علیاکبر حیدری میگوید: نوشتن در تنهایی لذتی نصیب نویسنده میکند که شاید خیلی نخواهد آن را ترک کند و وارد یک کار گروهی شود؛ کار گروهی قوانین و ملاحظاتی دارد که شاید با روحیه نویسنده جور در نیاید.
دلیل روی آوردن به فیلمنامهنویسی و فعالیت در سینما برای شخص شما چیست؟ صرفا جنبه مالی قضیه برایتان مهم بود یا علاقه شخصی هم به فعالیت در این زمینه وجود داشت؟
من فعالیت را از ابتدا با فیلمنامهنویسی و در سال 80-81 شروع کردم. بعد از مدتی که نزدیک به یک سال و نیم طول کشید، متوجه شدم که مدل فیلمنامهنویسی مدل من نیست. البته یک سری از مشکلات هم همیشه در این حوزه وجود داشته است، به طور مثال کلا بازار برای فیلمنامهنویسان بازار کوچکی است و میزان نویسندگانی که کارگردان نیستند بسیار کم است و در نتیجه فیلمنامه از فیلتر آدمهای مختلفی رد میشود.
و این نظرات نتیجه تجربیاتی است که خودتان از کار در سینما و تلویزیون داشتهاید؟
بله من در تلویزیون تجربهای داشتم که این مساله را تایید میکند. آن چیزی که من در مقام نویسنده نوشتم با آن چیزی که در نهایت ساخته شد، تفاوت فاحشی داشت.
البته در این میان برخی هم معتقدند که آن چیزی که در نهایت ساخته میشود تغییراتی با فیلمنامه اصلی خواهد داشت و نویسنده نباید اعتراضی به آن داشته باشد. پس شما این تغییرات را برنمیتابید اینطور نیست؟
قطعا وقتی 180 درجه تغییر کند آن کار دیگر کار من نیست. البته من با گروهی کار کردم که فکر میکردیم، نتیجه کار خوب خواهد بود. ما گروهی متشکل از چهار نویسنده بودیم که سریالی در سی قسمت نوشتیم و تحویل دادیم اما نتیجه آن شد که قسمتهای -به نظر ما- متوسط آن را نگه داشتند و قسمتهای خوبش را حذف کردند و در نهایت کار چیز دیگری از آب درآمد. ما نخواستیم که اسم هیچکداممان به عنوان نویسنده در شناسنامه کار بیاید چون هسته اصلی چیزی که ما نوشتیم حذف شده بود. ایده اصلی ما از ابتدا مورد تایید قرار گرفت اما بعد بنا بر ملاحظاتی آن هسته و ایده مرکزی حذف و نتیجه چیزی شد که از محصول نهایی ما خیلی دور بود.
پس شما با دخالت کارگردان و تهیهکننده و فیلترهای بعدی زیاد موافق نیستید؟
اصولا کار سینما یک کار دستهجمعی است و من آن را قبول دارم اما معتقدم وقتی تو نویسنده اصلی کار هستی بقیه نظرات باید با نظرات تو جمع شود و تو برای دستبردن در آن کار قانع شوی. اما اگر دخالت و دست بردن از یک حدی بگذرد، دیگر چه نیازی به نویسنده است. خودشان از اول بیایند و آن را بنویسند. بیشتر ضعفی که در فیلمنامههای ما وجود دارد ناشی از دخالت آدمهای نابلدی است که بعدا وارد پروسه ساخت آن فیلم میشوند دامنه این دخالتها آنقدر زیاد است که درخواستهای بازیگران را هم شامل میشود البته هر چقدر اسم و شهرت آدم بیشتر باشد سهم خودخواهی هم بیشتر میشود و این مساله هم تا حدی با توجه به کوچکی بازار این کار قابل درک است. وقتی بازار کوچک باشد و یک تعداد خاص در این حوزه کار کنند تلاشها برای دیدهشدن بیشتر و گرفتن سفارش و کار برای پروژههای بعدی قابل درک است.
فرق فیلمنامهنویسی با داستان نوشتن در همین جاست. در داستان اگر خودخواهی در جهت بهتر شدن کار انجام بگیرد توسط شمای نویسنده صورت میگیرد اما در سینما هرکس به سهم و قدر خودش قانع نیست و این تصور برای پیشرفت وجود دارد که من باید بیشتر از سهمام بهدست بیاورم.
مشکل اصلی یک نویسنده را شاید بتوان همین دستهای اضافهای که وارد فیلمنامه میشود عنوان کرد و بیشتر نویسندگان این تغییر را برنمیتابند.
راستش را بخواهید من هم برنمیتابم.
برگردیم به اول گفتوگو و تجربه نه چندان جالب سریالنویسی برای تلویزیون. چه شد که بعد آن تجربه سراغ فیلمنامه ارغوان رفتید؟
راستش ارغوان به دنبال من آمد. پس از چاپ مجموعه داستان «بوی قیر داغ» در جلسات داستانی به امید بنکدار برخوردم. در این مجموعه داستانی به نام «ممکن است خیلیها برای مردناش گریه کرده باشند» وجود داشت و امید درباره این داستان با کیوان علیمحمدی صحبت کرد و آشنایی من با این دو نفر شکل گرفت. پروسه نوشتن سه نفره این کار شروع شد و ما با هم فیلمنامه را نوشتیم و درنهایت یک چهارم از داستان من در فیلمنامه وجود داشت چون داستان، داستان کوتاه بود برای کار سینمایی آن را گسترش دادیم. آن چیزی که درباره کار گروهی سینما میگویند اینجا خودش را نشان داد. چون معمولا میگویند همکاری وجود ندارد و شما باید برای فیلمنامه سفارش بگیرید. اما در این چند کاری که با امید بنکدار و علیمحمدی همکاری داشتم به آن معنا سفارشی نبود و تقریبا سلایقمان به هم نزدیک بود و روی ایدههایی که دوست داشتیم کار کردیم و آن را به سرانجام رساندیم و شاید این نوع همکاری نوع خاصی از فیلمنامهنویسی باشد که من به آن اشتغال دارم. بعد از آن هم فیلمنامهای به نام «همنام» نوشتیم.
همکاری و حضور در پروژه «همنام» هم به روال «ارغوان» پیش رفت و نتیجه یک کار گروهی سه نفره بود؟
آخرین روز فیلمبرداری فیلم «ارغوان» در باغ فردوس بود که امید و کیوان ایده چند خطیشان را با من درمیان گذاشتند و من آن ایده را گسترش دادم و روی گسترش این ایده هر سه نفرمان کار کردیم و سیناپس را نوشتیم که هر سه روی آن اتفاق نظر داشتیم و درنهایت به فیلمنامه رسیدیم. ایده اولیه مال آنها بود و نمیتوان گفت که از نتیجه نهایی چقدر سهم من بود و چقدر سهم دوستانم و من همیشه اتفاقا این را دوست داشتم. البته به دلیل مشکلات مالی این فیلم ساخته نشد و بعد از آن فیلمنامهای به نام «گیلدا» را نوشتیم که ساخته شد و الان در نوبت اکران است.
روند همکاری در گیلدا هم مانند همنام و ارغوان بود؟
دوستان من فیلم کوتاهی در سه اپیزود ساخته بودن و ما بر اساس آن داستان اولیه یک ایده کلی برای حفظ اپیزودیک بودن داستان پیدا کردیم و آن را گسترش دادیم.
اینجا یک سوال پیش میآید شما تغییر را در سریال تلویزیونی نپذیرفتید اما در کارهای گروهی با بنکدار و علیمحمدی تجربه موفقی داشتید. جنس اعمال تغییرات در این پروژهها چه بود که تغییرات در سریال را نپذیرفتید اما ازتجربههای بعدیتان با موفقیت یاد میکنید؟
این مساله به کار گروهی برمیگردد. زمانی است که برای شما مهم است که حرف اول را بزنید و زمانی هم در یک کار گروهی نتیجه کار حرف اول را میزند. من فکر میکنم نتیجه کار خیلی مهم است. گاهی به کارگروهی پیشنهادی مبتنی بر بهترشدن کار میشود و شما آن را میپذیرید. البته در پروژه ارغوان در گسترش ایده من نقش داشتم اما درباره سریال بعد از تحویل آن تنها خطهای فرعی داستان و اساسی شخصیتها باقی ماند و آن چیزی نبود که ما نوشته باشیم و درواقع آن کار نتیجه کار ما نبود بلکه نتیجه شخص دیگری بود که اسم او بر کار گذاشته شد.
پس شما نویسندهای هستید که تغییرات در فیلمنامه را وقتی میپذیرید که خودتان در اعمال آن نقش داشته باشید و به قول خودتان در گسترش ایده سهیم باشید؟
یک زمانی است که بحث اقتباس پیش میآید و تو تنها به عنوان نویسنده اثر در آن نقش داری اما وقتی در نگارش فیلمنامه نقش داری قاعدتا نظراتت باید دخیل باشد و دیگر بحث اسم نیست که آنجا مطرح میشود.
و بحث آبروی حرفهای است؟
بله این هم خیلی مهم است. البته گاهی ممکن است درنهایت نتیجه کار هم اتفاق خیلی خوب دربیاید اما آن کار کارِ تو نیست و وقتی من کاری نکردم نباید از فرصت و محبت کسی سوءاستفاده کنم. همیشه اینطور نیست که نتیجه بد باشد و از تو نویسنده و اسم تو سوءاستفاده شود و گاهی خود را به دیگران چسباندن در یک پروژه فوقالعاده سینمایی کار درستی نیست و موافق این کار هم نیستم.
در بحث اقتباس از آثارتان به عنوان یک نویسنده تا چه حد انعطافپذیر هستید؟
این مساله بستگی به شخص و گروه اقتباسکننده دارد. درنهایت وقتی اسم تو در فهرست کسانی که فیلمنامه را نوشتهاند نباشد همه متوجه این مساله میشوند که دخالتی در آن نداشتهای.
پس حساسیتی که بر فیلمنامههایتان به خرج میدهید در اقتباس از آثار خود ندارید؟
البته من چون معاشم از راه فروختن حق اقتباس آثارم نیست پس اینطور نیست که هر کس از راه برسد حق اقتباس اثرم را به او واگذار کنم. وقتی بحث حق اقتباس پیش میآید و کسی قصد اقتباس از داستانم را داشته باشد و آدم موجه و کاربلدی باشد و مطمئن باشم که سرانجام کار خوب است، این حق را واگذار میکنم اما اگر شناخت مناسبی از آن فرد یا گروه نداشته باشم به اقتباس تن نمیدهم.
بسیار پیش آمده که برخی از نویسندگان پس از یک دوره فعالیت فیلمنامهنویسی برای سینما و تلویزیون دوباره به داستاننویسی روی آوردهاند و به قول معروف عطای سینما را به لقایش بخشیدهاند. این مساله درباره سینماگران هم صادق است و آنها هم کمتر رغبتی برای اقتباس از آثار ایرانی نشان میدهند. به نظر شما این شکاف از کجا نشات میگیرد؟
این مساله دلایل زیادی دارد اما شاید یکی از آنها به تصور ما از کار گروهی برمیگردد. نوشتن در تنهایی لذتی نصیب نویسنده میکند که شاید خیلی نخواهد آن را ترک کند و وارد یک کار گروهی شود. آن کار گروهی قوانین و ملاحظاتی دارد که شاید با روحیه نویسنده جور در نیاید. این چند کاری هم که من با دوستانم نوشتهام خیلی دور از کار نویسندگی من نیست. اما اگر بخواهی وارد پروژهای شوی و هر روز به چند نفر جواب پس بدهی و به فجایعی تن بدهی که از کارت محافظت کنی، من فکر میکنم آن نویسندههایی که شما میگویید کار عاقلانهای میکنند که تن به همکاری نمیدهند.
البته آنهایی هم که تن به همکاری و دخالتهای بیش از حد میدهند مساله مالی را عنوان میکنند و اذعان دارند که دستمزد یک فیلمنامه برابر با ده بار تجدیدچاپ یک کتاب است.
دستمزد فیلمنامه از ده چاپ خیلی بیشتر است. اما این چیزها به رویکرد آن نویسنده بستگی دارد. هر کس قانون خودش را دارد. اصل اول زندگی کردن است و آن انتخاب شماست که از هنر نویسندگی خود میخواهید زندگی کنید یا راههای دیگری. بعضیها میگویند ما به جز نوشتن کار دیگری بلد نیستیم و حتا خیلیها هم با اسامی مستعار داستان زرد مینویسند و من آن اصل زندگی کردن را در این میان تعیینکننده میبینم.
شما در هر دو زمینه ادبیات و سینما به طور موازی و همزمان کار کردهاید، خودتان را فرزند سینما میدانید یا ادبیات؟
سوال خیلی سختی است. من یک عاشق سینما هستم که نوشتن را خیلی دوست دارد.
پس نویسندهای هستید که عاشق سینماست.
بله.
چه کارهایی در دست نوشتن دارید چه در حوزه سینما و فیلمنامه و چه رمان و داستان.
یک فیلمنامه جدید به طور گروهی نوشتهایم به نام «سینما، شهرقصه» که امیدواریم به جشنواره فجر امسال برسد. همچنین اوایل نوشتن یک رمان هستم که چون پلات پیچیدهای دارد و احتمالا یک کار پرحجم میشود و یک رمان هم در دست ناشر دارم که در انتظار چاپ آن به سر میبرم.
نظر شما