مهدی موسوی میرکلائی در سالمرگ بیژن ترقی مطرح کرد:
بیژن ترقی نخستین کسی بود که به مساله آموزش در ترانه توجه کرد
مهدی موسوی میرکلائی گفت: بیژن ترقی یک کار ویژه انجام داد که در نوع خودش احتمالا اولین بوده است. او در کتاب «پشت دیوار خاطرهها» شأن نزول هر ترانه را به شکلی مطرح میکند که برای ترانهسرایان جوان یک کارگاه آموزشی باشد. پس ترقی نخستین کسی بود که به مساله آموزش در ترانه توجه کرد.
بیژن ترقی و همنسلان او کسانی بودند که برای نخستین بار وارد جاده ترانه مدرن شدند، آن هم در دورهای که ترانهسرایان بسیار با احتیاط عمل میکردند. کمی درباره اتفاقات رخ داده توسط این گروه در آن دوره برایمان صحبت کنید.
ترانه بعد از شعر وارد حوزه تجدد شد، یعنی شعر نخستین هنری بود که دروازههایش را رو به مدرنیته باز کرد؛ چراکه نیما و شاعران قبل از او سالها بود که در تلاش بودند و در این حوزه قلم میزدند. ما اگر نگاهی به حوزه ترانه بیندازیم، متوجه میشویم که نخستین ترانه مدرن در سال 1349 نوشته شده است؛ یعنی تقریبا 40 ، 50 سال دیرتر از «خانواده سرباز» که یک شعر مدرن است. ترانه تا سالها به همان شکل سنتی باقیمانده بود و تقریبا با کارهای خوانندگانی مانند فرهاد و فریدون رو به مدرن شدن رفت.
چرا چنین اتفاقی رخ داده بود و چرا تلاشی برای این موضوع انجام نمیشد تا ترانه نیز در کنار شعر مسیر رو به مدرنیته را طی کند؟
بسیاری از منتقدین روی این دوره چشم بستهاند؛ چراکه ترانهسرایان این دوره مانند کریم فکور، تورج نگهبان و پرویز وکیلی در این دوره بسیار محتاطانه رفتار کردند. در این دوره زیست مدرن شده بود، موسیقی مدرن شده بود اما هنوز شعر در همان فضای گذشته، روزگار میگذراند. درست در همین سالها (دهه 40) فیلم موزیکال «اشکها و لبخندها» با مدیریت علی کسمایی دوبله میشود. در این فیلم برای نخستین بار اتفاقاتی عجیب رخ داد که به نوعی حتی شکل و شمایل طنز پیدا کرد. در این اتفاق خاص ترانههای همراه با موسیقی این فیلم نیز دوبله شد؛ بعد از این اتفاق چون موزیک خیلی نوین بود و در ترانه اتفاق خاصی رخ نداده بود، کلماتی که وارد شده بود، بیشتر جنبه طنز پیدا کرد، در صورتی که قرار نبوده آن کلمات بار طنز داشته باشند. اینجاست که یک جرقه بزرگ زده میشود تا مردم متوجه شوند که کلام بسیار عقبتر از موزیکی است که میشنوند و به همین دلیل ترانههای این فیلم جنبه طنز پیدا کرده است.
دلیل این عقب ماندگی کلام از موسیقی چه بود و چه اتفاقی باعث طنز شدن شعرها شده بود؟
این به آن دلیل بود که ترانهسرایان آمدند از یکسری کلمات سادهتر استفاده کنند تا زبان نرمتر شود. اما این اتفاق در همان ابتدای کار رخ نداد و زمان برد. با گذشت زمان این تغییرات رفتهرفته اتفاق افتاد و ما نمونه موفق آن را در ترانه «آتش کاروان» یا «اشک من هویدا شد...» میبینیم. این دو ترانه را که نگاه کنید متوجه میشوید که خیلی سادهتر از آن چیزی است که رهی معیری، امیر جاوید یا ملکالشعرای بهار مینوشتند. از طرفی موزیک هم در این دوره به سراغ سازهای غربی رفته و سادهتر شده بود و دیگر کلام گذشته جوابگو نبود. البته در همین زمان کلام هم تلاشهایی کرده بود، اما توفیقی حاصل نشده بود؛ چراکه به مهمترین عامل یعنی، پوسته زبان توجهی نمیشد. در آن دوره پوسته زبان همچنان بر اساس زبان کهن و نوشتار بود و باتوجه به این ابزار نمیتوان انتظار داشت که شاهد ترانههای مدرنی باشیم.
پس کاری که بیژن ترقی و هم نسلان او انجام دادند، سالها زمان برد؟
دقیقا. شما به جریان شعر نو توجه کنید، نیما و شاعران قبل از او مانند تقی رفعت یک جریانی را آغاز کردند که همه ماجرا نبود و در واقع هر کدام یک مولفه برای مدرن شدن به زبان اضافه کردند که این مولفهها به مرور زیاد شد و باعث شد تا شعر نو با گذر زمان و با اضافه شدن افراد مختلف شکل کاملی پیدا کند. شکلی که با روزهای نخست آن بسیار متفاوت است. طبیعتا چنین اتفاقی نیز در ترانه رخ داد. در آن دوره مردم شعر شهریار را به راحتی میپذیرفتند اما شعرهای شاعری مثل نوذر پرنگ برایشان جنبه طنز داشت به همین خاطر ترانهسرایان نسبت به امروز شرایط بسیار سختی داشتند و محافظهکارانه عمل میکردند.
پس شما هم موافق این موضوع هستید که بیژن ترقی بدون شک یکی از چهرهای تاثیرگذار ترانه مدرن بوده است و نقش غیرقابل انکاری در آن دوره داشته است؟
بله. در واقع میتوان گفت که آن رمانتیسم تغزلی که آقای بیژن ترقی و ترانهسرایان هم نسلش پیش آوردند، پایهگذار ترانه نوین و مدرن بود؛ هرچند در شکل و شمایل با آنچه تعریف مدرن بود، فاصله داشت. مسئله دیگری که مسیر رو به رشد این ترانهسرایان کمک کرد، این بود که دوران این ترانهسرایان همراه شد با دوران اوج رادیو و برنامهای مثل «گلها». در این دوره ترانهسرایان برای نخستین بار به شکل حرفهای کار کردند. یعنی دستمزد گرفتند، روی موزیک شعر نوشتند و کنسرت برگزار شد و توانستند با مخاطبان ارتباط برقرار کنند. به ترانه امتیاز دادند و ترانههای برتر انتخاب شدند. خیلی از این اتفاقات را ترانهسرایانی مانند بیژن ترقی پایهگذاری کردند و نمیشود از این موضوع گذشت.
رفتار بیژن ترقی در این دوره به چه شکل بود و آیا روزهای پرآشوب دهه 40 و 50 روی شعر و ترانه او تاثیر گذاشته بود؟
رفتاری که بیژن ترقی در این دوره داشت و او را از سایر ترانهسرایان متمایز میکرد این بود که بسیار متعادل رفتار میکرد. در دورهای که حسین گلگلاب آن ترانه افراطی و ناسیونالیستی «وطنم»را نوشته بود و دیگران مثل عارف و رهی سعی میکردند به اجتماع بیشتر نزدیک شوند، او لحن عاشقانه خود را حفظ کرده است و تنها در یک ترانه شاید بتوان گفت که از چارچوبهای خود عبور میکند. البته در آن اثر هم بیگانهستیزی مطرح نیست و مساله عشق به وطن در اولویت است. در کل بیژن ترقی ترانهسرای سیاسی و اجتماعینویسی نیست.
آیا این موضوع اهمیت دارد که نویسنده یا شاعر سیاسینویس باشد یا عاشقانهنویس؟
خیر. پرداختن به موضوعی مثل ترانه عاشقانه یا ترانه سیاسی چندان اهمیت ندارد؛ اما این موضوع را به این دلیل مطرح کردم که خیلی عجیب است که دوره زیست ترقی بعد از کودتای 28 مرداد بوده و او توانسته تعادلش را حفظ کند. به نظر من این نشان از پختگی اوست.
از این نظر او خیلی شبیه به سهراب نیست؟
شاید اگر بخواهیم او را در این دوره با یکی از شاعران مطرح مقایسه کنیم، میتوان گفت که حرف شما درست است و رفتار او در این دوره دقیقا شبیه به سهراب سپهری است. یعنی هر دو کاملا به اتفاقات اطراف بیتفاوت هستند. شاید جالب باشد که بدانید حتی در دهه 50 که اوج واکنشها بوده است، من در ترانههای این ترانهسرا و نه در صحبتهایش با رسانهها کوچکترین واکنشی ندیدهام.
اتفاق ویژه سالها ترانهسرایی بیژن ترقی چه بود؟
بیژن ترقی یک کار ویژه انجام داد که در نوع خودش احتمالا اولین بوده است. او در کتاب «پشت دیوار خاطرهها» شأن نزول هر ترانه را به شکلی مطرح میکند که برای ترانهسرایان جوان یک کارگاه آموزشی باشد. پس ترقی نخستین کسی بود که به مساله آموزش در ترانه توجه کرد. او در هر ترانه یک تجربه و خاطره مطرح میکند تا ترانهسرایی که در اول راه است، از هر کدام از آن خاطرهها نکتهای بیاموزد. برای مثال سعی میکند که مفهوم «فرم» را به وسیله یک خاطره توضیح دهد تا برای همه قابل فهم باشد. در کل بیژن ترقی و همنسلانش را میتوان آغازگران مسیر تجدد در ترانه دانست که اکثرا ناخواسته و در اثر احوالات اجتماع به این سمت رفتهاند.
بررسی کارهای ترقی نشان میدهد که او نخستین کسی بود که خط روایی را در ترانه دنبال کرد و به فکر بیان داستان در ترانه افتاد. این موضوع را شما قبول دارید؟
من این موضوع را به صورت جزئی بررسی نکردم، البته میتوان گفت که پیش از او خط روایی و بیان داستان در آثار عارف و شیدا دیده نمیشود، در ترانههای کریم فکور و رهی معیری هم که نیست و شاید حرف شما درست باشد و بتوان گفت که او نخستین یا جزو نخستین افرادی بوده است که به این سمت حرکت کرده است.
شما در بررسی آثار این ترانهسرا به چه نکته قابل توجهی رسیدید؟ او در ترانه به دنبال چه میگردد؟
اگر آثار او را بررسی کنیم و آن کتاب خاطراتش را بخوانیم متوجه میشویم که او از یک اتفاق کوچک یک ترانه خوب و محکم میسازد. ترقی خیلی درگیر متافیزیک نمیشود و دنبال ترانه در زندگی عامه مردم است. شاید در آن دوره یک رفتار عجیب بود، فکر کنید که یک فرد با لباس مدرن آن روز و کروات زده، بخواهد موزیکی گوش دهد که در آن از آتش و کاروان و این جور اصطلاحات استفاده شده است. خیلی برای من قابل قبول نیست؛ چراکه ظاهر ما در آن دوره خیلی زودتر از خودمان مدرن شده بود.
نظر شما