ورود ادبیات کودک و نوجوان به محافل آکادمیک چه پیشینهای دارد؟
ورود ادبیات کودک به بخش آکادمیک در ایران عمری حدود 8 سال دارد و آغازگر آان دانشگاه شیراز بوده که در دوره کارشناسی ارشد گرایشی در زیرمجموعه زبان و ادبیات فارسی ایجاد کرده است تحت عنوان ادبیات کودک و نوجوان. بعد از دانشگاه شیراز در سال 1395 دانشگاه شهید بهشتی هم این گرایش را راهاندازی کرد. اما به طورکلی نسبت به دنیا حدود 25 تا 30 سال فاصله داریم. در زمینه راهاندازی رشته ادبیات کودک و نوجوان دانشگاه سندیگو بیشترین قدمت را دارد و حدود 40 سال است که رشته ادبیات کودک را در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری ارائه میدهد. اما در ایران فقط دوره کارشناسی ارشد تعریف شده است.
چقدر در دانشگاهها و محافل آکادمیک کشور به ادبیات کودک و تربیت نویسندگان و منتقدان توجه شده است؟
ماهیت دانشگاه یعنی آموزش و پژوهش. معمولا دانشگاهها قصد ندارند فردی خلاق پرورش دهند. شاید کسی استعداد و علاقه لازم را داشته باشد و در دانشگاه استعدادش شکوفا شود اما قصد دانشگاه این نیست. اما با این حال دانشگاه بیتردید این ادعا را دارد که در حوزه ادبیات کودک پژوهشگر وارد عرصه ادبیات کودک و اجتماع کرده است.
چقدر از این پژوهشگران در حوزه نقد کتاب کودک تربیت شدهاند؟
در واحدهای درسی تعریف شده برای ادبیات کودک 4 واحد نقد داریم که دو واحد آن عمومی و دو واحد تخصصی است. اما با 16 جلسه کلاس درسی شاید نتوان منتقد واقعی تربیت کرد.
بین نقد سنتی و مدرن چه تفاوتی وجود دارد؟
اما اگر به منتقدان کشور در حوزه ادبیات کودک و نوجوان توجه کنیم که تعدادشان هم بسیار محدود است، میتوانیم آنها را به دو دسته تقسیم کنیم. عدهای که به شیوه تجربی و سنتی نقد میکنند و عدهای که از بخش آکادمیک بیرون میآیند به شیوه مدرن نقد میکنند که این افراد هم به دو دسته تقسیم میشوند. عدهای که از گذشته با حوزه کودک و نوجوان عجین بودهاند و قبل از پذیرفته شدن در دانشگاه، به ادبیات کودک میپرداختهاند و نویسنده، شاعر یا منتقد بودهاند بعد از پذیرفته شدن در دانشگاه با روشها و اصول آکادمیک این حوزه بیشتر آشنا شدهاند و عدهای که قبل از پذیرفته شدن در دانشگاه هیچ شناختی نسبت به ادبیات کودک ندارند. در این میان افرادی که نوجامهاند و شناخت کافی به موضوعات مهم در ادبیات کودک ندارند، کارهایشان مانند تکپلههایی است که روی زمین قرار میگیرد و روی هم ساخته نمیشود. ولی آنهایی که از قبل پیوندی با این حوزه داشتهاند نقدهای بهتری ارائه دادهاند. چون اگر تاریخ ادبیات کودک ایران و در موارد تطبیقی تاریخ ادبیات کودک جهان را به صورت منسجم نشناسیم، نمیتوانیم نقد خوب و عمیقی ارائه دهیم.
کدامیک را سودمندتر میدانید؟
وقتی به وضعیت نقد کتاب کودک در ایران نگاه میکنم از اینکه هنوز افرادی که به شیوه سنتی و با تکیه بر تجربههایی که در پیوند با حوزه کودک و نوجوانان و مخاطبان داشتهاند، به نوشتن نقدهایی در این حوزه میپردازند، بسیار خوشحالم. این افراد یا خودشان نویسندهاند یا تمرکز خوبی روی متون دارند و با گذشت سالها هنوز فعالیتشان را متوقف نکردهاند و وقتی اثری را نقد میکنند، نگاه خوبی دارند. فقط اشکالی که میتوان به آنها وارد کرد این است که از روششناسی نقد بهره زیادی نمیبرند. درحالیکه اگر از روششناسی بیشتر استفاده کنند تجربههای خوبشان در راه نقد تلف نمیشود. از سویی دیگر منتقدان آکادمیک شاید نقدهای روشمندی ارائه دهند اما غالبا خروجی آنها چندان عمیق نیست.
با این وجود چقدر از این نقدها اصولی و درست است؟
در هر دو ایرادها و خلاءهایی وجود دارد؛ ازنظر روششناسی کار منتقدان دانشگاهی درست است و در نقد سنتی هم روششناسی ایراد دارد. مشکل اساسی در حوزه نقد این است که اغلب منتقدان وقتی درباره کتابی نقد مینویسند فقط روی اثر تمرکز میکنند بدون اینکه به طیف و تاثیری که روی نوشتهها وجود داشته، توجه کنند.
آیا نقد آثار کودک و نوجوان در طول سالهای گذشته توانسته تاثیری در رشد ادبیات این حوزه داشته باشد؟
اگر ادبیات کودک را یک پازل درنظر بگیریم مرکز این پازل خالی است و نقد کتاب کودک به حاشیه رانده شده است. مباحثی که الان در حوزه نقد ادبیات کودک مورد توجه قرار میگیرد قبل از اینکه مورد بررسی قرار بگیرند، اول باید ببینیم کجای پازل ادبیات کودک را پر میکنند. نقدهایی که امروزه در کشور ما در حوزه سنتی انجام میشود بیشتر درباره چیستیها و چراییها صحبت میکنند؛ مبحثی که باید دربارهاش صحبت شود چون ما هنوز سر چیستیها و چراییها در ادبیات کودک مشکل داریم اما نقد آکادمیک بیشتر به چگونگیها میپردازد یعنی همان چیزی که حاشیه ادبیات کودک را پر میکرد. اما تا چیستیها و چراییها که مرکز پازل ادبیات کودک است، پر نشود بحث سر کیفیت و چگونگیها در حاشیه قرار میگیرد. به نظر من کار مفیدی نیست که به سراغ چگونگیها برویم. آفت امروز ادبیات کودک این است که نظریهای از ادبیات بزرگسال پیدا میکنند و میخواهند به زور آن را در ظرف ادبیات کودک جای دهند. من بسیار خوشحالم که هنوز نقد سنتی داریم و با اینکه ادبیات کودک به سمت آکادمیک شدن رفته است، ما کماکان چراییها و چیستیها را از میان نقدهای سنتی پیدا میکنیم. فقط امیدوارم نقد سنتی به سمت روشمند شدن پیش رود.
شما علاوه بر تدریس در دانشگاه، نویسنده هم هستید، به نظر شما عقیده و نگاه نویسندگان و ناشران نسبت به نقدهایی که درباره کتابهایشان میشود، چگونه است؟
اگر از نگاه نویسنده به این موضوع نگاه کنم، معتقدم نویسندگان متعهد و علاقهمند به کار، از نقد آثارشان استقبال میکنند. نقد برای این نیست که بگوید کار پرعیب است و باید کنا گذاشته شود. نقد برای این است که نقاط قوت بیان شود تا بیشتر تقویت شود و نقاط ضعف بیان شود تا در کارهای بعدی برطرف شود.
میزان نقدپذیری در جامعه ما چگونه است؟
اغلب نویسندگان حرفهای ممکن است در ظاهر خودشان را نسبت به نقد آثارشان بیتفاوت نشان دهند اما درواقع به این کار علاقه دارند. و به نسبت، افراد صاحب نام بیشتر پذیرای نقد کتابشان هستند تا تازه کارها و همین مساله هم سبب موفقیتشان شده است. به یاد دارم زمانی که مشغول بررسی تعدادی از آثار کودک و نوجوان بودیم، به نویسندهای برخوردیم که کاملا از یک کتاب انگلیسی الگوبرداری کرده بود و وقتی ما این مساله را مطرح کردیم بسیار گلهمند شد و میگفت به شما چه ربطی داشته که این موضوع را بیان کنید! ما باید فرهنگسازی کنیم. اگر بگوییم نویسندگان از نقد آثارشان گرچه نقد تلخ استقبال میکنند و نویسنده خوب بخشی از کارش را به شنیدن نقدهایی اختصاص میدهد که درباره کارش است، اگر نویسندگان چنین روحیهای هم نداشته باشند، کم کم به این کار روی خوش نشان میدهند.
باتوجه به مطالعاتی که روی کتابهای کودک دارید، به نظر شما نویسندگان چقدر از نقد آثارشان بهره بردهاند و در بهبود آثار بعدی از آنها استفاده کردهاند؟
به طور دقیق بررسی نکردهام. به نظرمن هرچند که ممکن است در ابتدا پذیرش نقد برای نویسنده قدری سخت باشد اما تاثیرگذار است چون در مواردی که بررسی کردهام، دیدهام نقدی که انجام شده در کار بعدی تاثیرش را گذاشته است. کارهای اقتباس و بازآفرینیهایی میبینیم که بینظیر است و قابل مقایسه با آثاری از این دست که قبلا انجام میشد نیست. جهش عجیبی از دهه 80 به بعد در ادبیات کودک داشتهایم که نشان دهنده تاثیرات مثبت نقد در این حوزه بوده است.
نقد کتاب کودک با نقد کتاب بزرگسال چه تفاوتهایی دارد؟ آیا منتقد کتاب بزرگسال میتواند منتقد کتاب کودک هم باشد؟
به نظر من نقد کتابهای کودک با کتاب بزرگسال تفاوت دارد و هر منتقدی نمیتواند آثار کودک و نوجوان را نقد کند. باید با مخاطب و متونی که در این حوزه نوشته میشود پیوند داشته باشد و ژانرشناس باشد. کودک و نوجوان یک جامعه جهانی دارد. شاید ما در حوزه بزرگسال تاثیرات ترتیبهای اجتماعی، سیاسی و قتصادی را در آثار ببینیم اما در حوزه کودک و نوجوان نقد باید روی مخاطب و مصرفکننده اثر متمرکز شود و مخاطب است که کار را پیش میبرد اما در حوزه بزرگسال ممکن است نظام حاکم برجامعه بر کار تاثیر بگذارد یا تفکر فردی نویسنده بر اثر تاثیر بگذارد و در نهایت مخاطب میتواند بپذیرد یا نپذیرد. اما ادبیات کودک با مخاطب شروع میشود و نویسنده قبل از اینکه اقدام به نوشتن کند باید توجه کند که قرار است برای چه گروه سنی مینویسد. بنابراین مساله بسیار مهم در نقد کتاب کودک، توجه به مخاطب است، مخاطبی که بخشی از ذهنش کتاب است. مساله مهم دیگر شناخت دایره مطالعاتی مخاطب است. در نقد باید نقبی هم به حوزه مطالعاتی مخاطب بزنیم و این نقب زدن سبب میشود که خودمان زمینه مطالعاتیمان را درباره مخاطب عمیق کنیم. اشکال بخش آکادمیک این است که مانند نقد کتاب بزرگسال عمل میکند مثلا بررسی موردی فلان و روی مورد متمرکز میشود. و تفاوتی که باید در نقد کتاب کودک و بزرگسال لحاظ شود در نقد آکادمیک دیده نمیشود، اما این تفاوت در نقد سنتی وجود دارد. منتقدان سنتی پل ارتباطیشان را با مخاطب به صورت عمیق حفظ کردهاند و روحشان با کودک و نوجوان عجین شده است.
افراد زیادی هستند که به فعالیت در حوزه نقد کتاب کودک علاقه دارند، میزان منابع موجود برای کسب دانش و اطلاعات لازم در زمینه نقد کتاب کودک در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
نقد یک ابزار است منهای اختصاصی بودن آن برای کودکان. ما منبع کافی در این حوزه نداریم و کسی هم همت نمیکند که به این سو گام بردارد و با کمبود منابع در این حوزه مواجهایم. تعداد منابع موجود کمتر از انگشتان یک دست است مانند کتاب «روش شناسی نقد ادبیات کودک» محمدهادی محمدی که هم مبانی نقد سنتی و هم مبانی نقد مدرن در آن درنظر گرفته شده است.
به نظر شما نقد کتاب کودک در کشور ما با چه چالشهایی روبهرو است؟
سلیقهای بودن یکی از چالشهایی است که در کشور ما وجود دارد. البته به نظر من نقد کتاب کودک خیلی مهجور نبوده و نیست و افرادی که نقد سنتی دارند لزوم این کار را درک کردهاند و پرداختهاند به این حوزه. الان اشکالی که وجود دارد این است که هرکسی میتواند گام بردارد در این حوزه درحالیکه هرکس که نقد میداند نمیتواند وارد این حوزه شود. کمبود کتاب در حوزه روششناسی نقد یکی از خلاءهایی است که سبب این مشکل شده است. باید مبانی را بیاموزیم و اگر تعداد آثار کافی وجود داشت امر بر منتقدان مشتبه نمیشد که میتواند وارد این حوزه شود.
با توجه به لزوم دسترسی بچهها به اطلاعات صحیح و درست، براساس بررسیهایی که روی کتابهای کودک و نوجوان انجام دادهاید، نویسندگان این حوزه در بخشهای مختلف چقدر به پژوهش و تحقیق توجه کردهاند و اطلاعاتشان مستند و براساس بررسی منابع است و صرفا براساس تجربیات و دانستههای شخصیشان نیست؟
سوال بسیار خوبی است و شاید تلخ باشد که بگویم وقتی آثار نویسندگان را بررسی میکنیم میبینیم برخی از روی دست هم مینویسند و چهارچوب فکری حاکم بر اثر همان چهارچوب فکری نویسنده دیگر است بدون هیچ تغییری و هیچ انگیزش هنری در کتاب دیده نمیشود و این نشان میدهد که مورد مطالعه، آثار نویسندگان دیگر بوده است و خاستگاه آن پژوهش و مطالعه نبوده است اما معدود نویسندگانی هم داریم که قبل از ورود به هر مبحث تمام جوانب آن را مطالعه میکند. حتی میبینیم که در حوزه ترجمه همزمان تعداد زیادی ترجمه موازی بیرون میآید که نشان میدهد کوچکترین تحقیق و پژوهشی انجام نشده است.
آثاری که بدون تحقیق و پژوهش تولید میشود چه تاثیراتی روی مخاطب میگذارد؟
خانه را باید از پایبست آباد کنیم، پایبست فکری یک جامعه کودکان و نوجوانان هستند. هرچند ماهیت کودک فیالنفسه ارزشمند است و به عنوان عضوی از اجتماع باید از حقوقش برخوردار شود. اگر تغذیه فکری آنها ناسالم باشد نباید انتظار داشته باشیم که در آینده رشد ونمو سالمی داشته باشند و نویسندگان باید روی این مساله تمرکز کنند. قطعا ارائه طلاعات صحیح و مستند در آثار کودک و نوجوان اهمیت زیادی دارد.
نظر شما