در روزگاری زندگی میکنیم که نویسنده هایش ترجیح میدهند به جای وقت گذاشتن چند ساله برای نوشتن رمانی حجیم، عنوان کتابهایشان را افزایش دهند و ژانرهای مختلفی را بیازمایند، کتابخوانانش کمکم دارند به متنهای کوتاه تلگرامی و اینستاگرامی خو میگیرند و حوصله مطولخوانی ندارند و ناشران هم روز به روز در تقابل با آثار نویسندگان جوان و کتاب اولیها قطع و حجم کتابهایشان کمتر و کمتر میشود.
در این احوال زمانه، چه از لحاظ آنچه گفتیم و چه از نقطه نظر نکاتی که در ادامه خواهید خواند، «برج سکوت» یک جسارت تمام عیار است. محصول مشترک حمیدرضا منایی و نشر نیستان، دست روی موضوع ملتهبی گذاشته است. سوژهای اجتماعی که در فضا و مکان چهل ساله اخیر ایران امروز میگذرد.
داستان، روایت مرد معتادی است که حالا به آخر خط رسیده است. نویسنده با استفاده از فصلهای پنج تا ده صفحهای با فلاشبکهای مختلف ، داستانکهای فراوانی را از کودکی، جوانی و میانسالی راوی داستان تعریف میکند که همچون حلقههای یک زنجیر هر سه جلد کتاب را به هم پیوند میدهند.
اصلیترین مواجهه رمان با پدیده اعتیاد است. روایتی مستند از تمامی جنبههای وابستگی به مواد مخدر که وقتی با قواعد داستاننویسی ترکیب میشود، با جذبهای خاصی تو را همراه خود میکند. نقطه قوت این نوع از روایت اما اینجاست که اصلا قصد نصیحت کردن را ندارد و در جاهایی از رمان آنقدر حس همذاتپنداری با شخصیتهای خاکستریاش ایجاد میکند که دیدگاه مخاطب را نسبت به معضلی چنین شوم به هم میریزد.
شما با معتادی طرف هستید که دانشجو بوده، کتاب میخوانده و حالا هم که در اوج قهقرا به سر میبرد تنها متاعی را که حاضر نیست با مواد مخدر معامله کند، کتابخانهای است که از پدرش به او به ارث رسیده است. چنین شخصیتی را دست روزگار و آدمهایش به سطحی از زندگی میرسانند که بزرگترین آرزویش این میشود که در نئشگی جان دهد.
علاوه بر روایت مستند و بیطرفانه، لحن محاورهای داستان هم حجم کتاب را پیش روی خوانندهاش کم و کمتر نشان میدهد. رمان پر از مکالماتی است که از دل کوچه و خیابان و از میان همه اقشار جامعه بیرون آمده است. همه حرفها برایت آشناست و بارها آنها را شنیدهای. همین امر به رئالیستیشدن فضای داستان بسیار کمک کرده است. نماهایی بسیار آشنا که از اوایل دهه شصت آغاز میشوند و تا همین اواخر ادامه مییابند.
رمان، شخصیتهای قوی قراوانی دارد. چه زن و چه مرد. آدمهایی خاکستری با خصوصیاتی که از دیدگاه عوامانه و مصطلح جامعه، خلافکار هستند ولی در «برج سکوت»، نه تنها هیچ کدام به معنای واقعی بد نیستند، بلکه در جاهایی هم کارهایشان قابل درک و توجیه است. چهرههایشان آشناست و قابل تصور. انگار سالهاست آنها را میشناسی و از جلوی چشمانت بارها بدون اینکه توجه خاصی بهشان داشته باشی، رد شدهاند. این امر بخصوص درباره شخصیتهای زن داستان نمود بیشتری دارد. منایی بسیار تلاش کرده است با رد نشدن از برخی خطوط قرمز، چنان روی لبه تیغ گام بردارد که در قالب چهار زن اصلی رمانش، معضلاتی چون فحشا، ساقیگری، دختران فراری و اعتیاد زنان را بدون شعارزدگی و ادعای پند آموزی به خواننده اش عرضه کند. البته باید این را هم اضافه کرد که هراس از ممیزی باعث شده است توصیف چندانی از خصوصیات ظاهری زنها نسبت به شخصیتهای مرد نخوانیم که در رمانی در این سطح و سبک نوشتاری جایش بسیار خالی است .
حالا که از شخصیتها گفتیم، حیف است به این نکته اشاره نکنیم که اغلب آنها در رمان بی نام هستند و ما آنها را با لقبهایی میشناسیم که راوی به هرکدام داده است. لقبهایی چون شغال، دهنی، شیطان، فرشته، گوشتی، آمریکایی، پله، شاشو و .... که خصوصیات اخلاقی و ظاهری افراد را منعکس میکنند. همین تکنیک در بهتر جاافتادن آدمهای داستان در ذهن مخاطب بسیار موثر بوده است.
و اما:
- روی جلد کتاب نوشته است مثبت شانزده. به این عدد اعتماد کنید. این رمان را نمیشود دست زیر شانزده سالهها داد.
خواندن برج سکوت را که آغاز کنید، آنقدر سریع تمامش میکنید که باورتان نمیشود. راستی دلم برای آدمهایش خیلی تنگ شده است.
شخصیتهای داستان چنان قوی طراحی شدهاند که هر کدام قابلیت تبدیل شدن به یک رمان را دارند. به خصوص زنهای ماجرا. اگر به حرفم رسیدید، یاد من هم باشید.
داستان مملو از تصویر است . انگار داری فیلم تماشا میکنی و خاطراتت تند تند ورق میخورد. شاید یکی از داروهای پیشگیری از آلزایمر هر سه جلد کتاب باشد.
«برج سکوت»، اولین اثر منتشر شده «حمیدرضا منایی» است که نوید ظهور یک نویسنده رئالیست با دغدغههای اجتماعی را میدهد. سبکی جسورانه که تنها در سایه حمایت «سید مهدی شجاعی» به عنوان مدیریت نشر نیستان در بازار نشر امکان عرضه یافته است و خواندنش فرصتی است در این روزهای پر از محافظهکاریمان.
نظر شما