محمدرضا بایرامی در مراسم اختتامیه جایزه جلال مطرح کرد:
حقش بود که «دن آرام» این انقلاب تا حالا نوشته میشد
محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین جایزه جلال آل احمد گفت: باید به هنرمند و حس او اعتماد میشد چون قطعا و حتما، وی جامعه و حوادث تاریخی را بهتر و درست تر از سیاست مدار میشناسد و میتواند نه لزوما تحلیل، که لااقل تصویر کند. حقش بود که مثلا «دن آرام» این انقلاب تا حالا نوشته میشد. با همان صراحت. یعنی نشان دادن بد و خوب انقلاب با هم.
وی افزود: در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی هستیم و میدانید که چهل عدد کامل است و بسیار بسیار در اساطیر و فرهنگ و ادبیات و ادیان معنی دارد. پیامبر اکرم و عزیز ما هم در چنین سالی طرف وحی قرار گرفت که بخواند به نام پرورگاری که آفریینده است و صاحب قلم! به طور طبیعی در چنین سالی یا تا چنین سالی، انتظار میرفت ادبیات داستانی انقلاب، دستکم رمان مهمش را منتشر کند. متاسفانه باید گفت، هیچ اتفاق بزرگی برای ادبیات انقلاب نیفتاده تا بتواند تصویر تمام قدی از آن را نشان بدهد و شاید هم حق همین است تا بدانیم که محدود و کانالیزه کردنها و دوستی خاله خرسه و چیزهایی از این دست، چقدر میتواند در مواردی و به عنوان یک کفه مهم ترازو مانع باشد.
وی افزود: باید به هنرمند و حس او اعتماد میشد چون قطعا و حتما، وی جامعه و حوادث تاریخی را بهتر و درست تر از سیاست مدار میشناسد و میتواند نه لزوما تحلیل، که لااقل تصویر کند. حقش بود که مثلاً "دن آرام" این انقلاب تا حالا نوشته میشد. با همان صراحت. یعنی نشان دادن بد و خوب انقلاب با هم. یعنی با در کنار هم قرار دادن "موجود" و "مطلوب"! که نشد و ننوشتند، به دلایل مختلف و آنگونه که افتد و دانی.
نویسنده لم یزرع اظهار کرد: شاید به دلیل همین کمبود است که گونهای به نام خاطره ـ داستان، با تکیه بر اصلی به نام حجیم بودن، متولد شد و با سرعت راه خودش را میرود و از حمایت و هزینه زیاد هم برخوردار است. مسابقات کتابخوانی سراسری برایش راه میاندازند، از بودجه عمومی، خریدهای چندین هزارتایی ترتیب میدهند و... گاهی رویش مینویسند "خاطره" و دیگران میخوانند "رمان". گاهی رویش مینویسند"رمان" و دوستان ما میخوانند "خاطره" و برای همین هم در بخش مستندنگاری بهش جایزه میدهند. تقصیری هم ندارند، چرا که با شتر گاو پلنگی طرفند که در آن برای تعیین ماهیت، فقط باید به اجتهاد خودشان عمل کنند و نه برچسب روی جلد که توضیح نویسنده است یا ناشر. البته این کارها هم خوب و بد دارد. قطعاً هم به خوبش جایزه میدهند. خوبش سر چشم، اما در آن تخیل و سندسازی هم هست. کم و بیش. با این حال حلوا حلوا میشود. چرا؟ آیا متولیان فرهنگی ما از نقد ادبی و رمان و داستان ناامید شدهاند؟ یا چون بیشترشان محافظهکارند، فکر میکنند پروبالی ندهند به اسبی که چموشی هم دارد و ممکن است چند لگدی هم بپراند به هرحال و شاید و در آینده؟ و برای همین هم اگر چه سعی نمیکنند به حاشیه برانندش، اما زیاد هم بهش رو نمیدهند تا پررو نشود؟
بایرامی ادامه داد: ترجیح آن یکی است، هرچند که ماندگاری چندانی هم نداشته باشد. تا حالا شنیدهاید که برای تبلیغ و ترویج رمان و داستانی هزینه شود؟ مسابقات کتابخوانی و خریدهای آنچنانی پیشکش. این بخش به هیچ وجه مهم گرفته نمیشود در حالی که همه از ارزش و تاثیرگذاریاش حرف میزنند، البته فقط حرف. و یادم است یک وقتی شاعری هم ـ شوخی و جدی ـ در فضیلتش سروده بود: ای بسا مردا که با یک قصه ماند/ ختم این کیلو نویسان را بخواند.
دبیر علمی یازدهمین دوره جایزه جلال افزود: اما داوری و مسوولیت آن، یکی از کارهای سخت دنیاست به گمانم و در اصل فقط برازنده آن داوریکتا و بیهمتا، به خصوص در حالتی که بخواهیم تعبیر مو لای جرز نرفتن را در موردش به کار ببریم. داوری سخت است و داوری در جایزهای مثل جلال آل احمد سختتر، زیرا با اینکه پول این جایزه را دولت میدهد، اما جایزه ملی ماست به نوعی در نبود جایزههایی با این شأن و گستردگی و ارزش مالی . هستند جوایزی که با ادعای خصوصی بودن، سعی در پیدا کردن جایگاه ملی دارند اما متاسفانه گاه تنگ نظریها، آنها را تا حد جایزههای محفلی و دورهمی، تنزل میدهد. در این جایزهها بخش زیادی از ادبیات ما برای همیشه و به دلیلی ناروشن و غیر ادبی، غایب است. در جایزه جلال اما غایب نداریم. تا آنجایی که من میدانم و شاهد بودم، همه دیده و بررسی میشوند و سطح هر سال جایزه را هم کتابهای موجود در همان سال و مقایسه بین آنها تعیین میکند و نباید عطف به ما سبق کرد. به هیچ وجه. البته قبل از تاسیس جایزه، دست بر قضا، من هم در جلسات متعدد مشورتی آن شرکت میکردم و یکی از پیشنهادهای مصرانهام این بود که جایزه همانند نوبل، به مجموعه کارنامه ادبی نویسنده داده شود، به بهانه یکی و ترجیحا بهترین اثر او و نه به یک اثر به تنهایی. به قول شاعر، این فصل را بسیار خواندم، اما توجهی نشد و آب در هاون کوبیدن بود. توجه نشد، اما به نظر میآمد در سالهایی به آن عمل شد. یعنی به کسانی جایزه دادند که نویسندگان خوبی بودند اما کار آن سالشان، عقبتر از کارهای قبلیشان بود. به هرحال، اگر به آن پیشنهاد عمل میشد، الان دیگر شاهد موازی کاری بیمعنا نبودیم در جاهایی و بخشی از کتاب سال هم حالت تشریفاتی پیدا نمیکرد که تابعی باشد از جایزهی جلال و برنده آن. در آن صورت، کتاب سال میتوانست "بوکر" باشد در مقایسه با نوبل. مثلاً!
بایرامی در پایان خاطر نشان کرد: هنرمند خالق زیبایی است و وقتی مینویسد، تمام وجودش را در آن به ودیعه میگذارد و گاه با همه خلوص وابسته کارش شده و در آن غرق میشود. بنابراین وقتی معتقد است یا میگوید کار خوب یا بسیار خوبی نوشته که ممکن است دیگران آن را ندیده یا خوب ندیده باشند، قصد فریب ندارد به هیچ وجه. قطعاً به این امر اعتقاد دارد چرا که اگر جز این بود، گاهی اصلا دلیلی نداشت بنویسد. خصلت کمال خواهی هنرمند باعث میشود که فکر کند بهترین کار را دارد انجام میدهد و اگر جز این باشد، برخی اصلا قلم به دست نمیگیرند. من دست همه هنرمندان اینچنینی را میبوسم.
نظر شما