ملکمرزبان میگوید: شیراز و اصفهان به لحاظ فرهنگی خیلی قدرتمند هستند. اگر سعدی یا فردوسی نبودند، زبان فارسی حفظ نمیشد. شعر زبان ما را نگه میدارد و استوانه بسیار محکمی در زبان فارسی است.
در این نشست نسرین فقیه ملک مرزبان استاد دانشگاه الزهرا تهران پیرامون زبان سعدی و هویت ملی ایرانی سخن گفت. او در بخشی از سخنان خود به دو موضوع عمده پرداخت؛ سعدی و نوع برخوردش با زمانۀ خود و نیز؛ ارزشگذاری زبانی سعدی.
نسرین فقیه درباره موقعیت فرهنگی ایران در قن هفتم گفت: قرن هفتم، دورهای است که سه منطقه فرهنگی خراسان، آذربایجان؛ شیراز و اصفهان به لحاظ فرهنگی خیلی قدرتمند هستند.اگر سعدی یا فردوسی نبودند، زبان فارسی حفظ نمیشد. شعر زبان ما را نگه میدارد و استوانه بسیار محکمی در زبان فارسی است. تمامی حکامی که در دوره سعدی و پیش از سعدی هستند ،طبعا اصالتا باید ترکی بلد باشند و عربی هم که باعث افتخار و زبان ارتباط با بغداد بوده است، اما مداحان این حکام با فارسی برایشان شعر میسرودهاند. اینها سیاست و استراتژی است. شاید فکر نکرده بودیم و ناخودآگاه بوده است، اما در این استراتژی جوششی در درون نژاد این منطقه فرهنگی وجود دارد که اصرار دارد آن را حفظ کند و یکی از قهرمانهای بسیار مهم آن زبان است.
وی در ادامه افزود: یکی از دلایلی که زبان فارسی در قرن هفتم با وجود تمام شرایط نامساعدی که برایش وجود دارد، حفظ میشود، شعرا، نویسندگان و فرهیختگان هستند. سعدی رگهای ناب و زلال از هویت ایرانی میسازد. هویت ایرانی برای او مهم است، مثالهایش از انوشیروان و خسرو است.
این استاد دانشگاه افزود: سه محور در مقاومت و ایجاد هویت در کلام سعدی وجود دارد: محور نخست؛ انسان بما هو انسان استکه نمود آن در نصیحه الملوکها، رسائل، گلستان و بوستان است. همه اقشار و ملل و طوایفی که در این منطقه فرهنگی جاگرفتهایم و شاید همۀ جهان، با شعر سعدی ارتباط برقرار میکنیم. شعور سعدی در گستره تعریف انسانی، جهانی است. به همین دلیل خیلی از مخاطبان خارجی با آثار سعدی ارتباط برقرار میکنند. انتخاب سعدی برای عدم استفاده از واژگان عربی در آثارش، انتخابی آگاهانه و تعمدی برای کسب هویت است. سعدی مثل خیلی از شعرای دیگر در کنج نیست، بلکه شاعر اجتماع است و این مسئله در آثاری که برای مثال خطاب به امیر انکیانو سروده شده، مشخص است. سعدی از تخریب عبور کرده به ساختن میاندیشد. او نجاتبخش هویت است.
وی در خصوص محور دوم گفت: عشق نکته دومی است که سعدی محور قرار داده است. زیباترین اثر سعدی این است که عشق را بما هو عشق اگر که واقعی و صادقانه باشد، در کلام خود جا میدهد. چه اشکالی دارد که ما در دنیای زمین و آسمان، عشق را با یک جنس ببینیم؟ سعدی اصطلاحاتی در حوزه عرفان و تصوف به کار میبرد ،اما این کاربرد کافی نیست تا او را شاعر صوفی یا عارف بدانیم. سعدی احترام زیادی به صوفیان دارد و از پیرانی نقلهای بسیار خوبی دارد، ولی اینگونه نیست که لزوماً پیرو شیخ فلان باشد و خود را ملزم به شرکت در مراسم و آداب صوفیانه او کند. این در حالی است که مفهوم زهد و تصوف گفتمان حاکمی در جامعه است و در این فضاست که تسلیم این معانی نمیشود. عشق در کلام سعدی محوری است با چتر و سپهری به اندازه تمام انواع عشق. عشق صوفیان هم در آن جا میگیرد. اینگونه نیست که شعر حکیمانه و عارفانه نباشد، عرفان سعدی، عرفانی کاملا صادقانه و عمیق است. او ضد صوفی نیست در حالی که استادانش بودند. عشق به معنای اصیل عشق شمولی دارد که سعدی آن را میفهمد و میگوید و تسری میدهد.
به باور فقیه ملک مرزبان، محور سوم که هویتبخش است و کمک میکند ما مخاطب سعدی قرار بگیریم و با او ارتباط برقرار کنیم، موسیقی است، چه در موسیقی معنا و چه در موسیقی لفظ. سعدی شاعر تناسب است. سعدی زبان را به گونهای آرایش میکند که عیان نباشد. شبکههای متناسب تودرتویی که ایجاد موسیقی ذهنی میکند و مخاطب در این شبکه فرو میرود؛شبکهای از تناسب الفاظ و تناسبهای معنایی. یکی از ویژگیهای سبکی عجیب در بسیاری از اشعار سعدی، موسیقی نحوی است. سعدی شاعر عشق، انسان و موسیقی است.
نظر شما