یادداشت جبار رحمانی کتاب «خاطره، تاریخ و تروما»
کتابی که به ما ایدههایی برای مواجهه انتقادی با سنت اصیل میدهد
جبار رحمانی، عضو هیات علمی موسسه انسانشناسی و فرهنگ درباره کتاب «خاطره، تاریخ و تروما» نوشت: بایران مدرن در دوره معاصر و تحولات دولتها و حکومتها، مساله خاطره و گذشته و مهمتر از همه ابداع سنتها و همزمان با آن، انهدام خاطرهها را به اشکال مختلف و گاه متناقض تجربه کرده است. از این منظر این کتاب میتواند به ما ایدههایی برای مواجهه انتقادی به آنچه که به نام سنت اصیل یا ریشهدار تاریخی ارائه میشود بدهد.
به نظر میرسد محور بحثهای اصلی در این کتاب حول تجربه جهان مدرن از مساله ناسیونالیسم و ملیگرایی از یکسو و تجربههای تلخی که ذیل این ایده در قالب ظهور فاشیسم و در آلمان و همچنین مکانیسمهای استقرار این شکل جدید هویت و قدرت در دولتهای نوین و مهمتر از همه تجربه هولوکاست در اروپا و ظهور دولت غاصب اسراییل با هزینه و از جیب مردم فلسطین شکل گرفته است. مساله اصلی آنست که انسان مدرن طی چه فرآیندی با گذشته مواجه میشود. اصولاً مواجهه با گذشته یا یادآوری آن چه معنایی دارد و آدورنو از طریق شرح تجربه آلمان هیتلری، به نکته مهمی در نوع مواجهه آدمها با تجربه نازیسم و هولوکاست میپردازد، اینکه چگونه برخی عامدانه و آگاهانه خاطره تاریخی را دستکاری و حذف میکنند تا به تعبیری با گذشته تلخ آشتی کنند.
او نشان میدهد که چگونه طی فرآیندهایی که قربانیان این واقعه یهودکشی، مورد تردید و مناقشه قرار میگیرند و طی فرآیندی که او آن را «مقصر تراشی» مینامد، نوعی خودتوجیهگری شکل میگیرد که این افراد ذهن راحت طلب خود را با این توجیه تسلی بدهند که اگر قربانیان خود به نوعی فتنه انگیزی نمیکردند، چنین رخدادهایی پیش نمیآمد. به عبارت دیگر برای توجیه آن فاجعه، «گناهی خیالی» را برای قربانیان جعل میکنند تا این مساله را برای خود حل کنند. آدورنو از مفهومی کلیدی به نام «انهدام خاطره» صحبت میکند. به گونهای که «قربانیان حتی از تنها و حداقل چیزی که ضعف و سترونی ما میتواند به آنها ارزانی دارد محروم میشوند: یعنی یادآوری (ص 13)» به همین دلیل او معتقد است که زدودن خاطره بیش از آنکه نتیجه ناتوانی آگاهی در برتری جریان ناخودآگاه باشد، ثمره یک خودآگاه پرهوشیار است. او در ادامه این نوع مواجهه دستکاری شده با گذشته را در ایدههایی مانند ناسیونالیسم و نازیسم و فاشیسم و حتی در حیطه کشورهای در حال توسعه بسط میدهد.
مقاله کلیدی هابزبام، برای فهم جهان جدید بسیار کلیدی است. هابزبام از مفهو ابداع سنت استفاده میکند. او میان سنت در جهان سنتی و در فرم کهن خودش و سنت در جهان مدرن و سنتهای بدیع تمایز میگذارد. از نظر او سنت ابداعی به معنای مجموعه اعمالی است که معمولا تحت سیطره قوانین آشکارا یا تلویحا پذیرفته شده جدید قرار دارند. سنت ابداعی مجموعهای است از اعمال نمادین یا مناسکی که جهت نهادینهسازی ارزشها و هنجارهای خاصی از رفتار از رهگذر تکرار در تلاشند. سنتهای ابداعی به تعبیری پاسخی هستند به شرایط جدید و کنونی که یا در هیئت بازگشت به وضعیت پیشین ظاهر میشوند یا گذشته خاص خود را از رهگذر فرآیند نیمه اجباری تکرار خلق میکنند. بین سنت و رسم نیز در کارکردها و فرمها تمایزاتی هست. اما مساله اصلی آنست که سنت و بالاخص ابداع سنت، لزوما مختص جهانهای کهن نیست، بلکه درجهانهای جدید و مدرن هم رخ میدهد. اصولا زمانی که سنت های کهن بلا استفاده شده یا قابلیت انطباق با شرایط جدید را از دست میدهند، زمینه برای ابداع سنتهای جدید فراهم میشود.
هابزبام مفصلا تشریح میکند که ابداع سنتها برای جهان مدرن و استقرار دولت ملتهای جدید امری بسیار کلیدی بوده است. در دوره پس از انقلاب صنعتی سه دسته سنت ابداع شدهاند: 1) آن قسم از سنتها که همبستگی اجتماعی یا عضویت در گروهها، اجتماعات واقعی یا ساختگی را ایجاد کرده یا نمادینه میسازند. 2) آنها که نهادها، مراتب یا روابط قدرت را تایید کرده یا مشروعیت میبخشند و 3) آنها که هدف اصلیشان جامعهپذیری، نهادینه سازی باورها، نظامهای ارزش و آداب رفتار است (ص 67). به همین دلیل میتوان گفت که ابداع سنت مکانیسمی برای برساخت جامعه جدید بوده به گونهای که به نظر هابزبام این سنتهای ابداعی با آن ابداع تاریخی نسبتا متاخر یعنی «ملت» و با ملازمات آن یعنی ناسیونالیسم، دولت ـ ملت، نمادهای ملی، تاریخها و امثالهم در ارتباط هستند. این مساله برای جامعه ما ایرانیان نیز به شدت قابل لمس است. از دوره مشروطه هر نظام سیاسی حاکم عملاً سیاست ابداع سنت را همزمان با دستکاری سنتها و گاه طرد و حذف برخی از آنها به کار برده است. چه در دوره پهلوی و چه در دوره حاضر. مساله اصلی آنست که هر نظامی به دنبال ابداع سنتهایی است که بتواند از طریق آن شهروندان مناسب خودش را تولید کرده و آنها را به وفاداری ترغیب یا مجبور کند.
مقاله بعدی در این کتاب، مقاله اداورد سعید است. او از مساله جغرافیا و نحوه برساخت گفتمانی آن بحث میکند. عمده بحث او متمرکز بر مساله فلسیطن و اسرائیل است. مسالهای که از نظر او دو بعد دارد: رنج یهودیان از اروپا که نمیتوان از آن به سادگی گذشت، و این پرسش کلیدی که چرا فلسطینیها باید هزینه این رنج و بی عدالتی اروپایی را بدهند. سعید از پدیدهای به نام جغرافیای تخیلی و گاه از مفهوم تخیل جغرافیایی برای توضیح بحث خودش استفاده میکند. اینکه چگونه مجموعه از محققان تلاش کردهاند سرزمین اسرائیل را به گونهای بسازند که از یکسو از دوره کهن متعلق به یهودیها بوده و لذا ایده بازگشت به سرزمین موعود را دارند و از سوی دیگر فلسطینیان نه تنها ساکنان متاخر بلکه مردمان بی تاریخ و بی اهمیتی هستند که متعلق به اینجا نیستند. سعید در بحث خودش در امتداد ایده ابداع سنت هابزبام نشان میدهد که چگونه در سرزمین اشغالی و در مورد یهودیهای آنجا، نوعی دستکاری تکههایی از گذشته ملی، سرکوب کردن برخی بخشها و برجسته سازی عمدی برخی دیگر با اهداف کارکردی رخ میدهد.
او معتقد است که خاطره و جغرافیا دو مقوله مرتبط با سلطه و استیلا هستند. لذا هنر خاطره و سیاست خاطره در جهان مدرن بیش از پیش محوریت و اهمیت یافته است. او در نهایت معتقد است که این دو جماعت فلسطینی و اشغالگران میبایست نوعی بازشناسی و اعتراف در باب طرف دیگر را داشته باشند، فلسطینیها مساله هولوکاست را بپذیرند و آنها هم بپذیرند که فلسیطنیها در این سرزمین بیش از آنها خاطره و تعلق دارند. در غیر اینصورت، هرکدام از طرفین، به نفی دیگری عمل خواهند کرد.
این کتاب میتواند نگاهی انتقادی به مخاطب بدهد. ایران مدرن در دوره معاصر و تحولات دولتها و حکومتها، مساله خاطره و گذشته و مهمتر از همه ابداع سنتها و همزمان با آن، انهدام خاطرهها را به اشکال مختلف و گاه متناقض تجربه کرده است. از این منظر این کتاب میتواند به ما ایدههایی برای مواجهه انتقادی به آنچه که به نام سنت اصیل یا ریشهدار تاریخی ارائه میشود بدهد و مهمتر از همه آنکه سنتهای ابداعی و جغرافیای تخیلی چگونه میتواند امکانهایی برای انسجام و هویتهای جدید و البته بطور همزمان برای جدایی و تفرقه از سایر مردم فراهم کند.
کتاب «خاطره، تاریخ و تروما» تالیف تئودور آدرونو، اریک هابزبام، ادوارد سعید، گرام گیلوچ و جین کیلبی؛ است که توسط سپیده برزو ترجمه و از سوی نشر خرد سرخ، در سال 1396 منتشر شده است.
نظر شما