امروز، بیست و پنجم اسفندماه، زادروز پروین اعتصامی است. به همین مناسبت نصرالله حدادی، نویسنده و کتاب شناس در یادداشتی با عنوان «پروین شعر فارسی» از زندگی این بانوی شعر و ادب معاصر گفته است.
نمیدانم به چه علت در برخی از نوشتهها و کتابها، نام او را رخشنده اعتصامی معروف به پروین ثبت کردهاند. رخشنده فقط در یک ماخذ ذکر شده و تحت «مسماة» آمده و راوی اش مرحوم علیاکبر دهخداست که رابطه نزدیک با مرحوم یوسف اعتصامالملک داشت و شاهد بود در خانه، پروین را رخشنده صدا میزنند و به رغم آن که «خوانده شده» در برابر نام پروین گذاشته و در حرف پ، شرح زندگانی او را ثبت و ضبط کرده است، از غلامعلی حداد عادل گرفته تا علی موسوی گرمارودی، او را رخشنده نامیدهاند و در جایی که تصویر شناسنامه او نیز برای اولین بار (اظهارنامه ولادت) توسط نگارنده در کتاب «زندگی و زمان پروین اعتصامی» منتشر شده است، این غلط مضبوط را تصحیح نکردهاند.
مرحوم یوسف اعتصامالملک در یازدهم اردیبهشت 1290 شمسی به جای اسماعیل نوبری در دومین دوره مجلس شورای ملی، بهعنوان نماینده مردم تبریز انتخاب شد به تهران آمد. به حدس و گمان میتوانیم بگوییم پروین در آستانه ورود به سن 5 سالگی همراه خانواده پا به تهران نهاد. یوسف اعتصامی، به همراه همسر و دوپسرش ـ ابوالقاسم و ابوالفتح ـ و تنها دخترش، به تهران آمد و از آن پس مسیر زندگی پروین با ورود به پایتخت تغییر کرد. تهرانِ روزگار قاجار و 20 سال ـ 1304 ـ 1285ـ اول زندگی پروین در این نظام رو به انقراض طی شد، اما تحصیل در کالج امریکاییها و اخذ دیپلم، و سپس تدریس در همین مدرسه، نشاندهنده هوش سرشار دختری است که در تاریکترین دوره از تاریخ معاصر ایران به درس و تحصیل مشغول شده است. پس از انقراض قاجار در آبان ماه 1304 و تشکیل حکومت پهلوی اول، حیات پروین نیز ورق دیگر خود. پدرش ریاست کتابخانه مجلس را برعهده داشت و در آن زمان بزرگترین کتابخانه عمومی سراسر کشور بود و بهعبارتی «کتابخانه سلطنتی» به حساب میآمد.
برادر بزرگش ابوالقاسم. در عصر قاجاریان دبیر اول و دوم ایران در روسیه بود و در دوران پهلوی اول تا حد وزیر مختاری ایران در اتحاد جماهیر شوروی پیش رفت. برادر دیگر او ابوالفتح، در دستگاه عدلیه آن روزگار مدتی با علیاکبر داور، همکاری میکرد و بعد از جدایی از تشکیلات دادگستری، بازرگان موفقی بود. پروفسور نصرالله اعتصامی، دارالترجمه داشت و زبانهای بیگانه را به خوبی فرا گرفته بود و سرانجام کوچکترین برادر پروین دکتر سعید اعتصامی ـ داروساز بود و بر سر چهارراه عزیزخان، در خیابان حافظ، مطبی برای ساخت دارو داشت. اخترالملوک فتوحی تبریز، از خاندان بزرگ در تبریززاده شده بود و پدرش میرزا عبدالحسین شوری بخشایش ملقب به قوامالعداله، مردی سخنور و منشی بود و اشعاری چند از او به زبان ترکی و فارسی در دست است.
زیستن پروین در عصر پر از تلاطم و درگیری
پروین در عصری زیست که ایران پر از تلاطم و درگیری بود. ایران پس از ترور ناصرالدین شاه در 11 اردیبهشت سال 1275، به مدت سیسال 1304 ـ 1275 ـ هرگز روی آرامش حاصل از استبداد قجری و ناصرالدین شاهی را که مردم به آن خوگرفته را ندید و 10 سال سلطنت مظفرالدین شاه سرانجام به صدور فرمان مشروطیت و تشکیل دارالشورای ملی ختم شد و پس از فوت مظفرالدین شاه، در دیماه 1285 شمسی، تمام دوران محمدعلی شاه، سراسر کشور شاهد ناآرامی بود و احمدشاه نیز ترجیح میداد در خارج از کشور به سیر و آفاق و انفس بپردازد و با کودتای سوم اسفند سال 1299 و ظهور پدیدهای به نام رضاخان، تاریخ ایران ورق خورد و طبعا و تبعاً زندگی پروین نیز از این دگرگونی دچار تغییر شد.
پهلوی اول دست به اصلاحات زد و در تمامی زمینه، فرق اساسی با قاجاریان داشت. ایجاد و احداث راهها، بیماستان، ساختمانهای جدید، در کنار اصلاح اداری همانند ایجاد بانک، ثبتاحوال و اسناد، تغییر لباس زنان و مردان، شیوه و رفتار اجتماعی مردم نیز تغییر کرده و با «کشف حجاب» در 17 دیماه 1314، وارد مرحله جدیدی شد و پروین از جمله اولین زنانی بود که به این خواست پهلوی اول جواب مثبت داد و تصور میکرد، این دگرگونی، باعث رشد و بالندگی زنان خواهد شد. در روزگاری که زنان کوچکترین ارادهای در زندگی فردی و اجتماعی خود نداشتند و خواست و نخواست مرد سرنوشت او را رقم میزد، پروین در قطعه شعری به نام «نهال آرزو» در سال 1303، به همان اخذ پایان نامه تحصیلی دوره متوسطه، در حالی که هنوز قاجار و فرهنگ قجری، به تام و تمام بر کشور غلبه داشت، علیه تبعیض در جامعه و ظلم مضاعف به زنان، چنین سرود:
شعر پروین علیه تبعیض در جامعه و ظلم مضاعف به زنان
ای نهال آرزو، خوش زی که بار آوردهای
غنچه بیباد صبا، گل بیبهار آوردهای
باغبانان تو را، امسال سال خرمی است
زین همایون میوه کز هر شاخه را آوردهای
شاخ و برگ نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم
این هنر، جمله از آموزگار آوردهای
خرم آن که وقت حاصل ارمغانی از تو برد
برگ دولت، زاد هستی، توش کار آوردهای
غنچهای زین شاخه ما را زیب دست و دامن است
همتی ای خواهران، تا فرصت کوشیدن است
پستی نسوان ایران جمله از بیدانشی است
مرد یا زن، برتری ورتبت از دانستن است
زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست
شاهراه سعی و اقلیم سعادت روشن است
به که هر دختر بداند قدر علم آموختن
تا نگوید کس پسر هشیار و دختر کودن است
زن ز تحصیل هنر شد شهره در هر کشوری
برنکرد از ما کسی زین خواب بیدردی سری
از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند
نام این قوم از چه، دورافتاده از هر دفتری
دامن مادر، نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری
با چنین درماندگی، از ماه و پروین بگذریم
گر که ما را باشد از فضل و ادب بال و پری
درگذشت پدر پروین در یازدهم دیماه سال 1316، ضربه روحی سختی به او وارد کرد و این در حالی بود که پروین، مدت کمی در حباله نکاح پسرعموی پدرش فضلالله آرتا (همایون فال) بود و 19 تیر 1313 از او جدا شد و از شهر کرمانشاه که شویش ریاست شهربانی آن دیار را داشت، به تهران و خانه پدری روانه گشت. افسانهپردازی درباره طلاق پروین بسیار صورت گرفته و از یک سو - پروین و برادرش ابوالفتح ـ بحث اعتیاد و خوی نظامیگری او مطرح شده و از سوی دیگر طامات بافیهای دخالت پهلوی و ریاست شهربانی و دستور به آرتا، برای ازدواج با پروین مطرح شده است.
پروین صادقانه به سرور مهکامه محصص مینویسد که شوهرش معتاد به موادمخدر است و او از این امر اطلاع نداشته و در روزگاری که پدر و برادر پروین در اجتماع آن روز حضوری فعال، همراه با آگاهی داشتهاند، این امر قدری عجیب جلوه میکند. آیا یوسف اعتصامی و دو پسرش ابوالقاسم و ابوالفتح نتوانسته بودند دریابند ـ به رغم خویشی با آرتا ـ او معتاد است و به درد همسری بانوی نازک خیالی همانند پروین نمیخورد؟ پروین در سال بالا ـ صد البته در آن روزگار ـ ازدواج کرد و اختلاف سن او با همسرش 13 تا 15 بوده است. و همین امر تا حدی ازدواج این دو را قدری نامتناسب جلوهگر میسازد و آن ازدواج هرچه بود ـ نخستین ضربه به روح حساس این شاعره گرانقدر بود و بعد از فوت پدر، پروین خجول و همواره شرمگین در مجامع، بیش از پیش در خود فرو رفت و با اندک آدمیان آن روزگار، از جمله سرور مهکامه محصص و فخری ارغون ـ مادر بانو سیمین بهبهانی ـ در ارتباط بود و به جز چند ماه کار در کتابخانه دانشسرای عالی در سال 1315 اطلاع چندانی از کار و فعالیت پس از درگذشت پدرش تا زمان وفاتش نداریم.
شاعری اجتماعی و مردمگرا
عارف قزوینی، میرزاده عشقی، محمدتقی ملکالشعرا بهار، سیداشرفالدین گیلانی و فرخی یزدی، از جمله شاعران هم عصر پروین هستند و همانند او، شاعری اجتماعی و مردمگرا میباشند، اما جنس شعر پروین، علیرغم نقاط مشترک با این هم مسلکان خود تفاوتی اساسی دارد. پروین نه مثل میرزاده تند و بیپرواست ، نه مثل عارف قزوینی بیزار قاجار و عاشق و شیدای پهلوی است،نه همانند بهار تندزبان و تملقگو نسبت به پهلوی است و نه چون فرخی یزدی سرکش و بی پروا.
فراز و فرود عارف، او را به کنج عزلت در همدان کشید ـ میرزاده عشقی، فکر میکرد با رفتن قاجار و آمدن پهلوی اتفاق خاصی میافتد، اما شب تند زود عرق کرد و به مخالفت با جمهوریخواهی پهلوی پرداخت و سرانجام جان بر سر آن داد. بهار عاقلتر از آن بود که درنیابد قاجارها رفتنیاند و پهلوی آمدنی و به رغم آن با شاه جدید بعضا سرشاخ شده بود و پهلوی سابقه او را در دوره 1304 ـ 1299 و مخالفخوانیاش به خوبی میدانست، جان از مهلکه به در برد و سیداشرفالدین گیلانی با تمامی بحر طویلهای مردمیاش، سرانجامی جز اقامت در دارالمجانین پیدا نکرد و در 29 اسفندسال 1313 جان به جان آفرین داد و در عین تنگدستی و عسرت از دنیا رفت و فرخی یزدی نیز پس از سالها گرفت و گیر، سرانجام در زندان قصر، با آمپول هوای پزشک احمدی خاموش شد. اما پروین چنین نبود و نشد، چرا؟ او راه ستیز و پرخاش پیشه نکرد و همواره در کنار دردمندان جامعه ماند، و بخصوص یار و یاور زنان روزگار خود بود و حتی مدتی در کانون بانوان ـ که به ریاست دو دختر پهلوی اول ـ شمس و اشرف ـ تشکیل شده بود، عضویت داشت و فعالیت میکرد و در ستایش از عملکرد پهلوی، ماجرای کشف حجاب، شعر سرود.
هیچ توطئه و نقطه تاریکی در مرگ پروین، وجود ندارد
درگذشت پروین، فقط براثر یک غفلت اتفاق افتاد و ابتلای او به بیماری حصبه که از طریق تماس با همسر برادرش نصرالله اعتصامی به او منتقل شده بود، از دار دنیا رفت و هیچ توطئه و نقطه تاریکی در مرگ پروین، وجود ندارد و ذهنهای خیالباف، آن را توطئه درباره پهلوی جلوه دادهاند و در این راه ابوالفتح اعتصامی، متأسفانه به مقصر جلوه دادن دکتر عبدالله احمدیه، آن هم 36 سال پس از فوت پروین در سال 1356، به این توهم دامن زده است و این در حالی است که خود معترف است پروین به بیماری حصبه فوت نموده و هیچ امر دیگری درخود درگذشت پروین دخیل نبوده است.
پروین با جهل و خرافهپرستی و تبعیض بین آدمیان و بخصوص زنان، بیسوادی، تنگدستی، فقر، ظلم به حیوانات، دشنام و ناسزاگویی، حسادت و تخریب به دو دوزهبازی و پشت هماندازی، مقدس مآبی و دین و ایمان مردم را به بازی گرفتن، قدرتمند بیاخلاق و بیتقوا، و دهها صفت انسانی مذموم را دیگر نکوهش میکرد و به دنبال انسانیت انسان بود. انسانی اخلاقمدار، که میتواند جامعه را بسازد.
پروین شاعر عقل است، نه احساس
پروین مثل تمامی آدمیان روزگار خود، انسانی معمولی، اما با افکاری متفاوت بود و رفتار اجتماعیاش، از معدود آثار نثرش پیداست و نامههای او بر سرور مهکامه محصص نشاندهنده شخصیت والای اوست.
پروین در هیاهوی نوپرستی اوایل قرن حاضر گم نشد و بر سنت شعر پارسی باقی ماند و همین امر یکی از دلایل مانایی اوست. پروین شاعر عقل است، نه احساس. شاعر منطق صحیح انسانی است، نه بیپروایی و تندروی و سپس ندامت و زبان در کام کشیدن پروین شاعر اعتدال است و با زبان شعرش، همگان را مورد خطاب قرار میدهد و در عین حال زبانی پاک، بیآلایش و به دور از تهمت و اتهام دارد. پروین شعر پارسی، قبل و بعد ندارد و مثل خودش است. بههمین دلیل سنگ محک پروین، خود اوست، نه شاعران مرد قبل و بعد از او و نه زنان شاعر، چه سنتی، و چه نوگرا، پروین، پروین است.
نظرات