفتم، دیدم که در غرفه ایران دو قفسه وجود دارد که در یکی کاتالوگهای زایندهرود و سیوسهپل و در دیگری کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (آن هم به زبان فارسی) چیده شده بود. این وضعیت واقعا ناراحت کننده است. ما امکانات بالقوه و لازم برای حضور در جهان را داریم؛ اما کسی حمایت نمیکند. همین الان اگر از من بخواهند، حداقل 10 مترجم خوب فارسی به عربی معرفی میکنم. خود من از 200 شاعر معاصر ایرانی آثاری ترجمه کردهام اما این آثار در جهان پهناور امروز گم میشود و باید فکر اساسیتری کرد.
خودتان چه بازخوردی گرفتید و یا استقبال در بازار جهانی خوب بوده است؟
استقبال از این کتابها خوب بوده است. بد نیست که بدانید عربها فقط ادبیات سابق ما را میشناسند. البته اروپاییها زودتر از عربها با ادبیات فارسی آشنا شدهاند و در قرن 16 -17 میلادی به بعد آثار کلاسیک ما را ترجمه کردهاند. استعمار با اینکه به سرزمینهای عربی ضربه زد؛ اما یک زبان دومی به آنها یاد داد و آنها توانستند با جهان ارتباط برقرار کنند و این هدیه استعمار به اعراب بود. عربها از طریق فرانسه و انگلیسی با ادبیات امروز ایران آشنا شدند. بدون تعارف باید بگوییم که برخی از ستونها و استوانههای شعر عرب، ایرانی است. بشار بن برد یا ابونواس یا طغرایی اصفهانی و مهیار دیلمی کم کسی نیستند؛ اما رفته رفته این خدمات فراموش شد. تا چندی پیش ایران و عرب مترجم نیاز نداشتند؛ تا دهه چهل شمسی در دانشگاهها، استادان ادبیات فارسی، عربی تدریس میکردند. شما توجه کنید، حافظی که از شیراز بیرون نرفته، شعر عربی گفته است. بارها شده که من برای دوستان عربزبان شعری عربی از حافظ خواندهام و آنها ماندهاند که کدام شاعر عرب این شعر را گفته است. به هر حال اگر کشورهای خارجی ادبیات ما را دوست دارند به دلیل پیشینه ماست؛ چراکه آنها مولانا، حافظ، سعدی، فردوسی و خیام را به خوبی میشناسند. خوب به خاطر دارم زمانی که ادونیس به ایران سفر کرده بود در جلسهای که من و قیصر امینپور حضور داشتیم، گفت که من حافظ، مولوی و سعدی را خواندهام و خیلی هم دوست دارم و امروز به اینجا آمدهام تا ببینم که نوادگان آنها چه میگویند. درآنجا زندهیاد قیصر به من گفت که «بلند شو برویم.» چراکه واقعا در برابر آن بزرگان ما کاری نکردهایم. اگر بخواهم از میان این آثار نمونهای موفق را به شما بگویم، میتوانم به ترجمه آثار فروغ اشاره کنم. من دو مجموعه شعر از فروغ فرخزاد ترجمه کردهام که در کویت منتشر شده و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفته است. کویت کشور کوچک اما ثروتمندی است و چیزی که منتشر میکند در سطح وسیعی است و به سایر کشورهای عربی نیز ارسال میشود.
در جایی گفتید که همه شما را به عنوان مترجم میشناسند. آیا فکر میکردید که روزی در دنیای ترجمه گرفتار شوید و همه زندگیتان ترجمه شود؟
ترجمه هم گرفتاری شیرینی است. در ادبیات که پول نیست و فقط عشق است. البته من هم با نظر بزرگان ادب موافقم آنچه که در جهان باقی میماند عشق است. من برای دل خودم شعر سرودهام تا با شعر بخشی از روح تشنهام سیراب شود و برای رفع تشنگی بخش دیگر به سراغ شعر دیگران رفتهام. بعدها پیش خودم گفتم حالا که من یک زبانی را میدانم، کاری کنم تا افرادی که آن زبان را نمیدانند نیز از آن شعر بهره ببرند. برای همین رفتم سراغ ترجمه. من در دهه 60 در کار روزنامه بودم؛ اما بعد از مدتی به خودم گفتم که روزنامه یعنی کار روزانه. اما ادبیات از روز و ماه و سال عبور میکند.از این که نام مترجم را یدک بکشم خیلی هم خوب است. اما پیش از آن من شاعر و قصه نویسم. من پنج مجموعه شعر دارم، چهار مجموعه داستان و یک رمان چاپ نشده.
شما در این سالها چندین کارگاه ترجمه برگزار کردهاید. آیا تا به حال به فکر تمرکز در این حوزه و درآمدزایی از آن نیفتادهاید؟
من که نمیتوانم کسی را شاعر، مترجم و نویسنده کنم. باید این استعداد در درون فرد باشد و من راه را برای او کوتاه کنم. در گذشته چندین دوره ترجمه برگزار کردهام و میدانم که اگر در درون کسی یک کودک مترجم بازیگوش بلقوه باشد، آن فرد میتواند ببالد و بزرگ شود اما اگر نباشد با هیچ دارویی نمیتوان کسی را شاعر و مترجم کرد. آدمها باید خودشان را کشف کنند. در دنیای امروز مترجم نقش مهمی دارد؛ چراکه از لحاظ سیاسی همه مرزها بسته شده است اما از لحاظ فرهنگی مرزی وجود ندارد. و این یعنی کسی نمیتواند جلوی فرهنگ را بگیرد. مترجم در بازار زیاد است؛ بنابراین ناشر و رسانه باید احساس مسئولیت کنند و جلوی مترجم نماها را هم بگیرند.
نظرات