رمان «پارههای پاریسی یا پورهی پنیر و پروست» چهارمین رمان فرید قدمی است که به تازگی منتشر شده است کسرا بردبار کارگردان و منتقد در یادداشتی به این رمان و جایگاه شهر پاریس در آن پرداخته است.
قدمی در این نوشتار متون متکثر را جا داده و مرز میان ژانرهای تفکر ( فلسفه، ادبیات، نقاشی، سیاست و حتی هنر پاپ ) را درنوردیده است. او مرزبندی و تقسیم کار را از میان برده است تا در پرتو این زمینهسازی، تجربه انضمامیاش را توضیح و با یاری گزینگویههای دیگر نویسندگان، کلاژ خود را شکل دهد. سایه اشباح بسیاری از نویسندگان بزرگ، این نوشتار را پوشاندهاند. اشباحی که نویسنده با آنها هم صحبت شده و به صدای آنها پاسخ میدهد. مانند فردی که بی پروا، در حال قدم زدن و بلند بلند مکالمه کردن با این اشباح است و دیگرانِ حاضر، ناخواسته، در حال شنیدن این مکالمه میباشند. یکی از نکاتی که این رمان را به اثری جذاب تبدیل کرده، همین است: در افتادن نویسنده با این اشباح. او در این سفر، در پاریسی که زیرپای او گسترده شده، به شکلی خودانگیخته نقاطی را از آن جهت که شناخته شدهاند، جدا میسازد و به دیدن آنها میرود. با این همه نمیتواند آنها را به یک دیگر پیوند نزند، و بدین دلیل آنها را در درون فضای کارکردیِ عظیمی درک میکند؛ سخن کوتاه، او جدا می کند و پیوند میزند.
پاریس، خود را به او تحت چیزی می نمایاند که ذاتاً آماده و در معرض اندیشه ورزی است و نویسنده از این طریق میکوشد تا مکانهای شناخته شده را بازشناساید و نقاط عطف را تشخیص دهد. بیشک اندیشهورزی و نوشتن هم چیزی جز این نیست: باز شناختن و وادار کردن خاطرات، احساس ها، تفکرات و نوشتههای دیگران به همکاری با یکدیگر. نویسنده در جایی از رمان، بیعلاقگی خود را نسبت به بالا رفتن از برج ایفل، جهت دیدن کامل پاریس ابراز و دلیل واقعی این بی علاقگی را ترس از ارتفاع بیان میکند. اما او بیشک این پاریس را بارها از بالا دیده است. از خلال همین تفکر و تخیل و خواندن متون نویسندگانی که درباره پاریس بسیار نوشتهاند. بدین دلیل میتوان گفت این نویسنده احتیاجی هم نداشته که از این برج به بالا برود. او این خصوصیت اندیشهورزانه که هوگو و شیلر به سرچشمه اصلی نظر کلی خود بدل کرده بودند، از قبل تجربه کرده بوده : دیدن پاریس از بالا.
دیدن هر آنچه بوده و هست و می تواند باشد. پاریس در این رمان قائم به ذات زندگی است : میتوان در آن رویا بافت، تفکر کرد، غذا خورد، نوشیدنی زد، ولگردی کرد و حتی گاهی منتظر شد تا کالسکه ای بیاید و او را به گذشته ببرد. همان طور که گیل، شخصیت اصلی فیلم نیمه شب در پاریس را با خود میبرد. این رمان توسط انتشارات روزنه در صد و شصت و شش صفحه، منتشر شده است. برای کسانی که عاشق تهران و پاریس، "عشقها و سیگارها، کتابها و نقاشیها و باز هم کتابها و عشقها" هستند.
نظر شما