آنا بِرنز، نویسنده اهل ایرلند شمالی چند هفته پیش با داستان «مرد شیرفروش» موفق شد برنده جایزه بوکر 2018 شود و اولین نویسنده اهل ایرلند شمالی باشد که برنده این جایزه معتبر انگلیسی میشود. جدیدترین مصاحبه آنا بِرنز را با هم میخوانیم.
نویسنده ایرلندی در کتاب جدیدش دوران اختلافات جامعه ایرلند شمالی تحت عنوان «ترابلز»، شرایط وحشتناک سیاسی، و تعصبات بیجای قبیلهای را هنرمندانه و گاهی تلخ توصیف میکند. شخصیتها در این داستان اسم ندارند و با نامهای مرد، پسر، و دختر خوانده میشوند. داستان از زبان دختری 18 ساله و در خلال اختلافهای شکلگرفته در ایرلند شمالی برای استقلال روایت میشود.
ایده «مرد شیرفروش» از کجا به ذهن شما رسید؟
وقتی جوانتر بودم راه میرفتم و کتاب میخواندم و عکسالعملهای زیادی از مردم در کافه و خیابان دریافت میکردم. مثلاً کسی به من گقت من تو را قبلاً دیدهام و در حال خواندن اثری از تام هاردی بودی. با خود فکر میکردم چطور من را به یاد دارد و آیا کار من تا این حد عجیب است. دوست داشتم چنین شخصیتی در کتابم داشته باشم اما موفق نشدم بنابراین شروع به نوشتن داستانی کوتاه کردم و ناگهان ایده دخترک داستان «مرد شیرفروش» به ذهنم رسید. بخشهای مختلفی از داستان را جداگانه نوشتم و در نهایت این داستانها را به هم متصل کردم و داستان «مرد شیرفروش» نوشته شد.
اخیراً در مصاحبهای گفتید که «مرد شرفیروش» بیشتر از دیگر آثارتان درباره ماجراهای استقلال ایرلند است. چه اتفاقی رخ داد که با نوشتن هر کتاب به این موضوع نزدیکتر شدید؟
در اولین کتابم، «هیچ استخوانی» منتقدان فکر میکردند کتاب من درباره خانوادهای ناکارآمد و برای نشان دادن جامعهای ناکارآمد است اما موضوع کاملاً برعکس بود. من در آن کتاب درباره خانواده نوشتم و دوست داشتم بگویم موضوعات خانوادگی از اهمیت زیادی برخوردار است. پس از نوشتن آن کتاب به این نتیجه رسیدم که حالا میتوانم به موضوعات مهمتری بپردازم.
«مرد شیرفروش» خیلی ملموس درباره تحمیل، اجبار، و کنترل سخن میگوید. آیا درباره این موضوع خیلی فکر کردید؟
از دیدگاه من ترس اعتماد به نفس یک انسان را به طور کامل نابود میکند و بیشک من در زندگیام ترس را تجربه کردهام. وقتی از ترس در محیطی حبس شوی راه فراری وجود ندارد. وجود ترس زندگی انسان را تغییر میدهد. در آغاز از خود میپرسید چرا شرایط چنین است اما کمی بعد خود را با شرایط وفق میدهد و فکر میکند همیشه همینطور است و باید با آن کنار بیایم.
راوی داستان شما شکایتی از مرد شیرفروش ندارد و پس از 20 سال رفتار مرد را زیر سؤال میبرد. به نظر میآید داستان شما در همراهی با جنبش «من هم» نوشته شده است تا با زنانی که مورد ظلم قرار گرفتند همدردی کند.
از اتفاقات این جنبش خبر دارم اما داستان من در سال 2014 به پایان رسید؛ زمانی که ترامپ، برگزیت، و جنبش «من هم» وجود نداشتند اما بله قبول دارم که انتشار این داستان در زمان مناسبی انجام شد.
در بخشی ازداستان راوی میگوید: «چه غم و اندوهی، چه دردسری، چه از دست دادنی؟» با توجه به اینکه درگیریهای قبیلهای و ملی ایرلند در قرن بیستم در آثار تاریخی اصطلاحاً «دردسر» نامیده شده است منظور شما از «دردسر» دقیقاً چیست؟
«دردسر» معنایی دوگانه در داستان من دارد. علاوه بر اشاره به موضوع وحشتناک اختلافات قومی در ایرلند شمالی منظور از «دردسر» غم و اندوهی است که بر روای داستان «مرد شیرفروش» تحمیل میشود.
خشونت در داستان جدید شما اغلب به طور مستقیم روایت میشود اما در بخشی از داستانتان همه سگهای محله را به صورت دستهجمعی میکُشند. آیا این قسمت از داستان از واقعیت سرچشمه میگیرد؟
بله. در کودکی شاهد چنین اتفاقی بودم. این اتفاق در نزدیکی خانه ما رخ داد. تصویری که هیچوقت از ذهنم پاک نشد.
اجتماعی که به تصویر کشیدید خود را با شرایط سخت اجبار وفق میدهند. کمی درباره این موضوع توضیح دهید.
این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است. همه مجبور میشوند برای نجات جان خود و خانواده خود با دیگران همراه شوند و عقاید خود را مخفی کنند. زندگی در آن زمان خیلی ترسناک و همه باید تظاهر میکردند که زندگی خوبی دارند.
چند شخصیت در داستانتان وجود دارند که آن محل را ترک میکنند. به نظر شما ترک کردن آن مکان یک راهحل به حساب میآید؟
بله. کاری که خود من انجام دادم. همیشه میدانستم دوست دارم از آنجا بروم. حتی نمیدانستم به کجا. از مدرسه متنفر بودم و همیشه به رفتار دیگران عکسالعمل نشان میدادم و ساکت نمیماندم. درست مانند کاری که راوی «مرد شیرفروش» انجام میدهد.
از شما به عنوان نویسنده ایرلندی و نویسنده بریتانیایی در رسانه یاد میشود؟ خودتان را ایرلندی میدانید یا بریتانیایی؟
صحبت کردن درباره ایرلند شمالی برای من سخت است. هر بار که مجبور میشوم فرمی را پر کنم از خودم میپرسم اهل کجا هستی و پاسخ این است که من اهل ایرلند هستم. سه دهه است در بریتانیا زندگی میکنم و همه من را ایرلندی میدانند اما خبرنگاران در مراسم بوکر تلاش داشتند من را بریتانیایی بخوانند. راستش را بخواهید من چند دهه است وطنی ندارم و برایم اهمیتی ندارد. پاسپورت هر دو کشور را دارم!
نظر شما