گفتوگوی اختصاصی ایبنا با پروفسور «جان لایساکر» رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه اموری آمریکا
نوشتن از سر عادت بهتر از نوشتن براساس قاعده و تکنیک است
پروفسور «جان لایساکر» رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه اموری آمریکا معتقد است :بطور کلی نوشتن باید براساس نوعی عادت و تجربه صورت گیرد نه تکنیک(فن و روشی خاص) که این به بحث قهرمانان در کتاب اخلاق ارسطو نیز راه مییابد.
وی نویسنده کتابهای بی شماری است که «بعد از امرسون» و «شما باید زندگی خود را تغییر دهید» از جمله آثار وی به شمار میرود.
در ادامه گفتوگوی اختصاصی خبرنگار ایبنا با این فیلسوف شهیر آمریکایی را درباره کتاب «فلسفه، نوشتن و ویژگی تفکر» میخوانیم.
جناب پروفسور لایساکر ضرورت نوشتن کتاب «فلسفه، نوشتن و ویژگی تفکر» چه بود؟
کتاب بدنبال پاسخگویی به چندین سوال است البته این سوالات یک مسیر مشخص یا یک چارچوب نظاممند و یکنواخت را در بر نمیگیرد و در واقع نظم و ترتیب سنتی را کنار گذاشته، اما در نهایت پاسخ به این سوالات در یکسری نکات کلیدی و مشخصی با هم جمع خواهند شد.
اولین سوال من درباره ابعاد ادبی و بیانی فلسفه است که با توجه به مشاهداتی که داشتم، نتایجی را به دنبال داشته است. نوشتن فلسفه ممکن است به چند روش صورت گیرد: نوشتن در قالب پند و موعظه و سخنان کوتاه، نوشتن در قالب خودزندگی نامه نویسی، وبلاگهای اینترنتی، گفتوگوها، مقالات روزانه یا مقالات حرفهای وعلمی و یا رساله و غیره.
کتاب من میخواهد بگوید که چگونه بین این روشها میتوان یکی را انتخاب کرد؟ اگر کسی بخواهد درباره یک موضوع کنکاش کند، چه کاری باید انجام دهد؟ در عین حال همه سوالات از این بخش نیستند. در واقع پشت نامگذاری بخشها نوعی اهداف مختلف منطقی و بیانی از جمله نقل قول، طنز، صدا و الگوهای رسمی بحث و گفتگو مانند قیاس استثنایی وجود دارد که قابل توجه است. حالا با این گزینهها، چطوری میتوان در میان آنها یکی را انتخاب کرد؟ وقتی کسی فلسفه نوشتن را انتخاب کرد، باید چه سوالاتی را از خودش بپرسد؟ (من خودم هم در ابتدا نمیدانستم بهترین پاسخ به سوالات چه خواهد بود.)
سوال دوم بدنبال پاسخ به سوال اول مطرح و با یک مشاهده شروع میشود. برخی خوانندگان (البته نه بیشتر آنان) سقراط را از طریق گفتگوهای افلاطون و از این طریق به عنوان یک تصویر فلسفی میشناسند.
رفتار سقراط با نشان دادن کارکرد فلسفه (اینکه فلسفه چه کاری انجام میدهد؟) به ما خواهد گفت که فلسفه چیست؟ اما این روش درباره همه متون فلسفی صحیح (و معتبر) نیست و (آیا) هرکدام از کارها(نمونههای فلسفی)؛ روشهای خاص خود را دارا میباشند. (ندارند؟)
بنابراین من بدنبال این هستم که در مورد چیزی که با مثال توضیح میدهیم و یا وقتی که در ژانرها (و روشهای) گوناگون و یا همراه با عملکرد منطقی و بیانی فلسفه بافی میکنیم، خوب فکر کنیم.
لذا این مسیر نه تنها بدنبال آن است که از ما نویسندگانی دقیق بسازد (چیزی که کتاب بدنبال آن است) بلکه از ما خوانندگان متعهد و ژرف نگری را خواهد ساخت. در عین حال این بخش از سوالات و مفاهیم به جنبههای بیانی و ادبی فلسفه مربوط است، اما بخشها و جریانهای عمیقتر آن به سلوک و شیوه اداره زندگی و مهمتر به اصول و قواعد اخلاقی و آن چه خودحسابگری گفته میشود، مربوط خواهد بود.
مسئله و سوال سومی که به کتاب جهت میدهد مرتبط با تاریخ فلسفه است. اگر من از نظر شرایط اجرایی و موضوعی اجازه داشتم که مجموعه متنوعی از نویسندگان را برای انجام کار با هم در یک کتاب جمع کنم، چه کتاب نتیجه بخشی بود؟
مجموعه اصلی شامل رالف والدو امرسون، جورج لوکاس، والتر بنيامين و استنلي كوول اما دیگر نویسندگان آلمانی مثل فریدریش نیچه W.E.B. دو بویز، جان دیویی، لودویگ ویتگنشتاین، سیمون دوبوار و جودیت باتلر. از یک سو حداقل بخشی از کتاب به فراخور سوالات بخشهای اول و دوم درباره هرکدام از نویسندگان مذکور است.
چرا تاریخ فلسفه برای مطالعه شما حائز اهمیت بود؟ نگاه تاریخی چه کمکی به شما می کرد؟
من به تاریخ فلسفه هم پرداختهام تا از طریق توجه به میراث گذشته بتوان از جنبه تاریخی نیز (به مسائل) فکر کرد. در مورد (کتاب) من- که یک خط فکری متنوع در فرایند تکاملی را شامل میشود- (باید بگویم که این کتاب) یک کلیت چند وجهی است.
این مسئله باعث شده تا نوشتار و متن کتاب حد وسطی از یک مقاله و یا مجموعهای از جملات و نغز و کوتاه باشد. هرچند به نظرم این کتاب تلاش کرده تا به عنوان کلیتی واحد اثرگذارتر و بزرگتر از مجموعه بخشهای جداگانه آن باشد. ( در عین حال من تاکیدی بر کلیت یک گفتوگو ندارم، اما این تلاش دارد تا نیروی آموزشی و اجرایی این بخشها را در صدایی که خواستار پاسخگویی است، بکار گیرد.)
در عین حال کتاب یک معرفتشناسی شکننده را در بر میگیرد که اگرچه تفسیر جز به کل را رد میکند اما بطور همزمان تاکید دارد که هر فردی با توجه به روابط(خود) دارای شخصیتی منحصر به فرد است که آن شخصیت او را محدود میکند.
برای پاسخ به این سوالات چه فرضیهای مطرح میکنید؟ بحث اصلی و محوری شما چیست؟
استدلال اول من این است که بطور کلی نوشتن باید براساس نوعی عادت و تجربه صورت گیرد نه تکنیک(فن و روشی خاص) که این به بحث قهرمانان در کتاب اخلاق ارسطو نیز راه مییابد. من در این ارتباط دلیل آوردم که در نوشتار فلسفی، «عادت و رویه» بهتر و مناسب تر از «سبک و تکنیک» است. به عبارت بهتر در فلسفه، نوشتن براساس عادت و رویه بهتر از نوشتن براساس قاعده و تکنیک است.
من سپس این موضوع را مطرح کردم که «نوشتن عرفی» حداقل باید سه سوال را در بر بگیرد: چگونه تاثیر و نفوذ یک بخش(ژانر) و یا اقدامی منطقی-ادبی، (محتوای) یک اندیشه و تفکر را آشکار و عیان میکند؟ این سوال از آن جا مطرح میشود که (نتایج یک) نوشتار فلسفی بیش از نتایج یک گزارش است.
این فرایند آشکارسازی به خودی خود و به طور متفاوتی در قالب جملات نغز و سخنان کوتاه در مقالات و یادداشتها آمده است و در واقع با زبانی طنز گونه مثالها و نمونههای ضدخود (مخالف خود) را بیان کرده است. (در ادامه مباحث، موضوع شکل قوی-ارجحیت محتویات (در نوشتار) را زیر سوال برده و مدعی هستم که هر کدام دیگری را تحت تاثیر قرار میدهد.)
بعد از بررسی شیوههایی که در آن ژانرها(بخشها) و عملکردهای متنوع منطقی و بیانی بر افشا و آشکار شدن تفکرات تاثیر میگذارد (و با بیانی کنایه آمیز و طنز گونه عنوان شده)، به سوال دوم برمیگردم که در مورد ضرورت نوشتار عرفی و تجربی است.
در همین ارتباط سوال مهم این است که چه نوع رابطهای میان ژانر و عملکرد منطقی و بیانی در این مرحله با مخاطبان ایجاد میشود؟ اگر از زمینه خودارتباطی فکری پاسخ دهیم، باید گفت که ژانرها و عملکردهای بیانی و منطقی مختلف، واکنشهای مختلف خوانندگان را نیز تسریع میکند. این نکتهای است که من در مورد آن هم دارای مقاله حرفهای هستم و هم زیاد در مورد آن بحث و جدل کردم.
در واقع برای شما زمینه تفکر و تاریخ بحث مهم است. در این خصوص توضیح بدهید لطفا؟
اندیشه، متن و خواننده با زمینههای مختلف تاریخی مواجه میشوند و براین اساس یک نوشتار تجربی و عرفی لازم است این سوالات را مطرح کند: چگونه ژانر و عملکرد منطقی و بیانی در لحظه تاریخی نقش ایفا میکند؟ آیا نخبگان ... و یا یک ... که بینش شان مدیون و متکی به دیگران است، تاریخ دارند و آیا تا کنون مورد بحث و جدل قرار گرفتهاند؟ کارکرد یک مفهوم و یا عبارت فعلی در دوره تفکرات سوداگرانه یا کالایی و ضد روشنفکری چگونه است؟ در ادامه توضیح بیشتر پیرامون این موضوعات، تقابلات گسترش یافته با کتاب «روح مردم سیاه» دوبیوس و «خیابان یک طرفه» بنیامین را (به عنوان کتابهایی که تلاش داشتند تا با زمانه و دوره خود همگون و همنوا باشند)، طی چند مرحله (بخش) تقسیم کردم. اشتیاق و آرزوی نوشتن به چه معناست؟ چگونه میتوان موفقیت و یا شکستهای نسبی در حوادث را سنجید و اندازه گرفت؟
مبحث نهایی من این موضوع است که متن به عنوان یک کلیت واحد میتواند خوانده و یا نوشته شود، که البته این بستگی به این دارد که کسی که متن را جمع آوری کرده، چگونه آن را به تفکرات مشخص آن، مخاطبان و زمان تاریخیاش مرتبط میسازد.
وقتی که یک متن به این روش خوانده و یا نوشته شود، آن نوشتار در واقع یک فلسفه را به تصویر کشیده است. این روش ساده شده، راهی است که فلسفه میتواند در آن قرار گیرد و در آن با تاریخها و با آن چه به آن تعلق دارد و آن چه در آن بطور اجتناب ناپذیری مشارکت داشته، به جدال برخیزد. براین اساس یک نوشته مانند یک شخصیتی است که (در زمینه مادی و استدلالی در سیاست مادی و جدلی) راه مشخصی را در زندگی نشان میدهد.
لزوم نوشتن این کتاب چه بود؟
تعداد انگشت شمار و محدودی در فلسفه در مورد رویای نوشتن اقدام به تهیه مقاله علمی میکنند. به نظر میرسد که امروزه فلسفه بیشتر خواستار ورود به ارائههای جذاب و سرزندگی بیشتر میباشد.
مقالات علمی (ژورنال) بیشتر در قالبهای تکراری و پیش فرض حرفهای، چیز دیگری غیر از یک انتخاب حساب شده و دقیق است و اغلب خسته کننده به نظر میرسند.
من میخواستم در این فضا فلسفهای را مطرح کنم که برخلاف روندهای پیشین و بدون نگرانی نسبت به خوانندگان عمومی، در بازار جای خودش را پیدا کند.
شما این موضوع را در اثر قبلی خود با عنوان «بعد از امرسون» نیز دنبال کردید؟
بله من این هدفم را در اثر «بعد از امرسون»(2017) آغاز و توسعه دادم. این اثر هم نیازهای محققان و تفکرات علمی و دقیق را در بر میگیرد و هم به عنوان صدایی منحصر به فرد، بدنبال اثبات موضوع اصلی اثر، زبان، متن و برخی محدودیتهای مختلف خود است.
اما آن اثری که در حال حاضر نیاز به معرفی و ارائه آن میباشد، "فلسفه، نوشتن وسرشت اندیشه" است.
من همچنین میخواستم یک روش ویژه فلسفی فکر کردن را نشان دهم که هم اصول علمی و دانش و هم محافظت از خود در اجتماع با دیگران را نشان خواهد داد. بخشی از عبارت کتاب در ادامه میآید: تو و من در گروه ما. فلسفه ما را مجبور به نوشتن خواهد کرد.
نوشتن بخش ذاتی فلسفه است و من نیاز داشتم که این رابطه میان نوشتن و فلسفه را به خوبی مورد کنکاش قرار دهم. با در نظر گرفتن «فرضیه دریدا» در کتاب «پیشرفت» باید گفت که نوشتن روندی در حال حرکت به سمت تمرکززدایی و انتشار یک موضوع است که با نشانهشناسی نویسنده و خواننده را (در چارچوب مشخصی) محدود و مقید میکند.
وقتی من به این نتایج اذعان کردم، سوالات در مورد نوشتن همچنان ادامه داشت و براین اساس من ادامه سوالات را در اثر "فلسفه، نوشتن و سرشت اندیشه" دنبال کردم. با این حال امیدوارم "نوشتن عرفی (دلبخواهی)" که کتاب آن را به تصویر و اجرا کرده است، با نوعی همصدایی پاسخگو و مسئول همراه شود.
نظر شما