بررسی وضعیت قراردادهای نشر و سهم مولفان و مترجمان/2
شهرام جهانگیری: مشکل اصلی، بازار بیرمق کتاب است
از نگاه مدیر انتشارات چترنگ، حقالتالیف 10 درصدی مولف در شرایط کنونی بازار کتاب جوابگوی زحمات مولفان نیست. اگرچه راه حل را فقط در افزایش درصد حق التالیف نمیداند؛ بلکه معتقد است: کمک به افزایش تیراژ و تعدد تجدید چاپ کتاب راه حل درست است.
شهرام جهانگیری؛ مدیر انتشارات چترنگ که توانسته در کوتاه مدت تصویر مناسبی از این نشر در بازار کتاب ارائه کند، معتقد است اگرچه الگوهای موجود در نحوه عقد قراردادهای نشر نیازمند اصلاح است اما مشکل اصلی نشر کشور، از جای دیگری آب میخورد: از توسعهنیافتگی و بداخلاقیها.
متن گفتوگو با این فعال حوزه نشر، پیشروی شماست:
نظرات مختلفی درباره سهم هرکدام از حلقههای نشر از مبلغ فروش کتاب وجود دارد و این در شرایطی است که بازار کتاب در مقایسه با سایر بازارها، پولساز نیست. بهطور کلی نظرتان درباره وضعیت اقتصاد نشر و الگوی تقسیم سهم حلقههای مختلف نشر (از مولف و مترجم گرفته تا موزع و کتابفروش) چیست؟
واقعیت این است که عرصه نشر در ایران، سیطره شغلی بزرگی نیست و به دلیل کمبود مشتری کتاب، روزبهروز هم شاهد کم شدن فضای کار و توجیه اقتصادی آن هستیم. میخواهم بگویم اکثر مشکلات صنعت نشر، از همین توسعهنیافتگی بازار شروع میشود؛ آنقدر که بازار کتاب، بازار مستعدی برای سرمایهگذاری نیست.
درباره الگوی تقسیم سهم بین حلقههای مختلف نشر، باید بگویم همیشه این نگاهها وجود داشته و دارد. مولف به ناشر انتقاد دارد، ناشر از موزع، موزع از کتابفروش و... همه از هم شاکیاند. در حالیکه مشکل اصلی، بازار بیرمق کتاب است که در آن به زور میتوان 400-500 جلد کتاب را در طول یک سال فروخت.
به هر حال در شرایط موجود سوال این است که آیا سهم متعارف حلقههای نشر و تناسب آن با یکدیگر، متوازان و عادلانه است یا خیر؟
من معتقدم حقالتالیف 10 درصدی برای مولف، بسیار ناچیز است و جوابگوی زحمات و وقتی که یک نویسنده برای خلق اثرش میگذارد نیست. مگر با سود 10 درصدی از شمارگان 500 نسخهای یک کتاب 15 هزارتومانی، میتوان امرار معاش کرد؟ البته راه حل را فقط در افزایش درصد حق التالیف نمیدانم؛ بلکه کمک به افزایش تیراژ و تعدد تجدید چاپ کتاب راه حل درست است.
اما به نظر من حساب ترجمه از تالیف جداست. همانطور که میدانید و از فهرست کتابهای چترنگ مشخص است، عمده فعالیت ما در حوزه ترجمه پیش میرود و باید بگویم آنقدر به ترجمههای ضعیفی روبرو هستیم که نمیتوان کار بیشتر مترجمان را با مولفان مقایسه کرد. البته مترجم هایی هم داریم که برای سطر به سطر کارشان ارزش قائلند و با وسواس بهترین کار ممکن را ارائه میدهند ولی متاسفانه در اقلیت هستند.
بسیاری از ترجمههایی که از سوی مترجمان ارائه میَشود، نیاز به بازترجمه، مقابلهها و ویرایش فراوان با متن اصلی دارد و این مساله، کار ما را خیلی سخت میکند. به عبارت دیگر متنی که نهایتا در کتاب چاپ میشود، آن متنی نیست که مترجم به ما تحویل داده است.
مساله بعدی، نحوه پرداخت حقالتالیف و حقالترجمهها است که رویه مشخصی بین ناشران ندارد؛ چه به لحاظ شکلی و چه به لحاظ زمانی. در اینباره چه نظری دارید؟
برای پاسخ دادن به این سوال، نمیتوان از فشارهای مالی که ناشران متحمل آن هستند غافل ماند. ببینید؛ مراکز پخش از مبلغ پشت جلد کتابها، 40 درصد برمیدارند و حسابهاشان را با چکهای 10 ماهه پرداخت میکنند. پس طبیعی است که ناشر نمیتواند زودتر از پنج یا شش ماه بعد از قرارداد به صاحبان آثار پرداختی داشته باشد؛ چراکه در اینصورت نمیتواند هزینههای دیگر مانند هزینه خرید کاغذ، چاپ و صحافی و... را بدهد.
همیشه بین ناشر و موزع، بحثهای مالی وجود دارد. اما آیا برآیند صحبت شما این است که سهم بازاریابی و فروش از مبلغ پشت جلد کتاب، زیاد است؟
شاید در مواردی اینطور باشد و سهم 40 درصدی موزع و کتابفروش از فروش یک کتاب زیاد بهنظر بیاید. اما حرف من این است که فکر نمیکنم با توجه به هزینههای مختلفی که ناشران متحمل آن میشوند (ریسک سرمایهگذاری، خرید کاغذ، هزینههای چاپ، حقوق پرسنل و پرداخت حقالتالیف) سهم ناشران زیاد باشد.
شما از یکسو معتقدید حق مولف از فروش کتاب کم است و از سوی دیگر به فشارهای مالی ناشران اشاره میکنید. درباره سهم موزعان و کتابفروشیها هم نظر قطعی ندارید. پس این موازنه چطور باید اصلاح شود که مولف به حق خودش برسد؟
همانطور که گفتم مشکل اصلی بازار کتاب در وهله اول، اقتصاد ضعیف و فروش پایین آن است. از طرف دیگر ریشه بسیاری از مشکلات صنعت نشر؛ از جمله همین کسادی بازار کتاب، در رشد نامتوازن و بیقاعده آن است. به نظر من بازار نشر در کشور ما بیدلیل رشد کرده و بسیاری از کتابهایی که به بازار میآیند، فاقد کیفیت لازمند. به همین خاطر معتقدم این بازار را باید با لحاظ کردن شاخصهها و استانداردهای حرفهای، کوچک کرد.
یعنی اگر این اتفاق بیفتد، مشکلات حل میشود؟
بله. این بازار باید کوچک شود و تنها کسانی(چه مولف، چه مترجم و چه ناشر و...) در آن فعالیت کنند که در کار خود حرفهای هستند. نمیدانم چطور میشود این وضعیت را در نشر کشور اعمال کرد. شاید پذیرفتن معاهده کپیرایت جهانی یا اعمال ظوابط داخلی بتواند به نحوی وضعیت را کنترل کند و بهبود بخشد. اگر این اتفاق بیفتد، هم به سود ناشران است، هم مولفان و مترجمان و هم جامعه.
اتفاقا شیوع بداخلاقیها و سودجوییها یکی دیگر از معضلات اینروزهای نشر ما بهشمار میآید. مساله این است که بخشی از ناشران که متاسفانه تعدادشان هم کم نیست، مولف را به چشم منبع درآمد میبینند و به جای اینکه به فکر نفع مالیاش باشند، انتظار پرداخت حقانتشار از او دارند.
متاسفانه همینطور است و من به شدت به این رویه انتقاد دارم. بعضی از ناشران، شأن نشر را پایین میآورند. اینکه بعضیها در ازای دریافت پول، کتاب چاپ میکنند و کیفیت کتاب براشان مهم نیست، اصلا حرفهای نیست. بعضیها هم به اسم مشارکت، از مولف میخواهند که تعدادی از کتابها را خودش بخرد که این کار هم حرفهای نیست.
به هر حال یکجوری باید جلوی رشد این پدیده زشت را گرفت. فکر میکنید بشود با ارائه قراردادهای تیپ، جلوی شیوع سودجوییها را گرفت؟
نهادهای دولتی و اتحادیه میتواند اقداماتی را در این راستا داشته باشد اما نمیدانم به لحاظ حقوقی بتوان ناشر را ملزم به رعایت قراردادهای تیپ کرد یا خیر. اما در مجموع با ساماندهی کردن قراردادها و جلوگیری از قراردادهای غیر حرفهای کاملا موافقم.
اما باز هم فکر میکنم کوچک شدن این بازار که رشد بیقاعده ای داشته و تقویت شاخصههای حرفهای در آن، بهترین راه حل است. زیاد بودن پروانه نشر و لحاظ نشدن ضرورتهای حرفهای باعث شده که افراد ناکارآمدی تنها با رویکرد اقتصادی به این حوزه ورود داشته باشند.
البته نباید از این واقعیت غافل شویم که ازدیاد شاعر و مترجم و حتی نویسنده هم غیرحرفهای و فاقد تخصص هم وجود دارد که با گزیدهکار شدن ناشران میتوان تنها کتابهای ارزشمند را در بازار کتاب دید.
نظر شما