حال پرسش این است که برای مخاطب ایرانی این گفتوگوها تا چه اندازه جذابیت دارد و ترجمهاش آیا ضروری است؟ این پرسشی است که مترجم نیز بر آن واقف است و در مقدمه کتاب به آن خلاصهوار اشاره میکند و پاسخ میدهد. اما شاید مهمترین دلیل ترجمه این کتاب به همان اقبالی برگردد که در ایران نیز به مانند خیلی از جاهای دیگر دنیا، موراکامی از آن برخوردار میشود. به حتم برای مخاطب همراه با این نویسنده مطرح و پرخواننده، این گفتوگوی مهم حاوی کلیدهایی برای درک جهان داستانی موراکامی است. از طرف دیگر منتقدان و نویسندگان نیز از خلال این گفتوگو پی به نکاتی میبرند که هم به کار نقد و تحلیل آثار یکی از مدعیان جایزه ادبی نوبل در سالهای اخیر میآید و هم به کار نویسندگانی که تجربههای نویسندگان موفق را با دقت رصد و دنبال میکنند.
جدای از این موراکامی و کاوای از چیزهایی حرف میزنند و دربارهاش بحث میکنند که مخاطب جهانی داستانهای موراکامی در جاهایی مختلفی با آن روبه رو است. از جمله باید به مبحث تعهد و بی تفاوتی اشاره کرد که از اتفاق گفتوگوی دو نفره کتاب با آن شروع میشود. موراکامی و کاوای هرکدام نیز در مرحله ویراستاری کتاب، حاشیهای بر حرفهای خود درباره تعهد و مفهوم آن و چند و چوناش مینویسند. در همین بخش نخست از فرایند مهاجرت و بیگانه شدن با فرهنگی بومی و درآمیختگی با فرهنگ غربی یا دیگری حرف زده میشود.
در ادامه این گفتوگو شاهد واکنش نویسنده و روشنفکر ژاپنی به مسئله زلزله کوبه است. خواندن این بخش از حرفهای آنها نکته مهمی را در این میان برجسته میکند و اینکه واکنش روشنفکران به حادثه مهیبی مثل زلزله کوبه چگونه بوده است. موراکامی و کاوای از زاویهیی به این اتفاق نگاه میکنند که بیشتر از هر چیز همراه با تعقل است. نگرانی نویسنده سرشناس، بابت سلامت روانی آسیب دیدگان است و از این زاویه زلزله را کند و کاو میکند.
موراکامی در ابتدای کار نویسندگی، ژاپن را ترک میکند و به آمریکا میرود تا بیرون از مرزهای جغرافیایی کشورش و بدور از سنت رایج نوشتن به ژاپنی آنطوری بنویسد که از خودش انتظار دارد. او در گفتوگو با کاوای از دلیل مهاجرت و آرمانهای نویسندگی حرف میزند و علت بازگشت دوبارهاش به ژاپن را نیز توضیح میدهد. با این بخش از سخنان او نویسندگانی در کشورهای دیگر نیز حس مشترکی دارند که البته ناشی از دغدغههای مشابه نویسندگان در بخش وسیعی از جهان است. در این میان مسئله زبان نیز مطرح میشود. نویسندهیی که ژاپنی مینویسد و در غرب با زبان انگلیسی روبه روست، برای بیان خود، چه راه چارهیی پیدا میکند؟ اینها نکاتی است که موراکامی به آن فکر کرده است و درگیرش بوده است.
اما هاروکی موراکامی در شرح دیدارش با هایائو کاوای یادداشتی دارد که در مقدمه کتاب آمده است. او مینویسد: «هنگامی که در ایالات متحده زندگی میکردم، چندبار فرصت داشتم با هایائو کاوای صحبت کنم. وقتی خارج از کشور زندگی میکنید، فرصت دیدار با آدمی که بهطور طبیعی در ژاپن با او روبهرو نمیشوید، بیشتر میشود. اما آن زمان، من مشغول نوشتن رمانی بسیار بلند به نام وقایعنگاری پرنده کوکی بودم، و تقریبا بهکل در مهِ غلیظ داستانپردازی گم شده بودم. داستانم (به همراه من) بیتردید در مسیری رهسپار بود، اما اصلاً نمیدانستم آن مسیر به کجا ختم میشد. چیزهای متفاوت به طرز عجیبی درهم گوریده شده بودند و راه آسانی برای نظم و ترتیب دادن به آنها وجود نداشت. در رأسشان، نقاطی در داستان بود که واقعیت و خیال با آشفتگیِ مبهمی در هم میآمیخت. مانند کمدی پُر از خنزر پنزر که حدوداً سهسال گردگیری نشده باشد.»
موراکامی ادامه میدهد: «اما هنگامی که رودررو با کاوای صحبت کردم (هرچند تقریبا چیزی دربارهی رمان نگفتم)، از این که مشغولیت ذهنیام رفته رفته کم میشد احساسی حیرتانگیز و دوستداشتنی داشتم. شاید اینکه بگویم «بهبود» یافتم بزرگنمایی باشد، اما به یقین میتوانستم آسانتر نفس بکشم. ممکن است عجیب بهنظر برسد، اما هایائو کاوای انسان شگفتانگیزی است. من رفته رفته فهمیدم که چرا او طرفدارانی پرور و متعصب دارد ـ چند نفریشان را خودم میشناسم.
چیزی که همیشه در حرف زدن با کاوای تحت تاثیرم قرار میدهد این است که او هرگز سعی نمیکند با عقایدش برشما اثر بگذارد. به آنچه میگویی با دقت گوش میدهد، بیآنکه جریان افکارت را مختل کند. در عوض، تو را دنبال میکند و به آهستگی جایگاه خودش را تغییر میدهد. مثلاً، وقتی فهمید روی رمانی کار میکنم، کوچکترین حرفی نزد که توانِ هدایت من (یا کارم) را به مسیر تعیین شده داشته باشد. بعد شروع کرد به صحبت درباره چیزهایی که کمابیش ربطی به موضوع نداشتند، اما در نهایت، همین نکتهها مرا به چند مسیر طبیعی فکری رهنمون ساختند و اجازه دادند تصمیم بگیرم در کدامشان قدم بگذارم. یا دستکم، اینگونه به نظر رسید.
او بیآن که متوجه شوم، شهامت بسیار زیادی به من داده بود. از آنجا که مایلم انسانی عملگرا باشم تا نظریهپرداز و با یادآوری این نکته که رماننویس هم هستم، اغلب با نگرش کاوای بهعنوان یک طبیب حرفهای متقاعد میشدم. حین گفتوگو با او، مدام تحت تأثیر قرار میگرفتم که چهقدر سریع میتوانست یک روش فکری را با دیگری عوض کند و اینکه چهقدر عمیق بر موضوعی خاص تمرکز میکرد.»

موراکامی در شرح دیدار نهاییشان که منجر به گفتوگویی بلند میشود، با شعف و هیجان مینویسد:«اما اینبار که او را دیدم، رمانم تمام شده بود و دیگر هیچ فضای ممنوعهای وجود نداشت که از ورود به آن بپرهیزم. همانطور که نام کتاب نشان میدهد، من با قطار سریعالسیر به خانه کاوای در حوالی کیوتو رفتم و طی دو شب، تا حدی که راضیمان میکرد، درباره تمام چیزهایی که پیشتر راجعبهشان حرف نزده بودیم، صحبت کردیم. شکلش شبیه یک گفتوگوی رسمی نبود. ما هنگام گپوگفت آبجو مینوشیدیم، غذاهای خوشمزه میخوردیم، لطیفههای احمقانه تعریف میکردیم (بهخاطر میآورم خیلی زیاد میخندیدیم)، و درباره هرچیزی که به ذهنمان میرسید حرف میزدیم، من آگاهانه تلاش میکردم دور و بر واژههای دشوار نگردم ـ البته، آنقدری هم بلند نبودم که بخواهم به کار ببرم، با این همه تلاش میکردم.»
چگونگی روند گفتوگو را نیز موراکامی توضیح میدهد:«ما هیچ برنامه از پیش تنظیمشدهای برای صحبت درباره موضوعاتی مشخص نداشتیم، با اینحال پس از آنکه گفتوگو تنظیم شدند، متن را هم بازبینی نکردیم. میخواستیم گپمان طبیعی باشد. هرگاه خواستیم درباره چیزی با جزئیات بیشتری حرف بزنیم یا توضیحات تکمیلی بدهیم، پانوشتهایی به انتهای فصلها افزودیم.
صادقانه بخواهم بگویم، چنین کاری برای من که اصولاً سخنران بدی هستم بینهایت غیرعادی بود، اینکه بتوانم درباره خودم اینطور مختصر توضیح دهم. معجزه بود. مطمئنم علتش این است که کاوای شنوندهای بسیار استثنایی است.»
و اینکه چگونه گفتوگو شکل نهایی برای انتشار میگیرد، آنچیزی است که موراکامی دربارهاش مینویسد: «در بخشهای مهم این گفتوگو، یک ویراستار از موسسه از موسسه انتشارات ایوانامی شوتِن یکی دو واژه افزوده است. و برای ساعتهایی همسر من (خودش خواست به کیوتو بیاید، من هم بردمش) و پروفسور جِ روبین از دانشگاه هاروارد، که برای سیاحت در ژاپن به سر میبرد، مهمان ما شدند. اما برای این که گفتوگو روانتر جریان پیدا کند، ما فقط حرفهای من و کاوای را در این کتاب گنجاندیم.
من به نامهای گوناگونی برای این کتاب فکر کردم، اما دستآخر نتوانستم به چیزی بهتر از هاروکی موراکامی به دیدار هایائو کاوای میرود برسم. این عنوانی است ساده و بجا ـ من که اینطور فکر میکنم. بهنوعی به شروع یک داستان میماند.»
کتاب «هاروکی موراکامی به دیدار هایائو کاوای میرود» اثر هاروکی موراکامی، هایائو کاوای با ترجمه مژگان رنجبر در 139 صفحه با تیراژ 1000 نسخه به بهای 16هزار تومان از سوی نشر چشمه راهی بازار کتاب شد.
نظر شما