نبود كارهاي خوب در ادبيات را قبول ندارم
در اين فرصت كوتاه، قصد نداريم به چگونگي پديدآيي نقد ادبي و خاستگاههاي اجتماعي و تاريخياش بپردازيم بلكه نيت بر اين است كه به دلايل افت اينگونه ادبي، خصوصا در دهسال گذشته نگاهي بيندازيم. نقد ادبيات داستاني در دوران معاصر با نامهايي چون«عبدالعلي دستغيب»، «بلقيسسليماني»، «صفدر تقيزاده»، «شاپور جوركش» و... گره خورده اما اين حركت خودجوش به دلايلي كاملا نامشخص، ديگر آن رنگ و بوي سابق را ندارد. بسياري از نويسندگان ايراني گلهمندند كه نبود منتقد ادبي باعث شده كه نام و اثرشان آنگونه كه بايد و شايد به مخاطب معرفي نميشود. بسياري از اين نويسندگان وجود نوعي بخلورزي را موجب اين بيمهريها ميدانند و در مقابل، منتقدان هم ننوشتن پيرامون ادبيات را، عدم انتشار آثار دندانگير ارزيابي ميكنند اما «مجتبي گلستاني» كه به خودش يكي از منتقدان پركار امروز ايران به حساب ميآيد، نظر متفاوتي دارد.
گلستاني بر خلاف نظر بسياري از منتقدان ميگويد: «نبود كار دندانگير درحوزه ادبيات را به هيچوجه قبول ندارم. بنده خودم كارهاي بسيار درخشاني به دستم ميرسد كه واقعا حرفي براي گفتن دارند.» گلستاني درباره افت كيفي و كمي نقد ادبي در ايران هم ميگويد: «افت نقد ادبي در ايران نه به آثار ضعيف ربط دارد و نه به بخلورزي تاريخي ما ايرانيان نسبت به موفقيت ديگران. من به گذشته كاري ندارم اما به عنوان يك دستاندركار ادبيات، در درجه اول، فضاي زندگي و مشكلات معيشتي منتقدان امروز را عامل افت محسوس نقد ادبي ميدانم. دليلم اين است كه كار نقد، يك كار جدي و وقتگير و پر مسووليت است و شما نميتوانيد سرسري با آن برخورد كنيد. شما تصور كنيد كه خواندن يك رمان، حداقل يك هفته زمان ميبرد و نوشتن پيرامون آن هم به صرف وقت يك هفتهاي نيازمند است كه منتقد بنشيند و با خيال راحت كارش را انجام بدهد. به نظر شما در اين حجم از نابسامانيهاي اقتصادي، چنين كاري بدون پشتوانه ميسر خواهد بود؟ طبيعي است كه خير. ميخواهم بگويم كه فضاي نقد نه در حوزه مطبوعات جايگاهي دارد و نه در زمينههاي ديگر.»
به رسميت نشناختن نويسنده زنده
همواره اين بحث در محافل ادبي گوناگون در ميگيرد كه منتقدان ما چرا با نويسندگان زنده كاري ندارند و معمولا همه ارادت خود را نثار نويسندگان از دنيا رفته ميكنند. جامعهشناساني كه در حوزه ادبيات نيز فعاليت دارند، در نظرهايي مختلف اين موضوع را مورد بررسي قرار دادهاند و نوك پيكان را به سوي قائل نبودن ايرانيها به گفتوگو و تبادل نظر نشانه رفتهاند. مسالهاي كه گلستاني هم تا حد زيادي آن را قبول دارد: «من زماني ميخواستم كاري مفصل در زمينه نقدآثار يكي از نويسندگان ايراني كه خوشبختانه در قيد حيات است انجام بدهم اما يكي از همكاران روزنامهنگار شما به محض اطلاع از اين موضوع طوري برخورد كرد كه انگار اين نويسنده وجود خارجي ندارد و چرا اصولا بايد دربارهاش نوشت؟ منظورم اين است كه اين دوست روزنامهنگار، نمونه مشتي ازخروار است. نوعي نگرش خاص كه اگر توان داشته باشد هرگز اجازه نميدهد آثار نويسندهاي زنده از سوي يك منتقد مورد واكاوي قرار گيرد. خيليها هم در ساختار ادبيات امروز قائل به سياست سكوت هستند. يعني اينكه نميخواهند حتي در مورد كتابي كه از آن لذت هم بردهاند، حتي چند كلمه بنويسند. امروزه بسياري از گروهها در مطبوعات فعاليت دارند كه نميخواهند به جز خودشان و گروهشان، نام كسديگري در عالم ادب برده شود. اين گروههاي مخرب كه اتفاقا از پشتوانههاي خوبي هم برخوردارند، گاه دست به دست هم ميدهند و با چند جمله، خواننده را از خريد و خواندن يك رمان منصرف ميكنند و درعوض آب به آسياب آثار تنكمايه ميزنند.»
نبايد دلسرد شد
در چنين حال و وضع آشفتهاي كه بر فضاي بعضي رسانهها حاكم است، بسياري هم هستند كه بيتوجه به فضاسازيهاي مخرب مشغول كار خودشان هستند. گلستاني ميگويد: «بايد از يك جايي شروع كرد و دلسرد نشد. همه ما يادمان هست كه با كتابهاي اوليه«بابك احمدي» چه برخوردهايي شد. احمدي با وجود هزاران حرف و حديث اضافه، جسارت به خرج داد و مبارزه كرد. او آدم مقاومي بود و ساختار جامعه خودش را هم به خوبي ميشناخت. بر همين اساس خوشبختانه موفق شد حرفش را به كرسي بنشاند و شاهديم كه امروزه كتابهايش از چاپ بيست و حتي سي هم عبور ميكند. نياز نوشتن و نقد آثار در جامعه امروز ما اين است كه كساني پيدا شوند و مانند احمدي اين چرخه را بشكنند و با جذب كمي حمايت حداقل مرز بين ريويو نويسي و نقد ادبي را مشخص كنند.»
نبود جسارت نقد در مراكز دانشگاهي
مراكز دانشگاهي، امروزه به عنوان موثرترين مراكز جهت پيشبرد اصولي نقد ادبي مطرحند اما اين دانش و آگاهي، آنگونه كه بايد و شايد وجود ندارد. از نظر گلستاني، بسياري از اساتيد دانشگاه كه دستي هم بر آتش نقد دارند، آدمهايي دو وجهياند. به اين معنا كه از يك طرف دردام حرفهاي تكراري گرفتار شدهاند و از سوي ديگر، از نعمت داشتن«جسارت» كه لازمه نوشتن نقد است بيبهرهاند: «بر هيچكس پوشيده نيست كه اگر به اهميت ذاتي نقد توجه شود، بدون شك ادبيات ما اينچيزي نخواهد بود كه هماكنون شاهدش هستيم. نقد نوشتن با اظهارنظرهاي توخالي بهشدت متفاوت است و عدم درك و دانش كافي در اين زمينه، تاكنون ضربههاي غيرقابل جبراني به بدنه ادبيات وارد كرده است. منتقد واقعي كسي است كه حتي بتواند منتقد پيش از خودش را هم نقد كند.»
كمدانشي و داوري ادبي
همانگونه كه گلستاني اشاره ميكند، نقد ادبي و داوري ادبي همراه با فقر دانش كافي باعث نوعي دلزدگي شده است و كساني كه هيچ تلاشي براي همراه شدن با روند اصول ادبيات امروز نميكنند معمولا تصميمات كليدي هم ميگيرند. گلستاني در اين باره خاطره جالبي دارد: «زماني يك مقاله علميپژوهشي براي يكي از فصلنامهها نوشتم كه در آن نامي هم از«ميشل فوكو» و انديشههايش برده بودم. يكي از دوستاني كه به عنوان داور در اين فصلنامه فعال بود با رد مقاله گفته بود كه بنده چرا در يك مقاله ادبي از رشته زيستشناسي مثال آوردهام!! يعني يك دكتر در رشته ادبيات هرگز نامي از فوكو نشنيده بود و مسووليت خطير داوري را هم بر عهده داشت!»
نه ادبيات ميشناسيم نه فلسفه
گلستاني با اشاره به اين موضوع كه در روند رشد نقد ادبي به دانش فلسفي هم نيازمنديم ميگويد: «متاسفانه علاوه بر موارد ديگر، نه ادبيات ميشناسيم و نه فلسفه. عادت كردهايم كه گاهي فقط تك بزنيم و بگذريم. همانگونه كه گفتم، با يك ذره تحمل عقيده مخالف ميتوانيم بلبشويي به نام نقد ادبي امروز را به نوعي همدلي تبديل كنيم. بنده بر خلاف بسياري از دوستان، نويسنده زنده را بيشتر دوست دارم و علاقهمندم كاري كه ميكنم پيش از مرگ نويسنده باشد. اعتقاد دارم در روند نقد ادبي امروز بايد كار عمقي صورت بگيرد و با اين نظريه كه كارهاي دندانگير منتشر نميشود هم بسيار مخالفم. ما امروزه نويسندگاني داريم كه عالي كار ميكنند و بسياري از منتقدان را هم ميشناسم كه صددرصد بر كارشان اشراف دارند. نكته اول درباره رشد نقد اين است كه حضور منتقد بايد به رسميت شناخته شود. شما اغلب در جلسات نقد كتابهاي ادبي ميبينيد كه يك نويسنده پيرامون كار يك نويسنده ديگر حرف ميزند و از منتقد خبري نيست. نوشتن و نقد مكمل و سازنده يكديگرند و اگر انتظار داريم، منتقد كتاب ما را به رسميت بشناسد، ماهم بايد تخصص او را به رسميت بشناسيم.»
لزوم حمايت از پرورش منتقد
در سازو كار ادبيات امروز ما، پيرامون اين مساله كه منتقد ادبي نداريم بحث هاي بسياري مطرح است اما گلستاني بر اين باور است كه منتقد داريم ليكن حمايت از منتقد نداريم اما گلستاني معتقد است كه نبايد مرعوب اين فضا شد و بايد با قدرت هرچه تمامتر كار كرد. او ميگويد كه گاه در بعضي از خبرگزاريها به اين مساله دامن زده ميشود كه اصولا هيچ منتقدي در ايران وجود ندارد. من هم به آنها ميگويم شما كه از پشتوانه مالي خوبي برخوردار هستيد، اندكي حمايت از منتقد را سرلوحه كار قرار دهيد و بعد در اين رابطه اظهارنظر كنيد.
نظر شما