گفتوگو با بهنام ابوترابیان درباره کتاب «از طهران تا پطرزبورغ و از پترزبورگ تا تهران»
ناصرالدین شاه 70 درصد از اتفاقهای امروز پترزبورگ را دیده است!
بهنام ابوترابیان میگوید: در موزه آرمیتاژ، پرده نقاشی است از سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ. ناصرالدین شاه، فقط 4 روز در این شهر بود. تصویر این تابلو به عنوان طرح جلد کتاب هم استفاده شده است. ناصرالدین شاه، در سال 1893 به روسیه سفر میکند و هفتاد درصد اتفاقهایی که ما امروز در پترزبورگ میبینیم، ناصرالدینشاه هم دیده است. این اتفاق جالبی است که از پس 130 سال فاصله تاریخی میافتد.
ابتدا از ایده کتاب «از طهران تا پطرزبورغ و از پترزبورگ تا تهران» بگویید که چگونه به ذهن شما رسید؟
10 سال است که به صورت متمرکز روی تهران و قصههای این شهر کار میکنم. حاصل این پژوهش پیوسته کتابهایی شد که از آن جمله میتوان به «گذر ایلچی» اشاره کرد که درباره قتل گریبایدوف است که از سوی نشر تاریخ ایران منتشر شد و «قصههای مسعودیه» که تهران را در آینه یک عمارت دیدهام و این کتاب را هم نشر تاریخ ایران منتشر کرد. در کنار این، کارهای دیگری هم انجام دادهام و به طور کلی موضوع روایت، قصه و شهر، مورد علاقهام است. معمولا کوشیدهام تا روایتهای مستند یک مکان را بیرون بکشم. اما مساله این است که هر موضوعی را میتوان به شیوههای مختلف بیان کرد. حتی میتوان همان دادههای خام را هم در حد اطلاعرسانی صرف مورد استفاده قرار داد. اما زاویه دیگر، استفاده از قالبهای روایی، نریتیو یا دراماتیک است. موضوعهای بسیاری هستند که ظرفیت بیان دراماتیک دارند. بسیاری از آدمها و مکانها آن قدر قصه دارند که آدم را در ظرفیتهای دراماتیکشان غرق میکنند.
قتل گریبایدوف را در کتاب «گذر ایلچی» چگونه به تصویر کشیدهاید؟
وزیر مختار روسیه، بعد از جنگ دوم ایران و روس، آمده تا امضای شاه ایران را از عهدنامه ترکمانچای بگیرد. گریبایدوف، خودش نمایشنامهنویس بود. ماجرایی عشقی هم با یک شاهزاده گرجی دارد و در تهران، سفارت روسیه مورد حمله یک عده آدم قرار میگیرد و او کشته میشود. همه اینها ظرفیت پرداخت دراماتیک و امکان روایی دارد. فقط کافی است که ما این توانایی را داشته باشیم که از ظرفیت دراماتیک این قصهها استفاده کنیم. باید 110 سال به عقب برگردیم و تمام عناصر قصه را در ظرف زمانی خودش بسنجیم و از ابزارهای لازم در این زمینه استفاده کنیم تا مخاطب را هم به همان زمان ببریم. به هر روی، تهران حدود دویست سال پایتخت بوده و بیشتر از هر شهر دیگری اتفاقهایی در آن افتاده که ظرفیت دراماتیک دارند و آنقدر تاریخ پرتلاطمی داشته که در گوشهوکنارش قصههای دراماتیک جذابی اتفاق افتاده باشد.
همین بستر تاریخی به ما کمک میکند تا قصههای گم شدهاش را کشف کنیم و به نحوی دیگر بیان کنیم که توجه مخاطب را هم جلب کند. هویت هر شهر را میتوان به نحوی باستانشناسی کرد که جذابتر منتقل شود. گزارشهای صرف باستانشناسی، جذابیت ندارد چون به شما فقط اطلاعات میدهد. اما همان اطلاعات را میتوان به نحوی بیان کرد که برای مخاطب عادی هم جذابیت داشته باشد. بخش مهمی از جذابیت جهان جدید و غرب به خاطر روایتهایی است که از خودشان در جهان فانتزی و سینما ارائه دادهاند. نیمی از هنر آنها، ارائه صورت قشنگ از خودشان است و شاید جهان غرب، اصلا در آن حد هم محتوا نداشته باشد.
شما پس از سالها کار پژوهشی بر روی تهران، در این کتاب به تاریخ پترزبورگ پرداختهاید. نسبت تهران و پترزبورگ چیست؟
پترزبورگ شهری است که به صورت فرمایشی ساخته شده است. پتر کبیر در سال 1703 تصمیم میگیرد که این شهر بنا شود و آمستردام جدیدی باشد. به همین خاطر، طرحی برای این شهر میریزد که دو قرن بعد از او هم، همان طرح پیاده میشود و در انتهای قرن بیستم این شهر تکمیل میشود. به این ترتیب، شکلگیری این شهر، سناریویی دارد که معلوم است. طرح شهرسازی، خیابانکشی و دیگر ویژگیهای آن مشخص است و به دلیل ویژگیهای مردم روس، تبدیل به بستری برای رماننویسها میشود. از پوشکین تا چخوف، تولستوی، داستایوفسکی، تورگنیف، لرمانتف و گوگول.
یعنی ما با تصویری از پترزبورگ در آثار این نویسندگان مواجهیم؟
پترزبورگ پدیدهای است که در آثار اغلب این نویسندگان حضور دارد. در رمان «آناکارنینا» ایستگاه راه آهن مسکو در پترزبورگ روایت میشود. در داستان کوتاه گوگول، بلوار نفسکی وجود دارد و در یادداشتهای زیرزمینی داستایوفسکی هم پترزبورگ دیده میشود. این روایتها، شهر را به یک موجود چند بعدی تبدیل میکند که جامعیت دارد. روزنامهها، کتابها، تئاترها، بالهها و... نمیتوان پترزبورگ را از هنرهایش جدا کرد. از سوی دیگر، مرکز سیاسی امپراطوری روسیه در آنجا مستقر بود. پترزبورگ با وجود عمر کمش، پر از قصه و دراما و ظرفیتهای دراماتیک است که میشود از آن برای خوانش شهر استفاده کرد. پترزبورگ، دویست - سیصد سال عمر دارد اما میتوان آن را با پاریسی مقایسه کرد که هفتصد، هشتصد سال تاریخ دارد و رم که دو، سه هزار سال. اصفهان که در دوران صفویه، پایتخت بوده، چهارصد سال، تاریخ دارد. اما ظرفیت پترزبورگ زیاد است.
شما در این کتاب، کوشیدهاید تا خط سیر سفر ناصرالدین شاه را دوباره بررسی کنید؟
من در سفر به پترزبورگ یک توریست معمولی بودم. در موزه آرمیتاژ، پرده نقاشی است از سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ. ناصرالدین شاه، فقط 4 روز در این شهر بود. تصویر این تابلو به عنوان طرح جلد کتاب هم استفاده شده است. ناصرالدین شاه در سال 1893 به روسیه سفر میکند. من در جست و جوی این بودم که ببینم او در سفرش چه دیده و ما چه میبینیم. اتفاقا سفرنامه ناصرالدین شاه منتشر شده و میبینیم که خودش هم در آن سفرنامه، حرفی برای گفتن دارد. آن پرده نقاشی، شامل هشت مجلس میشود و میتوان مکانهای مختلفی را که ناصرالدین شاه در این سفر دیده را در آن شناسایی کرد. هفتاد درصد اتفاقهایی که ما امروز در پترزبورگ میبینیم ناصرالدینشاه هم دیده است. این اتفاق جالبی است که از پس 130 سال فاصله تاریخی میافتد.
کار پژوهشی این کتاب، شامل چه مواردی میشد؟
ما هر وقت که به مسافرت میرویم، مقدار زیادی درباره مقصد سفر مطالعه میکنیم و خام به آنجا نمیرویم. هر چند که حضور داشتن و بودن در آن مکان هم یک مطالعه مبسوط به شمار میرود. بعد هم که برمیگردیم، انواع و اقسام منابع را با توجه به تجربه حضور در آن مکان گرد میآوریم و سعی میکنیم که با توجه به مجموع اینها، برای کسی که این شهر را ندیده، اتمسفری از آن شهر ارائه دهیم.
تفاوت سفر شما با ناصرالدین شاه در چیست؟
خیلی متفاوت است. توریسم امروزی، دنیا را به سمت تحولی برده که همه جا را به هم شبیه میکند. گاهی اصلا نمیفهمی که به کجا رفتهای؛ پکن، شانگهای و دهلی از یک منظر، شبیه به هم شدهاند. حتی ویترین مغازهها به هم شبیه هستند. در پترزبورگ هم این اتفاق افتاده است. به لحاظ فرهنگی، ما زیاد امکان مواجهه با اصالت تاریخی مکانها را نداریم. اما در دوره ناصرالدین شاه، مساله جهانی شدن مطرح نشده بود و هر جایی اصالت خودش را داشت. تجربه او خیلی اصیلتر از سفر ما بود. علاوه بر اینکه او پادشاه یک مملکت بود که به ملاقات امپراطور روسیه رفته بود و در نتیجه بازدید او خیلی ویژهتر بود.
در این کتاب چقدر از اسناد تاریخی بهره گرفتهاید؟
مساله اصلی این است که وقتی ما به بازدید یک مکان میرویم، متوجه میشویم که آنجا سرگذشتی را از سر گذرانده است. روسها با وجود این که تاریخ معاصرشان، بسیار پر فراز و نشیب بوده، اما احترام خیلی زیادی برای آثار تاریخیشان قائل هستند. بسیاری از بناهایی که ما امروز میبینیم یک بار در اثر محاصره لنینگراد -پترزبورگ- از دست رفتهاند و روسها در سالهای بعد، تمام این آثار را دوباره بازسازی کردهاند. از سوی دیگر، آنها مثل نهادهای آرشیویست و موزهای ما نیستند که فکر میکنند، آنچه در دست دارند، اگر به دست کس دیگری بیفتد، اتفاق خطرناکی افتاده است. آنها همه اطلاعاتشان را در اختیار مخاطب قرار میدهند و اگر کمی روسی بدانید به اطلاعات و اسنادی با کیفیت بالا دسترسی پیدا میکنید. این نکته خیلی مهم است که پژوهشگر به اسناد دسترسی داشته باشد.
نظر شما