گفتوگو با لیونل شریور، در مورد جدیدترین اثرش؛
رغبت به داستان کوتاه وجود دارد اما من نیز مانند خیلیها ترجیح میدهم رمان بخوانم
لیونل شریور،رماننویس آمریکایی برنده جایزه اورنج درباره مجموعه داستان جدیدش و رواج موضوع مهاجرت در رمانهای حال حاضر صحبت میکند.
در ادامه جدیدترین مصاحبه وی با گاردین در مورد داستان کتاب جدیدش و رواج موضوع مهاجرت در رمانهای حال حاضر را می خوانید:
- آیا داستانهای کتاب جدیدتان طوری طراحی شدهاند که باید در دنباله یکدیگر خوانده شوند یا در گذر زمان در کنار یکدیگر قرار گرفته اند؟
من رمان کوتاه «اجارهدهنده» را نوشتم و میخواستم به آن یک خانه بدهم. بنابراین میتوان گفت آنها برنامهریزیشده جمعآوری شدند؛ هر زمان که مینوشتم حواسم بود که داستان به طریقی با «مِلک» در ارتباط باشد. برایم جالب است که آنچه به ما تعلق دارد تجسم خودمان میشود، در مورد قلمرو نیز همینطور است، به معنای واقعی و استعاری. من بسیار قلمرویی هستم، مخصوصا درباره اتاق مطالعهام. اگر همسرم بخواهد درامز خود را آنجا بگذارد، در کوتاهمدت تحمل میکنم اما در درازمدت هرگز اجازه نمیدهم.
- در خصوص بحثهای ظاهراً تمامنشدنی پیرامون داستان کوتاه و اینکه آیا احیا شدهاند یا نه چه احساسی دارید؟
کاملا خستهکننده است. من که حوصلهام سر رفته، فکر میکنم خوانندهها نیز همینطور. کل این گفت وگو درباره فرم خستهکننده است و باید آن را متوقف کنیم. میل و رغبت به داستان کوتاه وجود دارد اما من نیز مانند خیلیها ترجیح میدهم رمان بخوانم؛ به همین دلیل است که «ملک» را با یک موضوع پیش بردم که بیشتر یک تجربه یکپارچه باشد.
- فکر میکنید مهاجرت یکی از موضوعات مهم زمان ماست؟
موضوع قرن است و باید با قوت و قرابت بیشتری دربارهاش صحبت شود. به دلایل ساختاری آشکار، داستان صرفا به تجربیات مهاجران میپردازد و فرصتی برای فرد بومی که دنیایش در معرض تغییر است ندارد. فرد مهاجر ریسکپذیر، ماجراجو و جسور است و در وضع نامطلوبی قرار دارد؛ در حالی که فرد بومی خودخواه، متحجر و بدجنس است. نمیدانم که آیا هرگز دربارهاش مینویسم یا نه. خیلی خطرناک است.
- جایزه اورنج زندگیتان را تغییر داد؟ چه احساسی در این باره دارید؟ آیا بدون این شهرت نیز ادامه میدادید یا میتوانستید ادامه دهید؟
مجبور بودم کار روزنامهنگاری بیشتری انجام دهم تا زندگیام را تامین کنم. اما هرگز واقعا این را نمیفهمم. حقیقتا باور دارم که فرصتهایی که بعد از بردن این جایزه نصیبم شد، اجتنابناپدیر نبودند و این بخشی از خوششانسی من بود. البته امیدورام این جایزه با کیفیت کارم بیارتباط نباشد، اما باور دارم که این امکان وجود دارد که کار بسیار باکیفیتی انجام دهید و هرگز هم شناخته نشوید. جوایز همواره ناعادلانه و تصادفی هستند اما بسیار دشوار است که با راهی غیر از این، توجهات را جلب کنی. این روزها منتشر کردن کتاب بسیار دشوار است.
- مردم از دیدن کدام کتاب در قفسه کتابخانه شما شگفتزده میشوند؟
کتابهای آشپزی. یک عالم کتاب آشپزی دارم. اما زیاد از آنها استفاده نمیکنم. دستورهای آشپزی را که خودم با خط خرچنگقورباغه روی کاغذهای بریدهشده نوشتهام ترجیح میدهم. دستورهای آشپزی کتابها همیشه کمی مُرده به نظر میرسند.
- کدام نویسنده است که همیشه به او بازمیگردید و چرا؟
ریچارد ییتس. یکی از معدود نویسندگانی که ارزش دوباره خواندن را دارد. او با کاراکترهایش نیز بیرحم است و هم مهربان. من او را چیزی بین سرمشق و خویشاوند میدانم.
- آخرین رمان فوقالعادهای که خواندید چه نام داشت؟
«خانه سفید» از ایمی بلوم. او واقعا فرنکلین و النور روزولت را مانند آدمهای معمولی نشان داده نه یک اسطوره.
- در کودکی چه جور خوانندهای بودید؟
سیریناپذیر و بدون هدف. از جورج کنجکاو تا کتابهایی درباره اسبها تا داستانهای علمی-تخیلی و داستانهای کلاسیک روسی.
- کتاب بعدی که میخواهید بخوانید چیست؟
باید «گذشته» از تسا هادلی و «تو فکر کن» از کرتیس سیتنفلد را برای کارم بخوانم. مشتاقم «هرگز هیچکسی به جز تو» از روپرت تامسون و «خروجی فرانسوی» از پاتریک دوویت را که قرار است امسال منتشر شوند نیز بخوانم. وقتی فهرست کتابهایی که باید بخوانم زیاد میشود، میفهمم که زیادی تلویزیون نگاه میکنم.
نظر شما