رضا چایچی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
فروش بالا بیانگر خوب یا بد بودن اثر نیست/ ادعای شاعر بودن از هر گوشه و کناری شنیده میشود
رضا جایچی با اشاره به معیارهای خوب و بد بودن یک کتاب شعر گفت: در فضای فعلی بازار نشر هم اثری مانند شاملو و حافظ پرفروش است و هم رمانهای کوچهو بازاری یا مجموعه شعر فلان بازیگر، بنابراین نمیتوان گفت که فروش بالا بیانگر خوب یا بد بودن اثر است.
در سالهای گذشته بهخصوص بعد از فراگیر شدن استفاده از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی شاهد انتشار آمار عجیب و غریبی در حوزه کتاب هستیم. کتابی فاقد ارزش ادبی به چاپ بیستم میرسد و کتابی ارزشمند در همان چاپ نخست متوقف میشود. حال سوال من از شما این است که آیا فروش بالا تضمینی برای خوب بودن کتاب است تا مخاطب به این آمار و ارقام اعتماد کند و به سراغ آن کتاب برود؟
اگر صحبت ما درباره شعر حرفهای است؛ یعنی شعری که بعد از سرایشش بارها خوانده میشود و مردم آنرا دنبال میکنند، باید از دریچه دیگری به موضوع نگاه کنیم. برای مثال شعر حافظ، خیام یا آثاری از این دست همچنان خواندنی هستند و با تیراژ بالا منتشر میشوند و ما نمیتوانیم بگوییم که این کتابها زرد هستند. البته چنین وضعیتی تنها مختص شاعران گذشته نیست و در شاعران معاصر، افرادی مانند نیما، فروغ و شاملو نیز چنین وضعیتی دارند. به نظر من ما برای خرید کتاب نباید به مد روز توجه کنیم و باید به سراغ شعر اصیل برویم، شعری که با یک بار خواندن از بین نمیرود و بارها میتوان آن را خواند و از شنیدنش لذت برد. شما شعر را کنار بگذارید و به سراغ داستان بروید. بدون شک مشاهده میکنید که در آنجا نیز وضعیت به همین شکل است و ما شاهد پرفروش شدن رمانهایی هستیم که اگر از زاویه نقد ادبی به آنها نگاه کنیم، متوجه میشویم که ادبی نیستند و به دیدگاه من کوچهوبازاری نوشته شدهاند؛ اما چه کنیم که مردم آنها را دوست دارند و میخرند. برای مثال ترانههایی که به عنوان شعر چاپ میشوند یا شعرهایی که در حد ترانه هستند، چنین ویژگیهایی دارند. در چنین شرایطی این امکان وجود دارد که ما در بازار شاهد فروش آثاری باشیم که از نظر ادبی حرفی برای گفتن نداشته باشند.
اگر این کتابها هیچ جذابیت ادبی ندارد، پس چطور مردم برای خرید این آثار صف میایستند؟
باید این مساله را کمی باز کنیم. مثلا خانم مریم حیدرزاده که ترانهسرا هستند و خوانندگان بسیار زیادی در داخل و خارج از کشور آثارشان را خواندهاند، وقتی کتاب چاپ میکنند با استقبال زیادی همراه است اما هیچ وقت آثار این ترانهسرا همسنگ آثار فروغ و سهراب نیست؛ اما این احتمال وجود دارد که تا به امروز از آثار این شاعران بزرگ بیشتر فروخته باشد. بنابراین هم اثری مثل شاملو و حافظ پرفروش است و هم یک اثری مانند همین رمانهای کوچهو بازاری، بنابراین نمیتوان گفت که فروش بالا بیانگر خوب یا بد بودن اثر است. در کل باید گفت که شعر خوب عناصری دارد مانند تخیل، زبانآور بودن، شهود و ... .یعنی شعر خوب باید زبان تازه داشته باشد و اندیشههای عمیقی را مطرح کند. ما باید همه جوانب را بسنجیم، گاه دوستان به من میگویند که فلان بازیگر مجموعه شعری منتشر کرده است که مردم برای خرید آن صف ایستادند. در حقیقت این صف به دلیل شاعر بودن فرد نیست بلکه به دلیل شهرتی است که این فرد در سینما و تلویزیون کسب کرده است. ما برای بررسی این وضعیت باید با دانشی عمیق و نگاهی که وابسته به نقد نو است وارد کار شویم.
منظور شما از نقد نو چیست؟
منظورم از نقد نو، سیری است که نقد پشتسر گذاشته است؛ نقدی که از دل فلسفه بیرون آمده و بعد کامل شده است. در واقع بحث، بحث زبانشناسی است، وقتی ما درباره هنری صحبت میکنیم، باید عناصر اصلی آن را بشناسیم، بسنجیم وبعد از آن داوری کنیم. در این صورت است که ما میتوانیم هنر غنی و ماندگار را از آنچه به نام آن هنر منتشر میشود، تفکیک کنیم. چه بسا فردی بیاید تابلوهای نقاشی بکشد که مردم برای خرید آن سر و دست بشکنند و از آن آثار استقبال کنند اما این دلیلی بر ماندگاری آن آثار نیست.
شما از مریمحیدرزادهای نام برید که علاوه بر تبلیغاتی که در آن سالها روی آثار او شد، صدای بسیار زیبایی دارد و میتوان گفت که چنیدن و چند عامل دست به دست هم داد تا او دیده شود و آثارش پرفروش باشد. آیا چنین اتفاقی شامل حال شاعران این دهه هم شده است.
شاعران امروز از نعمت شبکههای اجتماعی بهرهمندند و به وسیله آن در حال تبلیغ خود و آثارشان هستند. شعرهای این افراد بسیار لایکخور است، از طرفی ارتباطات بسیار وسیعی دارند و به واسطه همین کارها توانستهاند خودشان را در ویترین حفظ کنند.
عدهای معتقدند همین که مردم به واسطه داستانها یا شعرهای این افراد به سراغ کتاب میروند، اتفاق بسیار خوب و مثبتی است. شما این دیدگاه را قبول دارید؟
صددرصد موافق دیدگاه این دوستان هستم؛ چراکه به اعتقاد من این کتابها مانند پلی میمانند که میتواند مخاطبان را به سرزمین کتابخوانی نزدیک کند و از یک مخاطب شعر و داستان نه چندان ادبی، مخاطب حرفهای بسازد. برای مثال ترجمههای ذبیحالله منصوری در دورهای طرفدارن بسیار زیادی داشت و جالب است که بدانید او در کنار ترجمه گاهی دست به خلق نیز میزد و 200 صفحهای را خودش به کتاب اضافه میکرد و مردم نیز دوست داشتند. شما بررسی کنید و ببینید که چند نفر به واسطه کتابی مانند «سینوهه» کتابخوان حرفهای شدهاند. همه اینها در شرایطی است که بسیاری از ترجمههای او جزو ادبیات حرفهای و ماندگار محسوب نمیشود اما پلی بود که باعث شد افراد زیادی به کتاب و رمان علاقهمند شوند و آثار بزرگانی مانند چارلز دیکنز، چخوف و تولستوی را مطالعه کنند.
طبق آمار موجود در سال گذشته حدود چهار هزار عنوان کتاب شعر منتشر شده است. بدون شک انتخاب کتاب خوب از میان این چهار هزار عنوان برای مخاطب عادی کار بسیار سخت و دشواری است از طرفی ما در صحبتهایمان دائم به شعر خوب و بد اشاره میکنیم. به نظر شما چه ملاکهایی برای شعر خوب و بد وجود دارد؟
معرفی شعر خوب و بد رسالت نقد است و همانطور که ما به آن اشاره کردیم منتقادان این کار را باید انجام دهند. متاسفانه نقد درست و حسابی در جامعه ما انجام نمیشود و شاید به همین دلیل مخاطب سردرگم است و نمیداند که سراغ کدام مجموعه شعر برود و گاهی شاید به دلیل همین ندانستنها از خرید کتاب شعر منصرف میشود. متاسفانه ما شاهد یک نوع بینظمی خاص و ویژهای هستیم و نبود مجلات و روزنامههایی که به نقد بپردازند به شدت احساس میشود؛ چراکه این رسالت نقد است که فضا را برای مخاطب روشن کند. همواره در دهه 40، 50 و 60 نه به شکل امروز اما تعداد زیادی مجموعه شعر منتشر میشد اما مجلاتی مانند «آدینه»، «دنیای سخن»، «تکاپو» و «خوشه» بودند، که مجموعه شعرهای شاخص را معرفی میکردند و به نقد و بررسی آن میپرداختند. همین باعث میشد تا مخاطب به سراغ این نرود تا 30 مجموعه شعر بخرد و اگر شد در میان این مجموعهها شعری قابل تامل پیدا کند.
آیا در حال حاضر چنین رسانهای در کشور فعالیت میکند؟
من فکر میکنم که وجود ندارد، شاید هم وجود دارد و من از آن بیاطلاع هستم. بدون شک وجود چنین نشریاتی در دنیای امروز به شدت احساس میشود اما اینکه چرا دوستان روزنامهنگار به این سمت حرکت نمیکنند و ما یک رسانهای نداریم تا به این حوزه بپردازد، موضوعی است که باید از اهالی رسانه پرسیده شود. همانطور که گفتم فروش بالا نشان دهنده خوب یا بد بودن اثر نیست و آن چیزی که سره را از ناسره جدا میکند، نقد است. این نسخهای نیست که من برای ادبیات خودمان پیچیده باشم، بلکه روشی است که در همه جای دنیا استفاده میشود و کاربرد دارد. در حال حاضر هیچ فیلتری وجود ندارد و هرکسی که اراده کند، میتواند مجموعه شعری منتشر کند و کسی هم نیست که بیاید و بگوید، این کلماتی که شما کنار هم گذاشتهاید و در قالب شعر به خورد مخاطب دادهاید، شعر نیست. من سال پیش داور جایزه شعر شاملو بودم که حدود 190 اثر به ما دادند و از ما خواستند که داوری کنیم و من به زحمت 10 اثر از میان 190 کتاب انتخاب کردم. همه این موارد نشان میدهد که مخاطب امروز نیاز به راهنما دارد تا بتواند در این بازار آشفته چند کتاب خوب بخواند.
با توجه به همه این موارد، وضعیت را چطور ارزیابی میکنید؟
همه شاعران که در یک سال مجموعه شعر منتشر نمیکنند، بنابراین داوری آثار یک سال، کل دارایی و پتانسیل شعر ما نیست اما معیاری است که به ما گوشزد میکند، باید حواسمان را جمع کنیم. در گذشته تمام کسانی که کتاب منتشر میکردند، یا از راهنماییهای استادی استفاده میکرند و یا از فیلترهایی عبور میکردند و بعد از آن دست به انتشار مجموعه شعر میزدند؛ اما امروز همه چیز فرق کرده است و ادعای شاعر بودن از هر گوشه و کناری شنیده میشود. به اعتقاد من رسیدن به جهانی تازه که تکرار جهان و زبان شاعران پیشین نباشد سالها کار و تلاش میطلبد که متاسفانه امروز ذوق رسیدن به آن مرحله را شبکههای اجتماعی گرفتهاند و افراد خیلی راحت شعر مینویسند و خیلی راحت منتشر میکنند و در نتیجه انگیزهای برای تلاش بیشتر ندارند.
نظر شما