یادداشت جبار رحمانی درباره «تجدد و ناخرسندی های آن در جامعه ایران»
روایتی از کتابی که نمونهای از ناخرسندیهای تجدد در ایران است
جبار رحمانی عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در یادداشتی، به کتاب «تجدد و ناخرسندی های آن در جامعه ایران» نگاهی داشته و آن را نقد کرده است.
به عبارت دیگر در پی صورت بندی تجدد ایرانی و تجربه تجدد در میان ایرانیان بوده اند. در این میان رویکردهای مختلفی نیز وجود داشته که یکی از قالبهای غالب در این سنت، گفتمان گذار بوده، گفتمانی که قائل به آنست که ایرانیان از جهان سنت به سمت جهان تجدد در حال گذار هستند واین موقعیت گذار، متغیر اصلی در تفسیر و تبیین وضع فعلی ایرانیان بوده و هست. این گفتمان که در بطن خودش رویکردی تکامل گرایانه دارد، عموما درمنطق دوگانه هایی مانند سنت/مدرنیته، امر کهنه/امر نو به مساله اندیشیده است و گاه به تندی معتقد است که تا وقتی این گذار به شکل کامل طی نشود و نتوان از سنت کنده شد و به جهان تجدد پرتاب شد، نمیتوان از این وضعیت بغرنج و پیچیده نیز خلاص شد. در این گفتمان عمده آسیب شناسیهای فرهنگ ایرانی نیز با موقعیت گذار فهمیده و تبیین میشود. اصولا تلخیها و ناکامیها به گذار ناقص یا تداوم میراثی از جهان کهن و کهنه یا بدفهمی از جهان تجدد و مدرن ارجاع داده میشود.
یکی از آثاری که در این سنت در جامعه ایرانی تالیف شده است، اثر محمد باقر تاج الدین با عنوان «تجدد و ناخرسندیهای آن در جامعه ایران» است که عنوان کتاب تا حدی یادآور کتاب فروید با عنوان تجدد و ناخرسندیهای آن است. کتاب تلاش دارد به وجوهی از فرهنگ و زندگی ایران از قاب همان گفتمان گذار از سنت به مدرنیته نگاه کند. البته همانطور که در عنوان هم هست، بیشتر رویکردی آسیب شناختی دارد. کتاب متشکل از پانزده یادداشت مولف در زمینههای مختلف از فرهنگ ایرانی است. عمدتا بیانگر زمینههایی است که ایرانیان به دلیل بدفهمی، یا کژفهمی عناصر مدرن و حتی استحاله آنها و دستکاری در آنها، آن ایده یا نهاد را به موضعی برای رنج و تلخیهای زندگی جمعی خودشان بدل کردهاند.
این کتاب علاوه بر بارقههایی که از ایدهها و ذهن خلاق مولف نشات گرفته و میتواند ما را متوجه نکاتی یا مسالههایی در فرهنگ ایرانی بکند، بیشتر حاصل تاملات شخصی مولف است. تاملاتی که عمدتاً در دو گانههای انتزاعی در همان قالب کلی سنت /مدرنیته و مساله گذار مطرح شده است.
کتاب بیشتر در روایتی مونولوگ میان مولف و مخاطبان نوشته شده است. به همین سبب کمتر گفتگویی میان مولف و سایرین (جز در بخش دانشگاه مردم مدار) صورت گرفته است. کتاب بیش از همه به دنبال اقناع مخاطب در راستای ایدههای مولف است. به همین دلیل در بسیاری از مواقع از "فرض یا مدعای این نوشتار و ..." صحبت شده است و گاه مفروضاتی هست که استدلالی برای آن آورده نشده است و استنادی هم ندارد. مفروض اصلی کتاب در همان مقدمه آمده است : «جامعه ایران در دهههای اخیر دستخوش تغییرات پرسرعت و همه جانبهای شده به گونهای که گویی طومار زندگی سنتی در هم پیچیده شد و رفته رفته فصلی دیگر از تاریخ در این سرزمین آغاز شد که نامش را میتوان مدرنیته یا دست کم مدرنیه ایرانی ...نهاد» دقیقا در جمله بعدی است که میتوان مفروضاتی دید که از لحاظ تاریخی و فرهنگی بسیار پرمدعا و عظیم هستند، اما بی آنکه استدلالی و استنادی برای آن آورده شود «به عبارت دیگر جامعه ایران دیگر آن جامعه سنتی، افتاده در گوشهای، بی ارتباط با جهان و دارای یک اقتصاد بسته و معیشتی و حکومتی شاهانه مبتنی بر ارث و میراث خانوادگی و دارای فرهنگی بسته و محدود نیست.» این جامعه وارد جهان مدرن شده و بنیانهای آن از بیخ و بن تغییر و تحول بسیاری به خود دیده است.
رویکرد تکاملگرایانه گفتمان گذار را به خوبی در این نکات مقدماتی میتوان دید. به همین دلیل در سرتاسر متن منطق دوگانههایی که بطور ضمنی خوب / بد یا صفر /یک هستند را میتوان دید. ادعای فوق در مورد تاریخ چندهزار ساله این حوزه تمدنی و تقلیل تمدن، فرهنگ، بازبودن و ... به جهان مدرن، یک ادعای بسیار بزرگی است، بی استدلال، بی استناد و بدون دیالوگ با سایر مولفان و صاحب نظران. در این پارادایم تحلیلی است که مساله اصلی عدم استقرار درست مدرنیته در ایران است که مسبب آسیبهای بسیاری شده است و در بطن خودش هم یک ادعای ضمنی دارد، استقرار درست مدرنیته و ورود درست به جهان تجدد، میتواند سبب رهایی و خوشبختی این مردمان شود.
کتاب با ساده سازی عجیبی تمام انباشت سنت و تاریخ فرهنگی این سرزمین را در موقعیتی بسته و منزوی به تحلیل میکشد و جهان را در دو موقعیت به تصویر میکشد، ایران بسته سنتی و جهان مدرن (بهشت زمینی). به همین سبب نیز کلی سازیهای تعمیمی یافتهای در باب کل ایران در کل کتاب مطرح میشود و به جامعه ایرانی با همه تنوع، تکثر و سنتهای رنگارنگ خودش تعمیم داده میشود. مساله اصلی فقدان تاملاتی مبتنی بر پژوهش و استناد برای مخاطبی است که قرار است در این آسیبشناسی ضمنی راه نجات را نیز بیابد. هرچند میتوان این توضیح را داد که بخشهای کتاب، هرکدام یادداشتهای رسانهای و عمومی هستند، اما حتی در بخشی که به صورت یک مقاله تالیف شده: «شرایط آنومیک دانشگاه، محصول شرایط آنومیک جامعه» نیز ما شاهد فقدان حداقل گفتگویی میان مولف با کارها و دیدگاههای سایر مولفان ایرانی در حوزه دانشگاه ایرانی هستیم. به عبارت دیگر کتاب منطقی استقرایی دارد، قاعدهای کلی بیان شده، و سپس بر جامعه ایرانی تعمیم داده شده است. این مساله در مورد دوگانه دانشگاه مردم مدار و دانشگاه شومن هم دیده میشود. هرچند ایده خلاقانه مولف در وضع مفهوم دانشگاه مردم مدار قابل تحسین است، اما برخلاف سنتی که ازآن وام گرفته، یعنی مایکل بوراوی و تیپولوژی انواع جامعهشناسی، اما در این کتاب، مولف به سادگی و به راحتی دانشگاه ایرانی را در دو طیف کلی آرمانی و ایده آل خوب و بد، دانشگاه مردم مدار و دانشگاه شومن به تحلیل میکشد به همین سبب مولف بیش از آنکه استناد و استدلال بیاورد، استنباطهای شخصی و دیدگاه خودش را به شیوهای خطابهای بیان کرده است.
کتاب در پیچ و خم تحلیلهایی که مبتنی بر جرقههایی خلاقانه در ذهن مولف هستند، شکل گرفته، اما عموم این ایدهها، به دلیل آنکه با متن جامعه و پژوهشهای قبلی و منابع معتبر پیوند نخوردهاند، به شیوهای زودهنگام متولد شدهاند. به تعبیر مولف میتوان خود این کتاب را یکی از نمونههای ناخرسندیهای تجدد در ایران دانست، ناخرسندیای که بواسطه آن، جامعه ایرانی و سنت وفرهنگ و تاریخش در جملاتی کوتاه و بسته به یک تاریخ منزوی و فرهنگ بسته تقلیل یافته است و ایدههایی مبتنی بر شهودهای مولف به عنوان گزارههایی بر کلیت این فرهنگ وتمدن نصب شده است، بی استناد و حتی بی گفتگو با سایر محققان. آنچه که مولف در بخشی به عنوان سوء تفاهم مطرح کرده، را میتوان در مفهوم فقدان گفتگو مجدداً بیان کرد که در این کتاب به خوبی دیده میشود. اما در نهایت میتوان گفت کتاب حاوی ایدههایی در بطن خودش در خصوص نکات قابل تامل در باب جامعه ایرانی است، ایدههایی که در مقام جرقههای اولیه درخشان هستند و در مقام نظریه علمی، غیر قابل طرح.
کتاب «تجدد و ناخرسندی های آن در جامعه ایران» تالیف محمدباقر تاج الدین است که توسط نشر نقد فرهنگ در سال 1397 و در 180صفحه منتشر شده است.
نظر شما