دوستِ ناشرم میگفت: ششصد هزار جلد کتابهای مکشوفه، فقط بخش کوچکی از این سرقت بزرگ است و او اعتقاد دارد: این تعداد، در خوشبینانهترین حالت، فقط بیست درصد کتابهای قاچاق موجود در بازار است و همچنان بخش اعظم سرقتهای این طرارّان، کشف نشده است.
یک سوی این ماجرا، به ظاهر انسانهای بیوجدانی هستند که از هرگونه بزهکاری ابایی ندارند و سوی دیگر ماجرا، قوانین موضوعه است که گویا چندان بازدارنده نیستند و اگر بودند، خیل افراد دستگیرشده، میباید در همان دستگیری اول و ابتدایی حساب کار دستشان میآمد و نیامده است و بعد از مدتی «آب خنک خوردن» و صرف بیتالمال در داخل زندانها و آموختن فوت و فنهای جدید ـ از جمله تلفنزدن از داخل زندان و تخلیه حساب مردم، مثلاً بهعنوان برنده شدن در مسابقه رادیو جوان ـ به مقام و مرتبه «شاه دزدی» میرسند و هیچ ترسی هم از قانون ندارند، چرا که «تیغ اگر بُرّا بود» همان دفعه اول میبُرید و کار به دفعات بعدی نمیرسید.
حکایت این امر، قَسَم دزدی است که در برابر یکی از دوستان ناشر خورده است: به شرافتم قسم، من کتابهای شما را چاپ نکردهام و از فلان ناشر چاپ کردهام و کتاب شما را فلان آقای دزد چاپ کرده است!
و وقتی با پند و اندرز دوستمان مواجه شده است، خیلی راحت فرمودهاند: خب! مثلاً چه غلطی میخواهند بکنند؟!
دزد و شرافت؟! شاید جناب دزد را در قیاس و قامت عیاران تاریخ و رابین هود و زورو دیده است؟ از بانوا دزدیدن و دادن به بینوا و حتماً ناشری که از میان دهها و بلکه صدها عنوان کتابش، شش، هفت عنوان پرفروش دارد، اهل نوا و دارایی و مال و منال است و آنکه با شصت و هفتاد درصد تخفیف کتاب دزدی را میخرد، بینوا؟!
دوستِ ناشرم میگفت: ششصد هزار جلد کتابهای مکشوفه، فقط بخش کوچکی از این سرقت بزرگ است و او اعتقاد دارد: این تعداد، در خوشبینانهترین حالت، فقط بیست درصد کتابهای قاچاق موجود در بازار است و همچنان بخش اعظم سرقتهای این طرارّان، کشف نشده است.
نکته جالب توجه، شایعهای است که مورد یکی از همین طراران، در سطح ایران ـ و شاید تهران ـ وجود دارد و گفته میشود: بیش از ششصد دستفروش کتاب دارد و در صورت عدم تغذیه آنها با کتابهای قاچاق، ششصد نفر بیکار شده و در نتیجه ششصد خانواده سفیل و سرگردان میشوند! واقعا بنازم به این همه استدلال محکم ـ و صد البته با پای چوبین ـ و سفسطه.
اخیراً از سوی مسؤولین امر گفته شده است، قصد ساماندهی دستفروشان از هر صنف و سنخی را دارند و حتی آنها را مورد آموزش نیز قرار میدهند. این واقعبینی و حقیقتنگری را باید به فال نیک گرفت. در جامعهای که نرخ بیکاری بسیار بالاست و بسیاری از تحصیلکنندگان در سطح آموزش عالی، یا بیکارند و یا کاری که درخور آنها باشد، پیدا نمیکنند، و به دستفروشی روی آوردهاند، باید و حتماً حقوق آنها و تمامی کسانی که میخواهند از راه شرافتمندانه، امرار معاش کنند و «از بدحادثه» سرمایه و امکانات کافی را ندارند، مدنظر داشت و با ساماندهی صحیح و اصولی دستفروشی، امکان آسیبهای اجتماعی مترتب به بیکاری و بیکاری پنهان را از بین برد و حتماً و باید، آن دسته از دستفروشان شریفِ شاغل در امر کتاب را نیز با دیده احترام نگریست و اجازه داد ضمن فعالیت در چارچوب قانون، دچار لنگی و کوتاهی در راه اعاشه خانواده خود نشوند و گویا مسئوولین شورای شهر تهران و شهرداران دو سه منطقه خاص، که بیشترین فعالیت دستفروشان کتاب در این مناطق انجام میشود، قول مساعدت و همکاری دادهاند و با ارائه طریق از سوی دوستان ناشر، باشد که ریشه این کار منحط خشکانده شود و از ادامه کار آنها جلوگیری به عمل آید.
متأسفانه در زمینه برخورد با انواع و اقسام سرقتها، آنگونه که از شواهد و قرائن برمیآید، قوانینی درخور وجود ندارد و یا مبهم و گنگ است. از ترجمههای جعلی و سردستی گرفته تا قانونی که نمیدانیم سیسال است و یا پنجاه سال؟ چگونه است که کتاب ارزنده «خاطرات عبدالله مستوفی» بدون رعایت حق و حقوق خانواده مستوفی و انتشارات زوار، به چاپ میرسد و دست آنها به جایی بند نمیشود؟ چرا کتابهای زینالعابدین رهنما ـ مثل پیامبر(ص) و امام حسین(ع) ـ بهرغم اعتراض ناشر اصلی، از سوی ناشر دیگری به چاپ میرسد؟ و بماند پدیده ریشهدار «کتابسازی» که دردی کهنه است و گویا علاجناپذیر و بدون راهحل.
آفات بازار کتاب، بسیار زیاد هستند و همواره و همیشه وجود خارجی داشته، دارند و خواهند داشت. فقط باید و حتماً از شدت، حدّت آنها کاست و حالا که تصمیم بر این امر است که با پدیدة شوم کتابهای سرقتی، بهصورت اصولی و ریشهای برخورد شود، طبیعی است که برخی از تبعات این کار نیز از بین خواهند رفت و انشاالله در کنار نمایشگاه بینالمللی کتاب سال آینده ـ که گویا قرار است از 4 تا 14 اردیبهشت 97 در مصلی تهران برپا شود ـ دیگر شاهد دستفروشانی نیستیم و نباشیم که بهراحتی و با خیال راحت، کتاب قاچاق میفروشند و ترسی از قانون ندارند.
صیانت از «فکر» و به زبان بینالمللی «حقرایت» باعث بالندگی جامعه میشود. تولید «فکر» و پژوهش و نوآوری، نیاز امروزین جامعه ماست و کتاب تبلور فکر و پژوهش است.
نظر شما