دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۷
قلب جمالزاده بیش از سه میلیاردبار برای ایران تپید

شب محمدعلی جمالزاده و اصفهان عصر دیروز در مجموعه فرهنگی و هنری سوره اصفهان برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) شب محمدعلی جمالزاده و اصفهان به همت حوزه هنری استان اصفهان، مجله بخارا و  گروه فرهنگی سونره عصر دیروز در مجموعه فرهنگی و هنری سوره اصفهان برگزار شد.

در ابتدا علی دهباشی با تعریف خاطره‌ای از جمالزاده گفت: جمالزاده 106 سال عمر کرد و قلبش بیش از سه‌میلیارد بار برای ایران تپید. او سرنوشت پرماجرایی داشت هفتادسال خارج از ایران زندگی می‌کرد اما تا آخر عمر لهجه شیرین اصفهانی‌اش را حفظ کرده بود. از اصفهان تا تهران لبنان و آلمان و ژنو سفر کرد اما همیشه ایرانی ماند. پدرش سید واعظ اصفهانی از رهبران جنبش مشروطه بود. در مسجد شاه اصفهان منبر می‌رفت و هزاران نفر پای منبرش می‌نشستند. محمدعلی شاه دستور داده بود هرطور شده او را بکشند. عاقبت هم دستور داد در بروجرد لای جرز در او را کشتند.

وی افزود: از زندان قبل از مرگ نامه‌ای توسط یک زندانی کرد به پسرش که در بیروت درس می‌خواند نوشت و با انگشتری برای او فرستاد: «محمدعلی جان می‌دانم که دیگر هرگز تو را نخواهم دید اما سعی کن همیشه به کشورت خدمت کنی .» همین چند خط کوتاه همیشه در فکر محمدعلی بود. او بعد از بیروت به برلین رفت و با جمعی از مشروطه خواهان معروف «کاوه» را منتشر کردند. سرنوشت نخستین داستان کوتاه فارسی در همین آپارتمان در برلین شکل گرفت. تقی‌زاده، پورداوود، علامه قزوینی، ابراهیم‌پور وداود مجتهد تبریزی که همه مشروطه‌خواه بودند هفته‌ای یکبار در این  آپارتمانی که هنوز هم با همان نام در آن کوچه خیابان شارلوت هوبرگ آلمان پابرجاست و عکس‌های محمدتقی ارانی بر دیوار آن، هرشب یک نفر از این مشروطه خواهان مخارج این دورهمی و چای و قند را می‌داد .مطالبی را هم که نوشته بودند برای هم می‌خواندند. همه اهل فضل بودند تا نوبت به محمدعلی جمالزاده رسید.

دهباشی ادامه داد: جمالزاده بعدها طی مکاتباتی به من نوشت: «شب ها و روزها فکر می‌کردم که چه تحفه‌ای بیاورم که شایسته این بزرگان مشروطه‌خواه باشد. عاقبت به فکرم رسید که داستانی بنویسم. با ترس و لرز بعد از چندروز داستان «فارسی شکر است» را نوشتم. بالاخره باید «ران ملخی به بارگاه سلیمان می بردم.» داستان را نوشتم و در شبی که نوبتم بود آماده کردم. موقع خواندنم منتظر بودم علامه قزوینی بگوید این لاطائلات که نوشتی شایسته چنین محفلی  نیست. منتظربودم که اگر نارضایتی در چهره‌هاشان دیدم داستان را قطع کنم. اما دیدم مرحوم قزوینی با آن چشمان آتشبار سرش را نزدیک آورده و با شش دانگ حواسش داستان را گوش می‌دهد. معلوم شد داستان مقبول طبع آقایان بوده است. همان ساعت و همان شب بود که نویسندگی بر ناصیه‌ام خورد. در ژوئیه 1921 این داستان که نخستین داستان مدرن ایرانی بود شکل گرفت و من جمالزاده نویسنده شدم.        

در ادامه این نشست سیاوش گلشیری گفت: جمالزاده مرزی است که داستان‌نویسی ما به قبل و بعد از او تقسیم شده است. با کتاب «یکی بود یکی نبود» ما با شکل نوین داستان‌نویسی مواجه می‌شویم و این کتاب راه را برای داستان‌نویسان بعدی باز می‌کند. شاید به همین خاطر وی را پدر داستان‌نویسی کوتاه یا مدرن ایران می‌دانند.

این مدرس داستان نویسی در ادامه گفت: تاقبل از او ما با حکایت رو‌به‌رو بودیم. تفاوت حکایت و داستان در پلات مشخص می‌شود. در حکایت و قصه‌های قدما هدف اصلی پند، اندرز و توصیه‌های اخلاقی بود و زبان و عناصر داستانی اهمیت نداشت. یکی از دلایل تاکید بر خواندن آثار جمالزاده کاربرد زبان در داستان‌هایش است. به این دلیل که وی با تسلطی که بر اصطلاحات عامیانه و کنایه داشته آن‌ها را از منظر شخصیت وارد داستان‌های خود کرده است. 

وی تصریح کرد: کارکردهایی که زبان در شخصیت‌های داستانی جمال‌زاده پیدا کرده، رابطه زبان با طبقات اجتماعی، جنسیت راوی، دین و مذهب، عامیانه بودن ترکیبات و تمیز کردن نثر از واژگان غیرفارسی است. گلشیری در روایت‌شناسی داستان‌ها و نثر جمال‌زاده، پیرنگ ساده و نزدیک به خاطره، محدود بودن شخصیت‌ها، متناسب کردن ابتدا و انتهای داستان‌ها برای نمونه با آوردن چند بیت شعر، ابژکتیو بودن و توصیف ظاهر و اخلاق، دیر شروع شدن داستان‌ها، ساده و صمیمی بودن زبان، استفاده نکردن از زبان شکسته و پیشی گرفتن گفتار بر نوشتار را از نکات برجسته می‌داند و در پایان به بررسی تاثیر جمال‌زاده بر دو نویسنده مهم نسل‌های بعدی اصفهان بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری پرداخت.

پس از صحبت‌های سیاوش گلشیری، قسمتی از سخنرانی محمود دولت‌آبادی و فیلیپ ولتی سفیر وقت سویس در مراسم بزرگداشت جمال‌زاده در سال 85 به نمایش گذاشته شد. ولتی بر حضور جمالزاده در این کشور، فرهنگ سوئیسی و تلاش‌های  جمالزاده بر زبان فارسی تاکید داشت. دولت آبادی نیز به نامه‌‌هایی از جمالزاده خطاب به خودش نوشته شده کرد و گفت: جمالزاده در نامه‌هایش به من نظم و دقت عمل را یادآوری کرد و این از نظم و تربیت مدل اروپایی‌اش نشات می‌گرفت، اما من در پاسخ نوشتم، من نظم خودم را در بی‌نظمی می‌یابم و شخصیت منظمی ندارم. نامه‌های استاد به من نشان از روحیه پرشور و نشاط و شاد او دارد. از یاد نبریم که جمالزاده در مهم‌ترین‌ سال‌های تاثیرپذیری یعنی پیش از نوجوانی ایران بوده است.

در پایان برنامه دهباشی به نامه‌های رد و بدل شده بین جمال‌زاده و نویسندگان از جمله دولت‌آبادی، صادقی، آل‌احمد، سیمین دانشور و... اشاره و بر این نکته تاکید که او تا آخرین سال‌ها در جریان ادبیات ایران قرار داشت و کتاب‌های روز را مطالعه می‌کرد. هم‌چنین به اختصاص عواید حق‌التالیف کتاب‌هایش که به وصیت خود جمال‌زاده صرف کمک به دانشجویان دکتری ادبیات، خرید کتاب برای کتابخانه دانشگاه، یتیم‌خانه‌ای در اصفهان و ساختن خوابگاه دانشجویان دختر شهرستانی دانشگاه تهران در خیابان امیرآباد شده پرداخت و افزود که کتابخانه چند هزار جلدی‌اش را نیزبا دو هواپیما به کتابخانه مرکزی تهران تقدیم کرد. جمالزاده برای آخرین بار ۷۰ سال پیش به اصفهان آمد تا به عنوان‌ نماینده سازمان بین المللی کار در ژنو وضعیت کودکان کار را بررسی کند. او کتاب «سر و ته یک کرباس» را به اصفهان، شهر پدری‌اش تقدیم کرده است و خاطرات کودکی‌اش را در این کتاب آورده است. او اصفهان کودکی‌اش را در اصفهان نامه با خرافات، تعدد زوجات، ارواح خبیثه و فقر  توصیف می‌کند..

در پایان مراسم فایل صوتی کمیابی از جمالزاده پخش شد که در آن با لهجه شیرین اصفهانی‌اش  خاطراتش از انقلاب مشروطه، دیدار با محمدعلی شاه و زیرگرفتن پای پدرش توسط کالسکه محمدعلی شاه و چگونگی شکل‌گیری انقلاب مشروطه  که به چشم دیده بود، را بازگو کرد..

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها