از ژوئل اگلوف، نویسنده فرانسوی که پیش از این با رمان «منگی» مورد توجه مخاطبان ایرانی قرار گرفت، این بار رمان «عوضی» با ترجمه اصغر نوری در نشر افق منتشر شد.
رمان عوضی داستان مردی است که همیشه با دیگران اشتباه گرفته میشود، در حالی که خود نیز از شناسایی هویت واقعیاش عاجز است. رمان با شرحی که راوی از این موقعیتش میدهد، شروع میشود و همین موقعیت بسط و گسترش داده میشود. راوی با دیگران عوضی گرفته میشود و این که دیگران در برخورد اول چشم در چشم او میدوزند و فکر میکنند که او را یاد بیاورند و در نهایت نیز بجای کسی دیگر او را به یاد میآورند. راوی نیز تلاش میکند تا به یادش بیاید که طرف مقابل را آیا میشناسد یا این که باز هم یک اشتباه رخ داده است.
در این رمان نیز ژوئل اگلوف به آدمهای حاشیهیی جامعه فرانسه میپردازد. ژوئل اگلوف را وامدار کافکا میدانند و در این رمان نیز میتوان این نوشتن در فضاهای کافکایی را ردیابی کرد. مشخصه مهم رمان نویسی ژوئل اگلوف در خلق شخصیتهای منحصربفرد است که آنها با توجه به موقعیتهای خاص قرار گرفته در آن بتدریج در ذهن خواننده شکل میگیرند.
بخشی از متن رمان:
یک شب، توی خواب، درِ خانهام را زدند. در واقع، اول اینطور خیال کردم، قبل از آنکه برام روشن و آشکار شود که واقعاً درِ خانهام را میزنند، اما به طرزی عجیب، جوری که در آنِ واحد مصرانه و بسیار آهسته بود، انگار با تردید درِ خانهام را میزدند. سرم را از روی بالش بلند کردم. جُم نخوردم. الان دیگر صدایی نبود. دوباره سرم را گذاشتم روی بالش بلند کردم. جُم نخوردم. الان دیگر صدایی نبود. دوباره سرم را گذاشتم روی بالش و گوش تیز کردم، غیر از آن شیر آبی که سالهاست چکه میکند، فقط سکوت بود.
فکر کردم عجب آدم مضحکیام من، چون خوب که فکر میکردی بعید بود در آن ساعت کسی درِ خانهام را بزند. کسی را سراغ نداشتم که حتی وسط روز هم موقع گذاشتن از محلهام بیاید سری به من بزند. پس به یقین کسی را هم سراغ نداشتم که وسط شب اتفاقی گذرش به محله من بیفتد و یکهو به سرش بزند به دیدنم بیاید. و حتی ... حتی اگر کسی همچو قصدی داشت، گیریم آشنایی دور، یکی که فراموشش کردهام، آن هم از سر مستی، احتمالاً ـ توجیه دیگری برای این کار وجود ندارد ـ، قبل از رسیدن به پادری من، باید از درِ ساختمان وارد شود، بعد بسیار محتاطانه از جلوی اتاق سرایدار بگذرد که خواب خودش و سگش خیلی سبک است، آن هم تلولو خوران و خسخس کنان مثل یک مست. خیلی بعید است. تازه بعدش، با آن حالش، باید تا طبقهای که من درش ساکنم بالا بیاید، آنقدر طولانی که میتواند یک روز طول بکشد، تازه اگر بتواند چهاردست و پا شش طبقه بالا بیاید و به پاگرد من برسد، باید یادش بیاید یا حدس بزند که درِ خانه من کدامیک از آن چهار در است، و همه این جان کندنها فقط برای اینکه سلامی به من بدهد به این امید که لیوانی بهش بدهم. مگر میتواند سرپا بماند اصلاً.
کتاب «عوضی» اثر ژوئل اگلوف با ترجمه اصغر نوری در 144 صفحه با تیراژ 1100 نسخه به بهای 18هزار تومان از سوی نشر افق راهی بازار کتاب شد.
نظر شما