مژده دقیقی در مراسم اختتامیه جایزه فرشته یاددشتی را که درباره گلی امامی و فعالیتهای ادبیاش نوشته بود، قرائت کرد. وی این یادداشت را برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
بیتردید کار در مؤسسه معتبری مانند انتشارات فرانکلین، که بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادب دوران در آن مشغول به کار بودند، برای گلی امامیِ جوان شروع بسیار خوبی بود. او به عنوان منشی و ویراستار و عضو هیئت تحریریه مجلات پیک با فرانکلین همکاری میکرد. ترجمه را هم در پایان دهه 40 به پیشنهاد مهدخت صنعتیزاده، دبیر بخش کتابهای کودک و نوجوان در انتشارات فرانکلین شروع کرد.
اولین کتابی که ترجمه کرد، رمان نوجوانانِ «سرافینا» نوشته مری هریس بود. بعد از آن هم «پی پی جوراب بلند» رمان مشهور آسترید لینگرن را ترجمه کرد. در آن ایام که کتاب کودک و نوجوان در نشر ما چندان جایگاهی نداشت، هر دو این کتابها با استقبال رو به رو شدند، به چاپهای مکرر رسیدند و جایزه بردند. به این ترتیب میشود گفت گلی امامی در کار ترجمه شروع خوبی داشت. باید مترجم باشی تا درک کنی که چنین شروع خوبی چقدر دلگرمکننده است و تا چه مایه میتواند در ادامه کار مترجم مؤثر باشد. گلی امامی در دوران فعالیت حرفهای خود به عنوان مترجم، ترجمه کتاب برای نوجوانان را رها نکرد. «اتوبوس مدرسه» ، «خانواده من و بقیه حیوانات» ، «روباه مزرعه»، «شاهزاده خوشحال» ، «ماجراهای من در منظومۀ خورشیدی» و «روزی که به ماه بروم» از کتابهای دیگری است که برای نوجوانان ترجمه کرده. سال گذشته هم، به خاطر تأثیرش بر ادبیات کودک و نوجوان، نشان ویژه لاکپشت پرنده را گرفته است.
گلی امامی کتابخوان قهاری است. به لذت خواندن خیلی اهمیت میدهد و سعی میکند از راه ترجمه شوقِ کتاب خواندن را در خوانندگانش برانگیزد. آثاری را ترجمه میکند که در درجه اول خودش از خواندن آنها بسیار لذت برده باشد .گستردگی ذوق و سلیقه شخصیاش باعث شده در ترجمه هم به حوزههای مختلف سرک بکشد؛ برای همین یک جور پراکندگی در انتخابهایش دیده میشود . از ادبیات معاصر گرفته تا هنرهای تجسمی وعکاسی و سینما و فلسفه همهفهم .
گلی امامی، مژده دقیقی و لیلی گلستان در اختتامیه جایزه فرشته
در ترجمه ادبیات بزرگسال بیشتر به ادبیات روز گرایش داشته و همیشه از ادبیات دشوارفهم پرهیز کرده. یکی از اولین ترجمههای ادبیاش «حباب شیشه سیلویا پلات» است که با اقبال زیادی روبهرو شد، هرچند با جبر زمانه به محاق رفت. بعدها کتابهای روز دیگری را هم ترجمه کرد، مثل «اجاق سرد آنجلا» ،«امپراطور» ، «زندگی کوتاه است» ، «دختری با گوشواره مروارید» ،« نقب زدن به امریکا» ،« به کسی مربوط نیست» ، و مجموعه داستان نیویورکریِ «برخوردی کوتاه با دشمن».
در سالهای اخیر، با معرفی آلن دو باتن، توجه خیلیها را، از کتابخوانها گرفته تا ناشران و مترجمها، به این نویسنده فیلسوف جلب کرده است. دو باتن سعی میکند نگاه فلسفیاش را به مسائل انسان امروز با زبانی همهفهم بیان کند و فلسفه را به عرصه زندگی روزمره بیآورد. گلی امامی با ترجمه چهار کتاب از این نویسنده کتابخوانهای ایرانی را با لذت خواندن فلسفه به زبان مردم امروز آشنا کرده است: «هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند» ، «هنر سیر و سفر» ، «پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند» و «جستارهایی در باب عشق» . البته خانم امامی خودش را از قربانیان ترجمههای مکرر میداند، ولی این روزها که مرزهای اخلاق و عدالت و انصاف در همه عرصهها به طرز حیرتآوری جابهجا شده، و در این اوضاع آشفته نشر، به یک معنی ما همه قربانی هستیم.
هنرهای تجسمی و سینما از زمینههای دیگر ترجمه گلی امامی است. در این حوزه، به غیر از «راهنمای کارگردانی فیلم» ، دو گفتگوی خواندنی از وودی آلن و بیلی وایلدر را هم ترجمه کرده است. در میان ترجمههایش کتابی هم درباره پابلو پیکاسو هست، «مردی که دوزخ را نقاشی کرد».
وقتی در میان طیف متنوع ترجمههای گلی امامی به دنبال ویژگی مشترکی میگشتم ، به فکرم رسید که همه این آثار، علاوه بر آنکه لذت خواندن را به خواننده میچشانند دریچههایی به دنیای انسان مدرن هستند و از راهی نرم و هموار، افق دید کتابخوان فارسیزبان را به جهانهای دیگر باز میکنند. گلی امامی را میتوان مترجم سختکوش و خوشاقبالی دانست که به گواهی تجدید چاپهای مکرر کتابهایش، موفق شده در دوره فعالیت حرفهای خود خوانندگان زیادی را به کتاب خواندن علاقهمند کند و مخاطبانی پیدا کند که همیشه پیگیر ترجمههایش بودهاند.
اما ترجمه فقط بخشی از کارنامه گلی امامی است. بد نیست همین جا به چند فعالیت کتابیِ دیگر ایشان هم اشاره کنم. خانم امامی یک کتاب «آشپزی بدون گوشت» تألیف کردهاند که، به گواهی چاپهای مکررش و تجربه شخصی خودم، کتاب خیلی موفقی بوده. چند کتاب هم با کوشش و اهتمام ایشان گردآوری و منتشر شده، از جمله «عکاسی سیاه وسفید» با همکاری کریم امامی؛ «نامههای همایون صنعتیزاده به خواهرش» و مجموعه نقدها و مقالات انگلیسیِ زندهیاد کریم امامی درباره رویدادهای تجسمی ایران در دهه 40 که ابتدا به انگلیسی ترجمه شد و ترجمه فارسی آن هم اخیراً درآمد.
یکی دیگر از جنبههای فعالیت گلی امامی کتابفروشی است، به طور مشخص نزدیک به بیست سال کتاب فروختن همراه با همسرش کریم امامی در کتابفروشی «زمینه» در چهارراه حسابی. ولی برای آگاهی از پیشینه این کار باید سالها به عقب برگردیم. دوران کار در انتشارات فرانکلین و آشنایی با چم و خم دنیای نشر، و بعد از آن همکاری با کتابفروشی جیبی، و بعدها تأسیس کتابخانه هنری برای دانشگاه فارابی. میتوان گفت گلی امامی در سال 1362 همه این تجربهها را در راه انداختن کتابفروشی در یک محله مسکونی نزدیک میدان تجریش به کار گرفت، آن هم در زمانی که پشت دخل ایستادن خانمها چندان رایج نبود. گلی و کریم امامی موفق شدند با همه فراز و فرودهای روزگار، زمینه را به یک کتابفروشی دلپذیر و مورد علاقه اهل فرهنگ با مجموعهای غنی تبدیل کنند. بیتردید حضور چنین زوج فرهنگی باتجربهای محیط جذابی برای کتابدوستان فراهم میکرد. پیدا بود که مجموعه کتابفروشی زمینه با شناخت از کتابها و مخاطبان انتخاب میشود. کتابفروشها هم در معرفی و توصیه کتابها کم نمیگذاشتند. به هر کسی، با توجه به شرایط و علائقاش، کتابهایی توصیه میکردند. نوجوانها و جوانهای زیادی در آن محل با همین توصیهها کتابخوان شدند. کتابفروشی طبقهبندی موضوعی داشت و در دورهای هر ماه فهرستی از تازههای کتاب را همراه با توضیحی کوتاه به قلم شیرین آقای امامی برای مشتریان میفرستادند. همین ابتکارها و دل سوزاندنها باعث میشد «زمینه» خیلی بیشتر از یک کتابفروشی معمولی باشد. کمکم پاتوق فرهنگی شد و خیلی از اهالی فرهنگ هنوز پنجشنبههای زمینه را به خاطر دارند.
گلی امامی بعد از فراغت از کتابفروشی، همچنان به فعالیتهای فرهنگیاش، چه به صورت سرپرستی مؤسسه نشر یا اداره گالری نقاشی، ادامه داده و میدهد. همچنان پای ثابت و حامی نشریات ادبی است و یاور اینگونه فعالیتها و جایزههای ادبی و فرهنگی که به رونق ادبیات و هنر در این دیار کمک میکنند. برایش آرزوی عمری دراز و قلمی توانا و ذهنی پربار دارم.
اجازه بدهید صحبت را با یاد انسان بزرگ و محترمی به پایان ببرم که در چنین مجلسی نمیتوان از او یاد نکرد. معروف است که پشت هر مرد موفقی یک زن خوب هست. حتماً همینطور است. البته امروز، که مدتی است در جامعه ما زنها از پستو بیرون آمدهاند، این را هم میگویند که پشت یک زن موفق هیچکس نیست گرچه فکر میکنم جامعه ما دیگر از این کلیشهها گذشته، ولی نمیشود در اینجا از یکی از شانسهای رشکبرانگیز زندگی گلی امامی یاد نکرد که داشتن یار و یاور و همفکر و همراهی مانند کریم امامی بوده است. یادت گرامی آقای کتابنده.
نظرات