رضا رضایی میگوید: ترجمه آثار کلاسیک در مقایسه با ترجمه معاصر و امروزی هم کار را سختتر میکند و هم مسئولیت مترجم در قبال این آثار خیلی بالا است. اثر کلاسیک، اثری است که در بوته زمان، آزمایش خود را پس داده، مترجمی که به سراغ چنین اثری میرود، نمیتواند به اینها بیاعتنا بماند. بنابراین مسئولیت او بالاتر میرود و طبیعتا کار او دشوارتر میشود، مترجم آثار کلاسیک فقط مترجم نیست بلکه منتقد ادبی است.
ابتدا بفرمایید که چه چیزی شما را به ترجمه آثار کلاسیک سوق داد، چه چیزی باعث شد که از بین آثار مدرن و کلاسیک به ترجمه آثار کلاسیک روی بیاورید و کار ترجمه را چگونه شروع کردید؟
اوایل دهه 80 بود که من سراغ این آثار رفتم. آن موقع در بازار نشر ایران آثار کلاسیک به آن صورت وجود نداشت خیلی تعداد کم بود، ضمن اینکه آنهایی هم که بود، ترجمههای بهاصطلاح قابل قبولی نبود، در نتیجه ضرورت آن احساس میشد و بازار هم میطلبید. اما ناشران به این کار تمایل نداشتند. معمولا هم اگر کسی میخواست آثار کلاسیک را ترجمه کند، یک یا دو کتاب ترجمه میکرد و مجموعه کامل آثار یک نویسنده را ترجمه نمیکرد، که از این جهت کار من تازگی داشت. چون تصمیم گرفتم که کل آثار «جین آستین» را ترجمه کنم. کل آثار او 6 جلد است که با ناشر قرارداد بستم و طی زمانبندی 4ساله این کار به ثمر رسید. آن زمان پیشبینی نمیکردیم که چه مقدار فروش میرود و مردم چقدر استقبال میکنند، ولی پروژه موفق از کار درآمد، یعنی جامعه نشان داد که مردم این کتابها را میخوانند و به ما هم اعتماد کردهاند.
حسن مجموعه بودن آن هم این بود که زمانی که خواننده یک جلد از این 6 جلد را میخرد، میخواند و خوشش میآید، طبیعتا جلدهای دیگر آن را هم میخرد. البته خیلیها هستند که هر 6 جلد را نخواندهاند ولی با خواندن یک جلد حداقل دو جلد دیگر را هم خریدند. یعنی خود این مجموعه به خودش جواب میدهد که هم برای ناشر و هم برای من سودآور بود. به همین دلیل ما این روند را ادامه دادیم. پروژه بعدی باز از مجموعه آثار کلاسیک و آثار خواهران برونته بود که این مجموعه هم 7 جلد بود و حدود 5 سال روی آن کار کردم. آن هم به همین سبک بود و با اقبال مخاطب مواجه شد. بنابراین نتیجه میگیریم که اگر اینطور کارها به صورت مجموعه و با یک انسجام و طرح خوب اجرا شود، کمکم اعتماد مردم جلب میشود و آنها را خریداری میکنند. لازم به ذکر است که ما بدون هیچگونه سوبسید و حمایت دولتی این کار را انجام دادیم. یعنی در حال حاضر فقط به فروش همین آثار متکی هستیم که خوشبختانه جواب گرفتیم. در حال حاضر پروژه جدیدی را شروع کردم که آن هم از آثار کلاسیک است. و آثار یک زن انگلیسی به نام جورج الیوت است که اسم مردانه دارد. دو جلد آن منتشر شده و امیدوارم تا 3 یا 4 سال آینده بقیه آن هم به ثمر برسد.
معیار شما در انتخاب آثار چه چیزی است و معمولا آثار کدام نویسندهها را برای ترجمه انتخاب میکنید؟
بهطور کلی من ترجمه نویسندههای زن انگلیسی قرن 19 را انجام میدهم. یعنی مجموعهای که در درازمدت کار میکنم، معنایی هم دارد و اینطور نیست که فقط کلاسیک ترجمه کرده باشم. بلکه زنان نویسنده را انتخاب کردهام که این پدیده هم مختص ادبیات انگلستان است و اگر به ادبیات فرانسه، روسیه، آلمان و ... در قرن 19 توجه کنیم. با اینچنین پدیدهای روبهرو میشوید فقط ادبیات انگلستان است که به این صورت نویسنده زن داشته که من هم ترجمه آثار این زنان را انجام میدهم. ترجمه را از «جین آستین» شروع کردم، بعد خواهران برونته و در حال حاضر هم مشغول ترجمه آثار جورج الیوت هستم و اگر عمری باشد همین روند را ادامه خواهم داد.
چه چیزی باعث شد که شما به ترجمه مجموعه آثار یک نویسنده دست بزنید؟
یکی از بحثهایی که در ترجمه داریم این است که ترجمه باید یکدست باشد. که این یکدستی در مجموعه هم مهم است یعنی وقتی یک مترجم هر 6 کتاب یک نویسنده را ترجمه میکند، طبیعتا با این نویسنده و کلام او بیشتر اخت شده، با سبک او آشنا شده و خواننده هم ترجیح میدهد از یک نویسنده با یک زبان بخواند. مخاطب وقتی 6 اثر را از یک نویسنده میخواند احساس میکند که با یک هویت واحد سروکار دارد، پس چه خوب است که یک نویسنده همه آثار او را ترجمه کرده باشد. چون اگر هرکدام از این 6 جلد کتاب توسط یک مترجم جداگانه ترجمه شود به خواننده احساس غریبگی دست میدهد که این هم یکی از محاسن مجموعه کار کردن ماست.
عدهای بر این عقیدهاند که آثار ترجمه بیشتر از آثار تالیفی به فروش میرسد و مورد اقبال مخاطب است. آیا با این نظر موافقید؟ نظر شما در این باره چیست؟
به عقیده من این مطلب از لحاظ آماری درست نیست، اما در زمینه داستان، احتمالا آثار ترجمه بیشتر فروش میرود که شاید دلیل آن دلزدگی مردم از داستانهای ضعیفی است که میخوانند چون در ادبیات فارسی تحت عنوان داستان کتاب زیاد نوشته میشود، مردم هم اینها را میخوانند و بسیاری از آنها را نمی پسندند، در نتیجه اعتماد آنها سلب میشود. البته ترجمه هم کموبیش همین وضعیت را دارد. مردم همه ترجمهها را خوب نمیخوانند به بعضی ترجمهها اعتماد میکنند چون یا نویسنده و مترجم را میشناسند، یا به ناشر اعتماد دارند و با این ملاکها هست که ترجمه را انتخاب میکنند. بنابراین شاید بتوان گفت در زمینه داستان ترجمه بیشتر از تالیف به فروش میرسد اما در مجموع فروش نوشتهها بیشتر از ترجمه است.
تخصص در ترجمه چقدر لازم است؟ به عبارت دیگر یک مترجم باید در یک حوزه که تخصص دارد به ترجمه بپردازد یا اینکه میتواند در همه زمینهها ترجمه کند؟
معمولا اینطور است که هرکسی در یک زمینه ترجمه میکند یعنی کسی که ادبیات را ترجمه میکند، کمکم به حوزه تخصصی کار او تبدیل میشود و در همین حوزه ادامه میدهد. ولی معدود مترجمانی هستند که این توانایی را دارند در حوزههای مختلفی کار کنند که البته تعداد آنها زیاد نیست. و به آنها هم توصیه میشود کارشان را تخصصیتر کنند که به نفعشان خواهد بود. خود من در همه حوزهها کار میکنم یعنی فقط رمان ترجمه نمیکنم، بلکه فلسفه سیاسی، هنر، موسیقی و غیره هم ترجمه کردهام. ما جزو آن اقلیت استثنایی هستیم که ممکن است در تمام حوزهها کار کنیم، ولی مترجم جوانی که اول راه است و هنوز این تجربه 40 ساله بنده را ندارد، باید در حوزههای تخصصی کار، تمرین و ممارست کند تا به تخصصی و مهارت برسد. بعد از آن میتواند به شاخه دیگری برود بنابراین به مترجم جوان توصیه میکنم که تخصصی کار کند. اما ممکن است در طول زندگی به حوزههای دیگر هم سرک بکشد که این اشکالی ندارد. اما اگر در حوزه تمرکز کند، راندمانش بالاتر میرود.
به نظر شما ترجمه متون کلاسیک سختتر است یا متون معاصر؟
ترجمه آثار کلاسیک در مقایسه با ترجمه معاصر و امروزی هم کار را سختتر میکند و هم مسئولیت مترجم در قبال این آثار خیلی بالا است. ادبیات معاصر ممکن است که شباهتهایی با زندگی معاصر ما هم داشته باشد و مسئولیت مترجم در آن نسبت به زمانی که یک اثر کلاسیک ترجمه میشود، کمتر است. اثر کلاسیک، اثری است که در بوته زمان، آزمایش خود را پس داده، بنابراین همه منتقدین، دانشگاهها، اساتید، مخاطب و ... درباره آن مطلب نوشتهاند. مترجمی که به سراغ چنین اثری میرود، نمیتواند به اینها بیاعتنا بماند. بنابراین مسئولیت او بالاتر میرود و طبیعتا کار او دشوارتر میشود. یعنی باید جنبههای گوناگون رمان و اثر را مطالعه کند و راجع به آن اشراف نقادانه پیدا کند. مترجم آثار کلاسیک فقط مترجم نیست بلکه منتقد ادبی است. و باید از بحثهایی که درباره کتاب شده اطلاع داشته باشد.
همچنین زبان قرن نوزدهم نسبت به امروز تغییر کرده است. یعنی متن انگلیسی آثار کلاسیک خیلی با متن انگلیسی که در سال 2015 نوشته شده، فرق دارد معنی کلمات عوض شده، حتی در مواردی گرامر انگلیسی تغییر کرده که این دشواریها را هم دارد. البته مسائل سبکی و ... هم جای خود را دارد چون رمان سبک دارد. ادبیات بدون سبک معنا ندارد. یعنی اگر کتابهای غیرادبی را بخوانیم بحث سبک مطرح نیست و همین که ساده و گویا باشد کفایت میکند اما در ادبیات چی گفتن خیلی مهم نیست بلکه چگونه گفتن مهم است و چگونه گفتن یعنی سبک، یعنی زبان، روال، قلم، لحن و ... میخواهد. در یک رمان شخصیتهای مختلفی وجود دارند که مثل هم حرف نمیزنند و مترجم باید همه اینها را رعایت کند. در نتیجه کار آسانی نیست و مسئولیت آن هم بالاست ولی برای من لذتبخش است.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید و برنامه شما برای آینده چیست؟
همانطور که اشاره کردم آثار جورج الیوت را در دست ترجمه دارم. البته دو جلد آن قبلا منتشر شده و یکی دیگر از آنها را حدود یکماه و نیم دیگر تحویل ناشر میدهم و امیدوارم سال 97 منتشر شود. نام این رمان «فیدل مارچ» است که رمان مفصل و بزرگی است و در دو جلد و حدود هزار و 800 صفحه است. مثلا ویرجینیا وولف معتقد است که این رمان مهمترین رمان قرن 19 است و این مسئله مسئولیت مرا بالا میبرد و کار مرا سختتر میکند.
من در حوزههای دیگر و با ناشران مختلفی هم کار میکنم. آثار مدرن نظیر گتسبی را هم ترجمه کردهام که انتشارات ماهی آن را منتشر کرده است و از طرف مردم هم خوب استقبال شده و ظرف دوسال به چاپ پنجم یا ششم رسیده است. بنده آثار مدرن هم ترجمه کردهام ولی مردم بیشتر مرا با آثار کلاسیک میشناسند. البته آن آثار مدرن هم به نوعی کلاسیکاند. یعنی کلاسیکهای مدرن هستند. چون در نویسندههای مدرن هم کسانی هستند که کلاسیک میشوند.
معیار این کلاسیک شدن چیست؟
معیار این کلاسیکشدن دست زمان و روزگار است. چون روزگار یک عده را فراموش و یک عده را تثبیت میکند. آنهایی که آزمایش ادبیشان را پس میدهند فراموش میشوند. در همان قرن نوزده نویسندههایی غیر از جین آستین هم بودند که معروف هم بودند ولی الان نامی از آنها نیست و فقط ارزش تاریخی دارند. مردم امروز اینها را نمیخوانند. خیلی فاکتورها هست که تعیین میکند یک نویسنده ماندگار شود یا نشود که در این مجال نمیگنجد.
نظرات