دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۷
ولگردی در پاریس

رمان «پاره‌های پاریسی یا پوره‌ی پنیر و پروست» چهارمین رمان فرید قدمی است که به تازگی منتشر شده است کسرا بردبار کارگردان و منتقد در یادداشتی به این رمان و جایگاه شهر پاریس در آن پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-کسری بردبار: این رمان شامل هشت بخشِ به هم پیوسته (هر بخش، یک روز) است که هر روزش با نامه‌ نویسنده به دیگر نویسندگانی که در پاریس زیسته‌اند به پایان می‌رسد. از نامه به ارنست همینگوی و جک کرواک گرفته تا صادق هدایت و فردینان سلین. نویسنده (ولگرد! مگر فرقی هم می‌کند؟ هر شخصی برای نوشتن، باید ابتدا در مقام یک ولگرد ظاهر شود) در این سفر از خودش و تجربه زیسته‌اش سخن می‌گوید و این امر شخصی را به ایده‌های عمومی پیوند می‌زند. از روح مبتذل زمانه، رابطه ادبیات با زندگی، سر ستیزاش با پزشکان، خاطرات‌اش در ایران، تاثیرات بدِ جهانی‌شدن فرهنگ آمریکایی (موزیک مهمل آمریکایی، زندگی آمریکایی، جنیفر لوپز و بیانسه، کی اف سی و مک دونالد) و ... سخن می‌گوید و فضای پاریس را در پیوند با تحولات سیاسی و اجتماعی دیگر کشورها مانند ایران و آمریکا ترسیم می‌کند.

قدمی در این نوشتار متون متکثر را جا داده و مرز میان ژانرهای تفکر ( فلسفه، ادبیات، نقاشی، سیاست و حتی هنر پاپ ) را درنوردیده است. او مرزبندی و تقسیم کار را از میان برده است تا در پرتو این زمینه‌سازی، تجربه انضمامی‌اش را توضیح و با یاری گزین‌گویه‌های دیگر نویسندگان، کلاژ خود را شکل دهد. سایه اشباح بسیاری از نویسندگان بزرگ، این نوشتار را پوشانده‌اند. اشباحی که نویسنده با آنها هم صحبت شده و به صدای آنها پاسخ می‌دهد. مانند فردی که بی پروا، در حال قدم زدن و بلند بلند مکالمه کردن با این اشباح است و دیگرانِ حاضر، ناخواسته، در حال شنیدن این مکالمه می‌باشند. یکی از نکاتی که این رمان را به اثری جذاب تبدیل کرده، همین است: در افتادن نویسنده با این اشباح. او در این سفر، در پاریسی که زیرپای او گسترده شده، به شکلی خودانگیخته نقاطی را از آن جهت که شناخته شده‌اند، جدا می‌سازد و به دیدن آنها می‌رود. با این همه نمی‌تواند آنها را به یک دیگر پیوند نزند، و بدین دلیل آنها را در درون فضای کارکردیِ عظیمی درک می‌کند؛ سخن کوتاه، او جدا می کند و پیوند می‌زند.

پاریس، خود را به او تحت چیزی می نمایاند که ذاتاً آماده و در معرض اندیشه ورزی است و نویسنده از این طریق می‌کوشد تا مکان‌های شناخته شده را بازشناساید و نقاط عطف را تشخیص دهد. بی‌شک اندیشه‌ورزی و نوشتن هم چیزی جز این نیست: باز شناختن و وادار کردن خاطرات، احساس ها، تفکرات و نوشته‌های دیگران به همکاری با یکدیگر. نویسنده در جایی از رمان، بی‌علاقگی خود را نسبت به بالا رفتن از برج ایفل، جهت دیدن کامل پاریس ابراز و دلیل واقعی این بی علاقگی را ترس از ارتفاع بیان می‌کند. اما او بی‌شک این پاریس را بارها از بالا دیده است. از خلال همین تفکر و تخیل و خواندن متون نویسندگانی که درباره‌ پاریس بسیار نوشته‌اند. بدین دلیل می‌توان گفت این نویسنده احتیاجی هم نداشته که از این برج به بالا برود. او این خصوصیت اندیشه‌ورزانه که هوگو و شیلر به سرچشمه اصلی نظر کلی خود بدل کرده بودند، از قبل تجربه کرده بوده : دیدن پاریس از بالا.

دیدن هر آنچه بوده و هست و می تواند باشد. پاریس در این رمان قائم به ذات زندگی است : می‌توان در آن رویا بافت، تفکر کرد، غذا خورد، نوشیدنی زد، ولگردی کرد و حتی گاهی منتظر شد تا کالسکه ای بیاید و او را به گذشته ببرد. همان طور که گیل، شخصیت اصلی فیلم نیمه شب در پاریس را با خود می‌برد. این رمان توسط انتشارات روزنه در صد و شصت و شش صفحه، منتشر شده است. برای کسانی که عاشق تهران و پاریس، "عشق‌ها و سیگارها، کتاب‌ها و نقاشی‌ها و باز هم کتاب‌ها و عشق‌ها" هستند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها