محسن دامادی میگوید: در طول سالها متوجه شدم که چه در سینما و چه در تلویزیون طرحهایی که در آن عناصر جذابی هست خوب نوشته نمیشود و قربانی نوع نوشتن نویسنده میشود یعنی یک فکر خوب بد عرضه و توضیح داده شده است. به همین دلیل دست به نوشتن این کتاب زدم.
در دورانی که جریان اقتباس از داستانهای کهن و معاصر بین سینماگران شدت گرفته است و غالبا در تلاشاند تا از داستانهای کوتاه و بلند نویسندگان معروف جهان برای ساخت آثار خود اقتباس انجام دهند، مبحث چگونه نوشتن فیلمنامه و فیلمنامه اقتباسی نیز داغتر شده است. یکی از کتابهایی که در این زمینه نوشته شده، کتاب «چگونه داستان را به فیلمنامه تبدیل کنیم» اثر محسن دامادی نویسنده و فیلمنامهنویس است.
جلد اول این کتاب سال 85 منتشر شد و تجدید چاپ آن باعث شکلگیری جلد دوم آن شد. جلد دوم نیز با استقبال مخاطبان همراه و این امر سبب تولد جلد سوم شد. نویسنده در این سه جلد سعی کرده است روش فیلمنامهنویسی در ایران را نشان دهد. همچنین او کتابهای آموزشی که در این حوزه ترجمه شدهاند را برای نگارش یک فیلمنامه ایرانی بیتاثیر میداند. دامادی در جلد سوم کتاب «چگونه داستان را به فیلمنامه تبدیل کنیم» به ادامه بحث دو جلد دیگر درباره فیلمنامهنویسی پرداخته و از تعریف واژه داستان کار خود را آغاز کرد؛ در انتها نیز به شیوههایی درباره چگونگی نوشتن طرحی مناسب اشاره کرده است. او در این کتاب، چهار مبحث اصلی چرا فیلم «درنمیآید!»، آفرینش هنر، منطق داستانی و چگونه طرح بنویسیم؟ را به نگارش درآورده که هرکدام به زیرشاخههای مختلف تقسیم میشوند. همچنین نویسنده از شیوه پراکندهگویی بهره برده و از موضوعات حاشیهای بسیاری سخن گفته است. برای کندوکاو بیشتر در این باره گفتوگویی با محسن دامادی کارگردان و فیلمنامهنویس انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
در ابتدای کتاب درباره داستان صحبت کردید، با توجه به اهمیت این موضوع از دیدگاه شما داستان چیست و به چه چیزی داستان میگویند؟
درباره داستان دهها و شاید صدها تعریف در منابع داخلی و خارجی وجود دارد. من در ابتدای این کتاب تعریفی نوشتم که به نظرم کوتاهترین تعریفی است که درباره داستان میتوان گفت و آن این است که وقتی مطلبی را برای کسی تعریف کنیم که او علاقهمند باشد که ادامه آن را بشنود داستان میگوییم. این تعریف کوتاهی است که من در کنار صدها تعریفی دارم که از داستان وجود دارد.
برداشت من از اسم کتاب و محتوای آن این بود که قرار است روشهای اقتباس از داستان را بیاموزیم، آیا شما در این کتاب میخواهید روشهای اقتباس از داستان برای تبدیل شدن به فیلمنامه را مطرح کنید؟
درواقع جلد سوم ادامه دو جلد سابق است و از جلد اول هدف این بود که ما ابتدا باید یک داستان داشته باشیم و بر مبنای آن فیلمنامه بنویسیم؛ در این ارتباط آنچه که ما در کشور داشتیم غالبا منابع ترجمه شده بود. من به عنوان کسی که وارد این عرصه شدم و از داستاننویسی به سمت فیلمنامهنویسی آمدم و قدم به قدم تجربه اندوختم، حاصل بیست و چند سال کار فیلمنامهنویسی که گمان میکردم برای جوانترها و نوجوانهای علاقهمند به این صنعت جذاب باشد در قالب این کتابها نوشتم؛ بنابراین جلد سوم تداوم مجلدات سابق این کتاب است.
در جلد اول مبانی کلی نوشتم و بعد مورد استقبال قرار گرفت و به چند چاپ رسید، در جلد دوم به بررسی تطبیقی مقایسهای فیلمنامه و داستان از چند بعد پرداختم و در جلد سوم نیز حول محور چرا داستانها یا چرا زمانی که داستانها تبدیل به فیلم میشوند و به اصطلاح میگویند آن فیلم در نمیآید پرداختم؛ همچنین به مقوله آفرینش هنری و این که منشا آفرینش هنری کجاست و نیز منطق داستانی که شاید مهمترین رکن داستاننویسی و فیلمنامهنویسی است که ما در داستان رابطههای علت و معلولی را باور کنیم. همچنین یک بخش پایانی نوشتم که باز گمان میکردم به کار جوانترها میآید به نام چگونه طرح بنویسیم؟ این کتابها در واقع در تداوم یکدیگر هستند و هدف همان است که ابتدا بتوانیم داستان خوب بنویسیم و بعد بتوانیم داستان را تبدیل به فیلمنامه کنیم. منتها آن مسیری که روی آن مبانی که در کتابها و غالبا از منابع ترجمه شده بود را تکرار نکردم و درواقع از دید یک نویسنده ایرانی تجربههای خودم را در نوشتن این کتاب استفاده کردم.
برای اقتباس داستانها باید رمان و داستانهای کهن و معاصر منتشر شده باشد؟ یا همان تعریفی که شما از داستان کردید، داستانهایی که برای یکدیگر تعریف میکنیم؟
ما بنا را بر اقتباس گذاشتهایم و در حقیقت بر اساس اصول و مبانی اقتباس نوشتم. حال این داستان میتواند داستانی باشد که ما از دیگری انتخاب میکنیم. داستانهای چاپ شده از منابع داخلی و خارجی که در بازار موجود است و چه کسی که بخواهد فیلمنامه بنویسد و ابتدا آن را بخواهد برای خودش تعریف کند. در مسیر فیلمنامهنویسی هیچ تفاوتی ندارد که ما از داستان نوشته شده استفاده کنیم یا داستانی که خود خلق کنیم. تفاوت اگر هست در این است که همه داستانهای کوتاه یا رمانها مناسب اقتباس برای نوشتن فیلمنامه نیستند. پس ما در اینجا هم باید بیاموزیم که چطور اینها را میتوانیم دارای اصولی کنیم که به کار فیلمنامهنویسی بیاید.
چه عواملی کمک میکند تا یک داستان به فیلمنامه تبدیل شود؟
در سینما ما محدود به یک زمان خاص هستیم و علاوه بر آن ما در سینما باید از عناصری استفاده کنیم که کمتر گفته میشود و بیشتر بیان تصویری دارد. در نتیجه داستانی بیشترین قابلیت برای تبدیل به فیلمنامه را دارد که اساسا مناسب ساختار سینمایی باشد. در نتیجه زمانی که ما سراغ داستانی میرویم چه داستانی باشد که برای دیگری باشد یا خودمان خلق کنیم باید توجه کنیم که در یک زمان محدود بین 75 تا 90 دقیقه مطرح شود؛ در نتیجه ساختارهای لازم برای جذابیت سینمایی را داشته باشد؛ یعنی در همان پنج دقیقه ابتدایی بحرانی را خلق کند که این بحران باعث کنجکاوی مخاطب شود و همذاتپنداری در مخاطب را برانگیزد. و بخواهد سیری را که برایش تشریح میکنید دنبال کند. اما در ادبیات اینطور نیست ممکن است شما یک سطر از رمانی را بخوانید که نویسنده قصد داشت در آن نیاز شخصیت خود را تعریف کند این سطر ممکن است بین 30 تا 70 صفحه مطلب باشد که در سینما فاقد کاربرد است. به هر حال هرکسی که در این مقوله فعالیت میکند بعد از مدتی اگر حرفهای باشد که نیاز ندارد و از همان لحظه اول متوجه میشود که کدام داستان مناسب است اقتباس است و اگر تازه شروع کرده باشد باید تجربه کسب کند و نمیتوان گفت یک، دو، سه یا چهار عنصر لازم است.
در کتاب از نقش زمان و مکان در فروش فیلم سخن گفتید آیا برای نوشتن فیلمنامه باید به این عوامل توجه کرد؟
منظور من از زمان و مکان در این کتاب، زمان و مکان نمایش فیلم است. چرا نوشتهام که یک فیلمنامهنویس باید به این موارد توجه داشته باشد به این دلیل که کاری که مینویسیم زودتر ساخته و تبدیل به پول شود. مشکل جدی که ما داریم این است که اکران فیلم یعنی زمان نمایش فیلم و به ویژه سالنهایی که فیلم در آن نمایش داده میشود در کشور ما به شدت در فروش فیلم تاثیر دارد. در اینجا با محدودیتهایی که در زمان و مکان اکران فیلم داریم نویسنده باید سراغ موضوعی برود که مورد استقبال مردم باشد. به عنوان مثال در این یک سال گذشته به جز فیلمهای کمدی اکثر فیلمها شکست خورد و این فیلمهای کمدی اکثرا دارای مضمون یا موضوع جدی نبود.
بنابراین اگر نویسنده قصد رسیدن به سود بیشتر و فروش فیلمنامه را دارد باید توجه کند که پردیسهای سینمایی که غالبا در تهران وجود دارد فروشهای بالایی دارد و فیلمهای کمدی بیشتر مورد استقبال قرار میگیرد و... این اصل توجه به زمان و مکان شاید یک مطلب خاص در کشور ما باشد. شاید در کشوری که اساسا سینمای حرفهای و قوی دارد نویسنده تخیل خود را جولان بدهد و هر موضوع فضایی، کائناتی، فیلمهای کیهانی و علمی ذهن به جولان دربیاید و آن قصهای را بنویسد که برخی از کمپانیهای بزرگی که به آن علاقه دارند کار میکنند. ما با توجه به محدودیت تولید و تعداد کم تهیه کننده حرفهای و حضور تهیه کنندههای دولتی در کشورمان موظف هستیم از مرحله طرح اگر به تولید و فروش آن فکر میکنیم به این دو اصل زمان و مکان توجه کنیم.
به نظر شما شیوه روایت و نگارش در فیلمنامه چگونه است؟ و چه عواملی نوشتن فیلمنامهها را تحت تاثیر قرار میدهد؟
این سوال مانند سوالهایی است که هر کس براساس تجربه کاری نسبت به آن اشراف دارد. اساسا بعضی نویسندهها درباره بعضی موضوعات تواناتر هستند؛ ممکن است کسی کمدی را بهتر بنویسد و فرد دیگری در فیلمهایی که به اجتماعی معروف شده بهتر بنویسد و کسی در درامهای خانوادگی تبحر داشته باشد؛ ممکن است نویسندهای در حوزه تاریخ و مسائل تاریخی اشراف داشته به سمت این موضوعات گرایش پیدا میکند. درواقع مسالهای کاملا فردی است که توانایی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. اما اگر منظور از این سوال این است که چه عناصری را برای روایت قصه در نظر بگیریم که به هر حال باید برگردیم به این که بازار چه چیزی را طلب میکند. اگر از جمله نویسندههایی هست که برای دل خودش مینویسد و توجه جدی ندارد که آیا ممکن است به فیلم تبدیل شود یا نه به نیاز درونی خود پاسخ میگوید اما اگر از جمله نویسندههایی است که میخواهد بنویسد که زودتر آن را به فروش و تولید نزدیک بکند باید توجه کند که بازار چه نیازی دارد و چه چیزی از نویسنده مطالبه میکند.
در فصل آخر به چگونگی نوشتن طرح پرداختید. برای نوشتن طرح یک فیلمنامه چه چیزهایی دارای اهمیت است؟ و نوشتن طرح داستان و فیلمنامه چه شباهتها و تفاوت هایی دارند؟
به طور کلی برای هر موضوعی نیاز به طرح است. یعنی اگر شما به سمت تولید دیگ بخار یا یک کار خانگی هم بروید ابتدا از شما میخواهند که آن را روی کاغذ تشریح کنید یا آن ذهنیت خود را از چیزی که میخواهید تولید کنید ابتدا روی کاغذ توضیح دهید و بعد اگر از روی کاغذ آن موضوع مورد پسند آن سفارش دهنده یا تولید کننده قرار گیرد وارد کارهای عملیاتی میشود؛ بنابراین طرح نه فقط در فیلمنامه بلکه در هر موضوعی مقدمه و شروع ارتباط بین خالق یک اثر با تولید کنند و سرمایهگذار آن است.
من در طول همه این سالها متوجه شده بودم که چه در سینما و چه در تلویزیون طرحهایی که در آن عناصر جذابی وجود دارد خوب نوشته نمیشود و قربانی نوع نوشتن نویسنده میشود یعنی یک فکر خوب بد عرضه و توضیح داده شده است. با خودم فکر کردم پس طرح هم باید دارای یکسری ویژگیهایی باشد که او را به ذهنیت تولید کنند و سرمایهگذار نزدیک بکند و علاقهمند باشد که روی آن سرمایهگذاری کند. در این ارتباط چه ایدههای بسیار درخشان که نویسندههای جوان داشتند منتها چون آن را بد تشریح کردند آن کار قربانی شده و بعدها قلندری از را رسیده و آن طرح مردود شده را با ویژگیهای درست و مناسب آن نوشته و آن را به تولید نزدیک کرده و بعد صدای یک نویسنده اولیه درمیاید که من آن طرح را نوشته بودم و به هر حال به من گفتند مردود است و مرد رندی از راه رسید و آن را نوشت و موفق شد.
شاید در آسانترین تعریف بتوانم بگویم ما باید فکرمان را خوب مطرح کنیم تا مورد پسند سرمایهگذار و تهیه کننده قرار بگیرد. من در بخش پایانی کتاب سراغ این موضوع رفتم که یک طرح خوب چه ویژگیهایی باید داشته باشد این ویژگیها یک طرح کامل را تعریف میکند. ممکن است در کار بنده دو یا سه ویژگی لازم باشد و در کار شخص دیگر چهار یا پنج ویژگی. گمان میکنم تعداد زیادی ویژگی برای یک طرح خوب نوشتهام که اگر کسی بخواهد یک طرح کامل بنویسد به این عناصر توجه کند موفق خواهد بود.
فکر میکنید این مجموعه کتابی که نوشتید میتواند به نویسندگانی که قصد دارند فیلمنامه بنویسند کمک کند؟
من در تجربه شخصی برخوردی که با افرادی داشتم که کتابها را خواندند اگر حمل بر تعارف نبوده گفتند که این کتاب خیلی برایشان مناسب بود و در واقع نیاز آنها به یک کتابی است که نویسندهای ایرانی آن را نوشته باشد و در کشور ما ویژگیهای خاصی که داریم کاربرد داشته باشد. سعی کردم از دید خودم به عنوان یک نویسنده ایرانی آنچه را که آموخته بودم در تجربه و مطالعه فردی به دیگران منتقل کنم در این گونه موارد درستتر این است که نتایج را دیگران بگویند تا این که خودم قضاوت کنم تا حتما مورد استفاده بود یا خیر. منتها تجدید چاپ جلد اول در این بازار نه چندان مطلوب بنده را به صرافت انداخت که در فکر تداوم این سیر نگارشی باشم. بخش زیادی از جلد دوم فیلمنامه است در جلد اول نیز یک فیلمنامه قرار دادم اگر کسی چنانچه در مقدمه نوشتم بخواهد از آن فیلمنامههایی که در آن دو کتاب ضمیمه شده بگذره و بخش آموزش آن را دنبال کند حتما برای او مفید خواهد بود چون چنانچه در کتاب نوشتم هرکس باید صدای خودش را پیدا کند تا این که بخواهد از دیگری تقلید کند یا عین مسیری که او رفته دنبال کند.
شما تاکنون سه جلد از کتاب «چگونه داستان را به فیلمنامه تبدیل کنیم؟» را نوشتهاید. قرار است این سیر ادامه پیدا کند و جلد دیگری از آن منتشر کنید؟
گمان نمیکنم. هنگامی که جلد اول را نوشتم فکر جلد دوم به سرم نزده بود منتها در مسیر برخوردی که با دیگران و مطالعاتی که داشتم و همچنین کسانی که میخواندند و تقاضای تشریح بخش دیگری را داشتند نوشتم. قصد نداشتم آن سیر معروف کتابهای آموزش فیلمنامهنویسی را در پیش بگیرم. تعریف شخصیت، بحران، نقطه عطف و نقطه اوج را هیچکدام از این مطالب در کتابهای من نیست و من سعی کردم وارد فضایی شوم که کسی میخواهد بنویسد پابهپای او قلم در دست بگیریم و آن را بنویسیم؛ یعنی بیشتر از آنچه که به مبانی نظری توجه داشته باشم کتابم برای کسانی مناسب است که یا دارند مینویسند یا علاقهمند هستند که بنویسند. در نتیجه بیشتر به کار این دو گروه خواهد آمد نه این که تعریفی را یادبگیرند و آن را در جایی مانند دانشگاه بازگو کنند و نمرهای را بگیرند کتاب، کتاب عملی است تا نظری.
نشر چشمه کتاب «چگونه داستان را به فیلمنامه تبدیل کنیم؟ همراه با چگونه طرح بنویسیم؟» در 129 صفحه، با قیمت16000 تومان و 500 نسخه منتشر کرده است.
نظرات